هیا
نویسه گردانی:
HYA
هیا. [ هََ ] (ع حرف ندا) از حروف ندا است برای بعید و اصل آن ایا است به معنی یا، ای . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
هیا. [ هی یا ] (ع اِ) لغتی است در ایّا. (از اقرب الموارد). رجوع به ایّا شود.
هیع. [ هََ ] (ع مص ) گسترده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بر روی زمین پهن و گسترده شدن . (از اقرب الموارد). || نالیدن . (منتهی الارب )...
حیا. [ ح َ ] (از ع ، اِ) فراخی سال و حال . || باران . و بمد آخر [ حیاء ] نیز آمده . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). باران بهاری . (دهار). باران ک...
انگیزه ای که فرد را از انجام دادن کار بد یا گفتن سخن نادرست یا زشت باز می دارد و به او هشدار می دهد که انجام دادن کار بد یا گفتن سخن نادرست و یا زشت آ...
حیاء. [ ح َ ] (ع اِ) توبه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شرم . (منتهی الارب ). || حشمت . (از اقرب الموارد). جرجانی گوید: گرفتگی نفس ا...
بی حیا. [ ح َ ] (ص مرکب ) بی شرم و گستاخ و آنکه در ارتکاب کارهای زشت منفعل میشود. (ناظم الاطباء). وقیح . وقاح . سخت روی . سترگ . پررو. صفیق ....
گل حیا. [ گ ِ ل ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است که به عربی طین بلدالمصطکی گویند و آن سفید به سیاهی مایل میباشد. سوختگی آتش را ...
اصل حیا. [ اَ ل ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) همان ابوالحیا. کذا فی القنیة. (مؤید الفضلا).
طین حیا. [ ن ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صورتیست از طین خیا. رجوع به طین بلد مصطکی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.