وصل
نویسه گردانی:
WṢL
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پیند، سَمْر، ناه، سَمتَن، آیوج (سنسکریت)
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
وصل . [ وَ ] (ع مص ، اِمص ) ضد هجر. مقابل فراق . رسیدن به محبوب و معشوق : دلی کاو پر از زوغ هجران بوددر او وصل معشوقه درمان بود. بوشکور (از...
وصل . [ وِ / وُ ] (ع اِ) استخوانی که نشکند و با استخوان دیگر نیامیزد، یا فراهم آمدنگاه دو استخوان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ب...
وصل . [ وُ ص َ ] (ع اِ) ج ِ وُصْلة، به معنی پیوستگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وصلة شود.
حرف وصل . [ ح َ ف ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از حروف قافیه است . آن است که رَوی ّ به آن پیوندد و آن در شعر پارسی الف است و ذال ...
وثل .[ وَ ث َ ] (ع اِ) رسن از لیف خرما بافته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لیف . (مهذب الاسماء).
وسل . [ وُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ وسیلة. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به وسیله شود.