یک روزه . [ ی َ
/ ی ِ زَ
/ زِ ] (ص نسبی ) منسوب به یک روز. (ناظم الاطباء). || برای مدت یک روز. (یادداشت مؤلف )
: گر بریزی بحر را در کوزه ای
چند گنجد قسمت یک روزه ای .
مولوی .
|| به مدت یک روز
: دو دیده پر از آب کاوس شاه
همی بود یک روزه با او به راه .
فردوسی .
دولت یک روزه در سودای عشق
بر همه ملک جهان خواهم گزید.
خاقانی .
اگر ممالک روی زمین به دست آری
بهای مهلت یک روزه زندگانی نیست .
سعدی .
-
یک روزه راه ؛ مسافتی که در ظرف یک روز پیموده شود. (ناظم الاطباء). راهی که یک روز زمان گیرد پیمودن آن . یک منزل
: چون رستم بیامد به نزدیک شاه
پذیره شدندش به یک روزه راه .
فردوسی .
شنیدم که مقدار یک روزه راه
بکرد از بلندی به پستی نگاه .
سعدی .