اجازه ویرایش برای همه اعضا

کَل

نویسه گردانی: KL
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عقل کل . [ ع َ ل ِ ک ُل ل ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی عقل اول است که کنایه از نور محمدی و جبرئیل و روح و عرش عظیم باشد. (برهان )...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
به ضم ک. نام پرنده ای است به گویش کازرونی.(ع.ش)
شبخوش کل . [ ش َ خُش ْ ک ُ ](اِخ ) دهی از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار. 265 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ چالکرود. محصول آن برنج و مرکبات...
بخشی کل . [ ب َ ک ُ ] (اِ مرکب ) رئیس خزانه . (ناظم الاطباء).
کل دادن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نر دادن ماده را از گاو و گوسفند. فحل دادن گاو ماده و امثال آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به...
کل اپاتر. [ کْل ِ / ک ِ ل ِ اُ ] (اِخ ) ۞ کلئوپاتر. رجوع به تاریخ ایران باستان و کلئوپاتر در همین لغت نامه شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نارنج کل . [ رِ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان رشت در 13هزارگزی جنوب رشت و 4هزارگزی آقاسیدشریف ، در دامنه واقع اس...
نشرود کل . [ ن َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگر و کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت ، در 15 هزارگزی جنوب شرقی رشت و 4 هزارگزی جنوب دوشنبه...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۹ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.