همراه شدن . [ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متفق شدن . همرای شدن
: شیر با خرگوش چون همراه شد
پرغضب پرکینه و بدخواه شد.
مولوی .
|| قرین شدن . گرفتار چیزی شدن ، چون رنج و درد
: ز کهرم چو لهراسب آگاه شد
غمی گشت و با رنج همراه شد.
فردوسی .
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد.
مولوی .