اجازه ویرایش برای همه اعضا

حُسن

نویسه گردانی: ḤSN
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۱ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن خلیل . رجوع به حسن کرادیسی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن داود حلی صاحب رجال .رجوع به حسن حلی و حسن برقی و حسن نقار قرشی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن داود رسولی ، ملقب به مظفر بن سلطان مؤید صاحب یمن . از طرف پدر حکومت شهرهائی از یمن داشت و در 712 هَ . ق . درگ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن دحیه . رجوع به حسن بن قاسم بن جعفر شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن دربی . احوالش در امل الامل آمده است . و در «کشف الحجب و الاستار» دو ارجوزه به وی نسبت داده که از او نیست بلکه ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن درویش . رجوع به حسن قولینی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن دلدار علی هندی . رجوع به حسن نصیرآبادی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن دهان . رجوع به حسن بن محمدبن علی بن برهان الدین بغدادی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ذکوان فارسی . درگذشته ٔ313 هَ . ق . محدث است . و ابوالجوائز از وی حدیث کرده است . و حسن سانزواری در 570 هَ . ق . ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن راشد حلی ، ملقب به تاج الدین . او راست : دو ارجوزه : «الجمانة»و «الرسالةالجوابیه »: (ذریعه ج 1 ص 464 و ج 5 ص 131).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.