اجازه ویرایش برای همه اعضا

حُسن

نویسه گردانی: ḤSN
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
حسن بیک . [ ح َ س َ ب َ ] (اِخ ) رجوع به حسن روملو و اوزن حسن و حسن بک و حسن آق قوینلو و حسن زرین قلم شود.
حسن بیک . [ ح َ س َ ب َ ] (اِخ ) شکراُغلی . رجوع به شکراُغلی شود.
حسن بسن . [ ح َ س َ ب َ س َ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) بسیار نیک . حسن به معنی نیک است و بسن مؤکد و تابع اوست . لفظبسن علیحده معنی ندارد. (...
احمد حسن . [ اَ م َ ح َ س َ ](اِخ ) او راست : تطبیق الاجراآت القانونیة علی مواد قوانین المحاکم الاهلیة و آن در مصر بچاپ رسیده است .
پشت حسن . [ پ ُ ح َ س َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه رشت و پهلوی میان زیرده و کورابجیر در 259 هزارگزی طهران .
تنگ حسن . [ ت َ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریمله ٔ بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد است که 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
حسن آقا. [ ح َ س َ ] (اِخ ) از وزرای مازندران بود و ملا عزالدین جعفربن شمس الدین آملی کتاب حسنیه را به فارسی در اصول دین و فروع آن در 94...
حسن وند. [ ح َ س َ وَ ] (اِخ ) اسم یکی از طوایف چهارگانه ٔ پیش کوه ایلات کرد ایران که تقریباً 5000 خانوار میباشند و از پنج طایفه ترکیب یافته...
حسن وند. [ ح َ س َ وَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. این دهستان در مرکز بخش واقع و محدود است از شمال به کوه گرون ،...
حسن کهل . [ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است جز دهستان سهندآباد، بخش بستان آباد شهرستان تبریز، 20هزارگزی جنوب بستان آباد، 15هزارگزی شوسه ٔ بستان آباد ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.