نقش
نویسه گردانی:
NQŠ
نگار ، طرح ، اثر بجامانده از چیزی یا کسی یا عملی ، عکس ، نشان ، علامت ،حاصل کار نقاشان ، مهر ، داغ ، یاد
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
نقش بردن . [ ن َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) نقش زدودن . صورتی را محو و زایل کردن : بازت ندانم از سر پیمان ما که بردباز از نگین عهد تو نقش وفا که ...
نقش بستن . [ ن َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از تصویر کردن . (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نقاشی کردن . نقش کشیدن . صو...
نقش کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاشتن . بنگاشتن . (یادداشت مؤلف ). نوشتن . ثبت کردن . حک کردن . مجسم کردن : نکو بشنو و بر دلت نقش کن م...
نقش کشیدن . [ن َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تصویر کردن : نقش چشم خویش بر بال کبوتر می کشم طالب دیدار را زین خوبتر مکتوب نیست .قدسی (از آنندرا...
نقش دوختن .[ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) زردوزی کردن . (ناظم الاطباء).
نقش ساختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) تصویر کردن : نتوان در خط دهر خط وفا یافتن نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن .خاقانی .
نقش سوختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) در قمار نقش خوب آوردن و از آن سودی نبردن . ناکام شدن : بسکه نقشم در قمار عشقبازی سوخته ست گل کند داغم ...
نقش نهادن . [ ن َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تصویر کردن . نقش کردن : شکسته همچو نگارم ز نوک خامه ٔ فکرکه بر صحیفه ٔ دل نقش آن نگار نهد.نجیب ...
نقش گرفتن . [ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نقش قبول کردن . (از آنندراج ). نقش پذیرفتن : دل نقشی از مراد چو موم از نگین گرفت یک لحظه بود جفت ...
نقش نشستن . [ ن َ ن ِش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از اعتبار پیدا کردن ، و لهذا در ضبطوربط و بندوبست ملک مستعمل می شود چنانکه می گویند نقش فلانی ...