تحیت . [ ت ُ ح َ ] (ع اِ مصغر، ق مصغر) مصغر تحت ، یعنی تقریباً پایین . (ناظم الاطباء).
تحیت . [ ت َ حی ی َ ] (ع مص ، اِ) تحیة. سلام گفتن . (غیاث اللغات ). درود و سلام و دعا و نیایش . (از ناظم الاطباء) : و پدر ما امیرماضی ... ویرا ...
تحیط. [ ت َ ](ع اِ) قحطسال . (ناظم الاطباء). رجوع به تحوط شود.
تحیط. [ ت ُ ] (ع اِ) رجوع به تَحیط و تَحوط شود.
تحیط. [ ت ِ ] (ع اِ) رجوع به تَحیط و تُحیط و تَحوط شود.