اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هلیله

نویسه گردانی: HLYLH
هلیله . [ هََ لی ل َ / ل ِ ] (اِ) اهلیلج . هلیلج . از درختان نواحی حاره است که میوه اش مصرف طبی دارد و آن چند نوع است : هلیله ٔ بزرگ که کابلی گویند، هلیله ٔ زرد و بلیله . درخت آن کوچک چون سیب و به و آلو و برگ آن کوچکتر و دراز چون برگ بید. (یادداشتهای مؤلف ). و آن را اقسام است : هلیله ٔ زرد، هلیله ٔ سیاه و هلیله ٔ کابلی . (آنندراج ). آزاددرخت . زهره ٔ زمین . (یادداشتهای مؤلف ) : اندر میان رامیان و جالند، پنج روز راه است و همه ٔ راه درختان هلیله و بلیله و آمله و داروهاست که به همه ٔ جهان ببرند. (حدود العالم ).
سی ودو دُرّم که سست کرد زمانه
سخت کجا گردد از هلیله ٔ کابل ؟

ناصرخسرو.


که دانست کاین تلخ و ناخوش هلیله
حرارت براند ز ترکیب انسان .

ناصرخسرو.


تو را مقامر صورت کجا دهد انصاف
تو را هلیله ٔ زرین کجا برد صفرا؟

خاقانی .


چه نیکو داستانی زد هنرمند
هلیله با هلیله ، قند با قند.

نظامی .


از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت .

مولوی .


هلیله کاو به زفتی خون دل رفت
شود خرمای تر، چون با عسل خفت .

امیرخسرو.


|| قسمی خرما در جیرفت . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
هلیله . [ هََ لی ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان بوشهر که 584 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و صیفی و کار مر...
29. هلیله ho-li-lo . Terminalia chebula (kariroku, *ha-ri-lak ژاپنی، harītakī سنسکریت، arirāk تخاری، a-ru-ra تبتی، halala نواری؛ هلیله فارسی، هلیلج ...
هلیلة. [ هَُل َ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر هل ّ است . (منتهی الارب ).
هلیلة. [ هََ ل َ ] (ع اِ) زمین باران رسیده که گردش همچنان خشک باشد. (منتهی الارب ).
حلیلة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) زوجه . (از منتهی الارب ). منکوحة. زن منکوحة. (آنندراج ) (غیاث ). همسر. جفت . زن . (دهار). ج ، حلایل . (مهذب الاسماء). ||...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
بیتا
۱۳۹۰/۱۱/۲۲ Iran
0
0

فکر نمی‌کنم خوردن هلیله اثری در سیاه شدن مو داشته باشه ولی در هر صورت امتحان می کنم


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.