اجازه ویرایش برای همه اعضا

کَل

نویسه گردانی: KL
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کل تپه . [ ک ُ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوباتوست که در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
این دو واژه اربی است؛ و پارسی جایگزین این است: ویسپاکاس vispâkâs (پهلوی)
در لفظ محلی آباده به کوزه ای که دهانه اش شکسته شده باشد اصطلاحاً کیزه کل گفته می شود .
کل یار. ("ک" با آوای زیر )، (مازنی )، یار و دوست, رفیق و یا رفیقه, یار بودار ، معشوق.
گزکل کل . [ گ َ ک ُ ک ُ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 50 هزارگزی شمال شوسف . هوای آن گرم و دارای 27 ...
گلی کل . [ گْلی / گ ِ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ اجسامی که به نام اپوکسی ۞ معروفند در نتیجه جذب آب گلی کل تولید می کنند. گلی کلها در شرایط م...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کل محله . [ ک َ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاهکلرود است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
کل کن . [ ] (اِ) نام گیاهی است اما قرأت کلمه مشکوک است . (تذکرة الاولیاء ج 2 ص 326 و 328) : ابوسعید هفت سال دیگر در بیابان گشت و کل کن ...
کل دار. [ ک ُ ] (اِ مرکب ) کل در. کل دره . آلتی است که با آن مرز کرت ها برآرند وآن آهنی دراز است که از میان دسته ای چوبین دارد و از دیگر ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۹ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.