۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۹ ثانیه
نام ولان . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسن وند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد، در 11 هزارگزی جنوب غربی اشتر و هزارگزی مغرب جاده ٔ شوسه ٔ خ...
نام گستر. [ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) که نام خود را مشهور و معروف سازد. که نام خویش در جهان بگسترد. نامجو. نام طلب : مبارزی ملکی نام گستری که ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هونگ نام . (اِخ ) ۞ از شهرهای کره ٔ شمالی ، دارای 150000 تن جمعیت . (فرهنگ عمید).
نام طلبی . [ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) نامجوئی . شهرت طلبی . طالب و خواستار شهرت و معروفیت و آوازه بودن .
نام سرود. [ س ِ] (اِخ ) از دهات دهستان لاشار بخش بمپور شهرستان ایرانشهر است ، در 70هزارگزی جنوب بمپور و 6 هزارگزی مغرب جاده ٔ شوسه ٔ بمپور به ...
نام زدن .[ زَ دَ ] (مص مرکب ) نام به زبان آوردن . (ناظم الاطباء). || نام کسی را زدن یا نام کسی را از دفتر زدن ؛ بر نام او خط کشیدن . او ...
نام خواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواهان نام . نامجو. شهرت طلب . حریص شهرت . آرزومند اشتهارو معروفیت . جویای نام و شهرت و افتخار : کدام است م...
نام خدا. [ م ِ خ ُ ] (صوت مرکب ) لفظی است مثل «ماشأاﷲ» و «چشم بد دور» که با جمله ای می آید و کنایه از تمجید مضمون است . (از فرهنگ نظام ). ا...
نام تهی . [ م ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسم بی مسمی . اسم خشک و خالی . نام فقط. نام تنها. || که وجود اسمی و ذهنی دارد : خرسند مشو به ...