اجازه ویرایش برای همه اعضا

قازی

نویسه گردانی: QAZY
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) رازی از فضلای ری بود و به قضای آن شهر روزگار میگذرانید. این بیت او راست :دو روز شد که وفا میکند نمیدانم...
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) یقینی . رجوع به قاضی یقینی شود.
قاضی قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین هاشمی زینبی . رجوع به قاسم زینبی شود.
قاضی فاضل . [ ضی ض ِ ] (اِخ ) عبدالرحیم بن علی بن حسین یا حسن بن احمدبن فرج بن احمد مصری ملقب به محیی الدین یا مجیرالدین ، مکنی به ابوعل...
قاضی عسکر. [ ی ِ ع َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )مفتی عسکر و کسی که در میان سپاه قضاوت میکند. (ناظم الاطباء). || فقیهی با مقامی معادل ...
قاضی عسکر. [ ع َ ک َ ] (اِخ ) محمدبن یوسف . رجوع به قاضی ابن ابیض شود.
قاضی عرنی . [ ع ُ رَ ](اِخ ) قاسم بن حکم بن کثیر. رجوع به قاسم عرنی شود.
قاضی کاشی . (اِخ ) رجوع به قاضی اسد کاشی شود.
قاضی کندی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) سلمان بن ربیعه بابلی تمیمی نخستین قاضی کوفه است که به این اسم (قاضی ) معروف شد. وی در کوفه چهل روز در ا...
قاضی کندی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) شریح بن حارث بن قیس بن جهم کندی ،مکنی به ابوامیه . رجوع به شریح بن حارث بن قیس شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.