اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یاقوت

نویسه گردانی: YAQWT
یاقوت . (اِخ ) ۞ نام یکی از اقوام ترک است که در شمال شرقی سیبری در میان دو نهر خاتانغا و لنا و نیز در نقاط شرقی تر در وادیهای یانه با ایندیکیرقه سکونت دارند. (از قاموس الاعلام ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
یاقوت . (اِ) ۞ نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود ...
یاقوت . (اِخ ) ابن عبداﷲ حبشی شاذلی تلمیذ موسی مشهور است . عثمانی بن قاضی صفد نقل کرده که وی گفته است : من داناترین خلق به لااله الااﷲ ...
یاقوت . (اِخ ) ابن عبداﷲ، نویسنده و ادیب و نحوی بود و خطی نیکو داشت و بطریقه ٔ ابن البواب کتابت میکرد. (از معجم الادباء ج 7 ص 267).
یاقوت . (اِخ ) ابن عبداﷲ ابوالدر رومی ملقب به مهذب الدین ، شاعر مشهور مولی ابی منصور جیلی تاجر، درگذشته به سال 622 هَ . ق . به کسب دانش اش...
یاقوت . (اِخ ) امین الدین ابوالدر یاقوت بن عبداﷲ الشرفی النوری الملکی الموصلی الکاتب . نحو را از ابن الدهان فراگرفت و در حسن خط بی عدیل بود ...
یاقوت . (اِخ ) جمال الدین ، از امرای غور بود و به سال 637 هَ . ق . به قتل رسید. (از حبیب السیر جزء 4 از ج 2 ص 417).
یاقوت . (اِخ ) خورالیاقوت به سیلان است : آنگاه بشهر کُنکَار که دربار پادشاه بزرگ این بلاد (سیلان ) است رسیدیم و این شهر در خندقی میان دو ...
یاقوت پر. [ پ َ ] (ص مرکب ) دارای پر یاقوتین .- مرغ یاقوت پر ؛ کنایه از آتش است .
یاقوت گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) لعل گر. (آنندراج ). سازنده ٔ اشیایی که در آنها یاقوت به کار رود.
یاقوت لب . [ ل َ ] (ص مرکب ) با لبی به رنگ یاقوت سرخ . سرخ لب . (ناظم الاطباء) : جام زرین تو پر کرده ز یاقوت روان ساقی بزم تو یاقوت لب سیم...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.