نقش
نویسه گردانی:
NQŠ
نگار ، طرح ، اثر بجامانده از چیزی یا کسی یا عملی ، عکس ، نشان ، علامت ،حاصل کار نقاشان ، مهر ، داغ ، یاد
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نقش پذیر. [ ن َ پ َ ] (نف مرکب ) که تصویر بر آن به آسانی نقش بندد. کنایه از کسی که کاری یا سخنی در او اثر گذارد : موم از سر نرمی است چنا...
نقش بازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) فریبندگی و حیله بازی . (ناظم الاطباء). عمل نقش باز. رجوع به نقش باز شود.
نقش پرست . [ ن َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) صورت پرست . نگارپرست . (یادداشت مؤلف ).
نقش پیرا. [ ن َ ] (نف مرکب ) نقش زدا : شیده نامی به روشنی چون شیدنقش پیرای هر سیاه و سپید.نظامی .
باغ نقش . [ غ ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باغ تصویرکه بر پارچه و کاغذ و مانند آن سازند. (آنندراج ). نقش قالی و پرده و امثال آن از گل ...
نقش آباد. [ ن َ ] (اِ مرکب ) کنایه از شراب آتشی است . (برهان قاطع) (از آنندراج ). می تند و گزنده . (ناظم الاطباء).
نقش آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) موافق مراد نشستن کعبتین . در قمار دست موافق نصیب افتادن . کاری به مراد دل برآمدن : مرا بر کعبتین دل ...
نقش پیوند. [ ن َ پ َی ْ / پ ِی ْ وَ ] (نف مرکب ) نقش پرداز. نقاش . مصور. (ناظم الاطباء).
نقش پذیری . [ ن َ پ َ ] (حامص مرکب ) نقش پذیر بودن . زود تحت تأثیر قرار گرفتن .
نقش پرداز. [ن َ پ َ ] (نف مرکب ) نقاش . مصور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نقش پیوند. (ناظم الاطباء). صورتگر : بدان گلشن رسید آن نقش پردازهمان نق...