اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هو

نویسه گردانی: HW
هو. (اِ) آه و نفس . (برهان ). هوی .رجوع به هوی شود. || (اِ صوت ) کلمه ای است که از برای آگاهانیدن و خبر کردن گویند. (برهان ).
- های و هو یا هیاهو ؛ به معنی هلالوش و بانگ و فریاد و مشغله است :
چه عاشق است که فریاد دردناکش نیست
چه مجلس است کز او های و هو نمی آید.

سعدی .


|| در اصطلاح عرفا و اهل معنی به معنی ناله و زاری به درگاه حق تعالی است :
چون گوزنان هویی از جان برکشم
کآن شکار آهوان بدرود باد.

خاقانی .


در آن ساعت که ما مانیم و هویی
ز بخشایش فرومگذار مویی .

نظامی .


گه به یک حمله سپاهی می شکست
گه به هویی قلب گاهی می درید.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
نهنگان حقیقی (نیک[۱] نهنگان، هو [۲]نهنگان) یا نهنگان سیاه، سه گونه از نهنگان بالین از سرده Eubaleena هستند: نهنگ حقیقی اطلس شمالی (E. glacialis)، نهنگ...
های و هو برگرفتن . [ ی ُ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شور و غوغای طرب به پا کردن . هیاهوی مستی آغاز کردن . هایاهوی سر دادن : لب خوشدلی های ...
حو. [ ح َوو ] (ع اِ) ظاهر و آشکار. (منتهی الارب ). بیّن . (اقرب الموارد): لا یعرف الحو من اللو؛ نشناسد ظاهر را از خفی . (منتهی الارب ) (اقرب ال...
حو. [ ح ُوو ] (ع اِ) ج ِ حَوّاء. (منتهی الارب ). رجوع به حواء شود. || ج ِ احوی . (ناظم الاطباء).
حو. (ع اِ صوت )زجر است بزان را. (منتهی الارب ). کلمه ای است که بدان گوسفند را زجر کنند و مصدر آن حوحاة است ، به معنی زجر کردن گوسفندان را ...
ل-ه و پ-ه . [ ل ِ هَُ پ ِه ْ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لِه و لورده . خرد و خاکشی . سخت لِه . سخت کوفته و سوده .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.