اجازه ویرایش برای همه اعضا

یاغی

نویسه گردانی: YAḠY
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
یاغی . (ترکی ، ص ) بی فرمان . (آنندراج ). سرکش . نافرمان . اهل طغیان . طاغی : مطیعش را ز می پرباد گشتی چو یاغی گشت بادش تیز دشتی . نظامی .این ع...
یاغی گر و یا یاغیگر. (یاغی + گر) یاغی، سرکش، کسی که دست به عمل یاغیگری می زند، دشمن.
یاغی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل با 140 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
یاغی باستی . (اِخ ) پسر امیر چوپان که مدتی در شیراز امارت و مدتی نیز در حکومت تبریز شرکت داشت . رجوع به ذیل جامعالتواریخ و حبیب السیر جزو د...
یاغی باستی . (اِخ ) پسر شیخ علی ایناق از سرداران معاصر سلطان احمد جلایری که در حدود 784 هَ . ق . میزیسته است . رجوع به ذیل جامع التواریخ ص...
یاقی . (تاتاری ، اِ) سوختگی و داغ . (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.