یوسف
نویسه گردانی:
YWSF
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) میر محمد یوسف بن خواجه موسی . از اولاد سیدامیر کلال و داماد معزالدین جهاندار پادشاه بود و در قلعه ٔ شاهجهان آباد اقامت داشت . پس از شکست حکومت دهلی از فرنگ در لکنهو سکنی گزید. از اوست :
توبه ام می شکند باد بهار ای ساقی !
فصل گل می گذرد باده بیارای ساقی !
پرغبار است دلم جام می ناب کجاست ؟
تا بشویم دل خود را ز غبار ای ساقی !
گرچه مستیم و خراب از می لعل تومدام
مانده در دل هوس بوس و کنار ای ساقی !
بهر یک جام مکن دار و مدار از یوسف
چون بر توست در این دار و مدار ای ساقی !
(از صبح گلشن صص 618-619) (از فرهنگ سخنوران ).
واژه های همانند
۲۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبدالرحیم بن عربی قرشی مهدوی ، معروف به اقصری و مکنی به ابوالحجاج . از بزرگان صوفیان زمان خویش بود. در اقصر از ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن ابراهیم همدانی ، مکنی به ابوالمحاسن و ملقب به علم الدین و معروف به ابن المرصص . از مردم فسطاط مصر و ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن علی لخمی میورقی ، معروف به ابن نادر. از مردم اندلس و ساکن اسکندریه بود. به اصول فقه عالم بود و روای...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن یوسف لخمی اندی ، مکنی به ابوالولید و معروف به ابن الدباغ . مورخ و محدث اندلس در روزگار خود بود. از آث...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبدالفتاح بن عطاء طباطبایی . از فقهای شیعه و از مردم تبریز بود. از آثار اوست : 1 - الجهادیة. 2 - الحدود و الدیات . 3 - ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبدالقادربن محمد حسینی ازهری ، معروف به ابن الاسیر. از قبیله ٔ بنی الاسیر و خود نویسنده و دانشمند و فقیه و شاعر بود. ...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم انصاری مدنی حنفی ، معروف به یوسف انصاری .از فضلا بود. وی به سال 1121 هَ . ق . در مدینه به دنیا آمد و به...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ لغوی ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به زجاجی . رجوع به زجاجی شود.
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمدبن اسماعیل بن عباس رسولی ، معروف به المظفر الرسولی . از ملوک دولت رسولیه ٔ یمن بود. ملک مسعود (ابوالق...
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سعیدبن عبداﷲبن ابی زید اندلسی ، مکنی به ابوعمر و معروف به ابن عباد (504-584 هَ . ق .). از مورخان و مقریان ...