گفتگو درباره واژه گزارش تخلف یاس نویسه گردانی: YAS یاس . (ترکی ، اِ) ۞ عزا. ماتم . تعزیه . سوک .- یاس گرفتن ؛ مجلس ختم منعقد ساختن . (یادداشت مرحوم دهخدا). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی یاس یاس . (اِ) ۞ مخفف یاسمن است و آن گلی باشد معروف . (برهان قاطع). مخفف یاسمن که یاسمون و یاسمین ۞ نیز گویند و آن گلی است خوشبو و سفید ... یاس این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. یاس یاس. (ا.). یاس بر حسب شکل و رنگهای مختلف گلهای آن با نامهای «یاس ایرانی»، «یاس سفید»، «یاس بنفش یا خوشهای» و در آخر «یاس پرپر» شناخته میشود. به فران... یأس یأس . ۞ [ ی َءْس ْ ] (ع اِمص ) نومیدی . خلاف رجا. (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).ناامیدی . بی امیدی . نمیدی . قنوط. حرمان : یاس... یأس یأس . [ ی َءْس ْ ] (ع مص ) ۞ نومید گردیدن و بریدن امید را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نومید شدن . (تاج المصادربیهقی ) (ترجمان علامه جر... یأس یأس . [ ی َ ءَ ] (ع اِ) بیماری سل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مه یاس یاسی که به آن مهتاب تابیده است.یاس مهتابگون.استعاره از یاس آبی.زیبا و با طراوت یاس کند یاس کند. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش بوکان شهرستان مهاباد، در 16500گزی خاور بوکان و 15000 گزی خاور شوسه ٔ بوکان به سقز با 221 تن سکنه . (... گل یاس گل یاس . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است سفید و بغایت خوشبو. دره یاس دره یاس . [ دَ رِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. واقع در 12هزارگزی جنوب باختری اردل و 16هزارگزی راه دو... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود