۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
رهن . [ رَ ] (ع مص ) گرو کردن چیزی را نزد کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گرو کردن و گرو دادن . (غیاث الل...
رهن . [ رَ ] (ع اِ) گروی . ج ، رِهان ، رُهون ، رُهن ، رَهین ، رُهُن . (ازمنتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه در مقابل اخذ چیزی نزد ...
رهن . [ رِ ] (ع اِ) برابر: هو رهن مال ؛ آن برابر مال است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
رهن . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رَهن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رهن شود.
رهن . [ رُ هَُ ] (ع اِ) ج ِ رَهن . (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به رَهن شود.
رهن . [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش جویمند شهرستان گناباد. دارای 630 تن سکنه . آب آن از قنات است و محصول عمده ٔ آنجا غلات و زعفران و راهش ماشین...
رهن . [ رَ هََ ] (اِخ ) دهی از بخش قمصر شهرستان کاشان . دارای 260 تن سکنه . آب آن از دو رشته قنات است و محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب و میو...
رهن کاریز. [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 174 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و راهش اتومبیل رو م...
رهن الافاعی . [ رَ نُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) اخیون . ۞ (یادداشت مؤلف ). رجوع به اخیون شود.