اجازه ویرایش برای همه اعضا

قازی

نویسه گردانی: QAZY
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
قاضی سعید. [ س َ ] (اِخ ) مصری . رجوع به سعید شود.
قاضی سعید. [ س َ ] (اِخ ) هبة اﷲبن سناء الملک ، قاضی رشید ابوالفضل جعفربن معتمد شاعر مشهور معروف به قاضی سعید از افاضل اوائل قرن هفتم هجری...
قاضی سلمة. [ س َ ل َ م َ ] (اِخ ) ابن فضل . رجوع به قاضی ری و ابوعبداﷲبن فضل راوی شود.
قاضی شریح . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) رجوع به شریح شود.
قاضی شریک . [ ش َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به قاضی نخعی شود.
قاضی سبکی . [ س ُ ] (اِخ ) علی بن عبدالکافی بن علی بن تمام بن یوسف بن موسی بن تمام بن حامدبن یحیی بن عمربن عثمان بن علی بن سواربن سلیم ا...
قاضی شیخم . [ ش َ خ َ ] (اِخ ) فاضلی است عالم از دانشمندان عهد صفویه و به حسب و نسب از جمله ٔ اشراف و اعاظم و متصدی منصب تدریس و تولیت ...
قاضی طبری .[ ی ِ طَ ب َ ] (اِخ ) طاهربن عبداﷲ، مکنی به ابوالطیب . رجوع به ابوالطیب طاهر و طاهربن عبداﷲ طبری شود.
قاضی طبسی . [ ی ِ طَ ب َ ] (اِخ ) نجم الدین . یکی از بزرگان عهد سلطان ابوسعید بهادرخان است که به دنبال غائله امیر تیمورتاش بن چوپان به دست...
قاضی عمرو. [ عَمْرْ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلام ، مکنی به ابوبکر و مشهور به ابن الجعابی . رجوع به قاضی ابن جعابی و ابن الجعابی ابوبکر عمرو ش...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.