هلیم
نویسه گردانی:
HLYM
هلیم . [ هََ ] (اِ) به فارسی عبارت از مرق و گوشت و گندم مهراء پخته است و در افعال مانند هریسه . (حکیم مؤمن ). خوراکی است که از بلغور و گوشت پزند و در ضمن پختن پیوسته به هم زنند تا لعاب گیرد و سپس بر آن روغن و گونه ای از ادویه ٔ معطر (بیشتر دارچین ) ریزند.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
هلیم . [ هََ ] (ع ص ) چسبنده از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گل لاصق بشی ٔ. (مخزن الادویه ) (حکیم مؤمن ).
خوراکی است ایرانی که با بادنجان و گوشت پخته می شود.
به حالتی گفته میشود که کسی در تلاش برای کسب سود زیاد، ناگهان دچار خسران و ضرر شدیدتری میشود
حلیم . [ ح َ ] (ع ص ) بردبار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان عادل بن علی ) (مهذب الاسماء). خویشتن دار. ج ، حُلَماء، احلام . (از منتهی الار...
حلیم . [ ح َ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی .