اجازه ویرایش برای همه اعضا

حُسن

نویسه گردانی: ḤSN
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
حصن . [ ح ِ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های هشتگانه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . حدود آن از شمال به دهستان حومه ٔ زرند و سیریز، از خاور به دهستا...
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن ابی بکرالباهل ، مکنی به ابی ریاح . محدث است .
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن حذیفةبن بکر. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 280 و ج 7 ص 150 شود.
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن رباح النصری ، مکنی به ابی بکر. محدث است .
حصن . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن قطن صحابیست . برادر حارثه ابن قطن که او نیز از صحابه است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
ام حسن . [ اُم ْ م ِ ح َ س َ ] (اِخ ) از دختران امام زین العابدین علیه السلام بوده است . (از تاریخ گزیده چ لندن ، ص 204).
حسن بک . [ ح َ س َ ب َ ] (اِخ ) حسن بیک . رجوع به حسن بیک شود.
حسن چپ . [ ح َ س َچ َ ] (اِ مرکب ) (کوچه ٔ...) علی چپ : خود رابه کوچه ٔ حسن چپ زدن ؛ تجاهل کردن . (اصطلاح شیرازی ).
حسن چپ .[ ح َ س َ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد در 27 هزاروپانصد گزی جنوب باختر مهاباد و 14 هزارگزی باختر شوسه ...
حسن سو. [ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کسبایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد در 25هزارگزی باختر بجنورد و 7هزارگزی جنوب شوسه ٔ بجنوردبه مراوه...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.