یأجوج و مأجوج
نویسه گردانی:
YʼJWJ W MʼJWJ
یأجوج و مأجوج
طغرل طهماسبی
«قَالُوا یَا ذَالقَرنَیْنِ إنَّ یَأجُوجَ وَ مَأجُوجَ مُفْسِدُونَ فِیالأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدّاً.»(کَهْف/94)
درداستانها آمده: یأجوج ومأجوج، مردمی بودند کوتاه قد باگوشهای بزرگ که برزمین میکشیدند. ایننژاد اسبابِ اغتشاش دنیا میشوند. مردم از آزار آنها، به «ذوالقرنین» (که وی را اسکندر وگاه کورشخواندهاند)، شکایت میکنند و وی با گروهی ازدانشمندان به گذرگاه یأجوج ومأجوج میرود و فرمانمیدهد تا «سدِّ» محکمی ازآهن وسنگ وگچ و قیر درمقابل آنها بناکنند. سدّیکه ذوالقـرنین ساخت از هفت جوش درستشده وعرضآن هفتهزارسال راهاست.کار یأجوج ومأجوج ازسرشب تاصبح، ایناستکه دیوارسد رامیلیسند. دَمصبح این دیوار کلفت، به نازکی مو میشود. ولی درهمان وقتخوابشان میگیرد و دوباره عرضدیوار بههمان کلفتی اوّل میشود.
گذشته ازاینکه داستان یأجوج ومأجوج با افسانههایعامیانه آمیخته شده، اختلاف روایت در وصف آنها بسیار است. دروجود خارجی داشتن آنها، بنابه آیاتقرآنکریم، کتبِعهدِعتیق ونیزکتابهای تاریخی، شکّینیست. امّا زمان، مکان ونوع زندگیآنها، درروایات زیادی بهاَشکال مختلف ذکرشده است. ازآن جمله آمده: آنها از نژاد تُرک، از اولاد «یافْث بن نوح (ع)» بودهاند که در زمین فساد میکردند تا ذیالقرنین در مقابلشان سدّی ساخت. نیزآمده: آنها اصلاً ازجنس بشر نبودند. دردیگر روایات آمده: ازقوم «ولود» بودهاند. هیچکس اززن ومردِ آنها نمیمیرد، مگر آنکه دارای هزارفرزند شده باشد. بههمینجهت آمارآنها ازعدد سایر بشر بیشتربوده. حتّیدربعضی روایات، آمار آنها را 9 برابر همهی بشر دانستهاند. همچنین روایت شده که یأجوج یک قوم ومأجوج قومی دیگر و امّتی دیگر بودهاند وهریک ازآنها چهارصدهزار امّت و فامیل بودهاند وبه همین جهت جزخدا کسی ازعدد آنها خبرنداشته است. نیز روایت شدهکه: سه طایفه بودهاند: یک طایفه مانند «اَرَز» که درختی است بلند. طایفهی دیگرطول وعرضشان یکسان بوده، ازهرطرف چهار زَرع بودهاند وطایفهیسومکه ازدوطایفه شدیدتر و قویتر بودند، هریک دولالهیگوش داشتهاند که یکی ازآنها را تشک ودیگری را لحافِخودمیکردند. نیز روایت شدهکه: قامت هر یک ازآنها یک یا دو یا سه وجب بـوده. برخی دیگرگفتهاند: آنهاییکه لشکر ذوالقرنین با ایشان میجنگیدند، صورتشان مانند سگ بوده است.
نام یأجوج ومأجوج درمواضعی ازکتبِ عهدِ عتیق تورات آمده است. ازآن جمله: در اصحاح دهم ازسِفرِ تکوینِ تورات عنـوان استکه: اینان فـرزندان دودمان نوحاند.گفته: سام، حام و یافْث، فرزندان نوحاندکه بعد از طوفان، برای هریک فرزندانی شد. فرزندان یافث عبارت بودند از: جومر، مأجوج، باوان، نوبال، ماشک و نبراس.
محقّقینگفتهاندکه: یأجوج ومأجوج، امّتی ویا امّتهاییعظیم بودهاند ودرقسمتهای بالایشمالِآسیا ازمعمورهی آن روز زمین میزیستهاند و مردمانیجنگجو ومعروفبه جنگ وغارت بودهاند. اینجاستکه ذهنآدمی،حدسقریبیمیزند وآناینکه: ذوالقرنین یکیازملوکبزرگ باشدکه راهرا براین امّت مفسد درزمین سدکردهاست وبهحتم باید سدّیکه وی زده، فاصل میانهیدومنطقهی شمالی وجنوبی آسیا باشد. مانند: دیوار بزرگ چین ویا سدّ بابُالأبـواب ویـا سدِ داریال ویا غیرآنها.
تاریخ اُمم آن روزجهان هم اتّفاق دارد دراینکه ناحیهی شمالشرقی آسیا که ناحیهی اصراب و بلندیهایشمالچین باشد، موطن ومحلّ زندگی امّتی بسیار بزرگ و وحشی بـوده. امّتی که لایزال رو به زیادی نهاده، جمعیّتشان فشردهتر میشد. و این امّت همواره بر امّتهای مجاورخود، مانند: چین حمله میبردند وچهبسا درهمانجا زاد ووَلدکرده، بهسوی بلادِ آسیایمرکزی و خاورمیانه سرازیرمیشدند؛ وچهبسا که دراینکوهها به شمالاروپا نیز رخنهکردند. بعضیاز ایشان طوایفی بودندکه درهمان سرزمینهاییکهغارتکردند، سکونت نموده، متوطّنشدند که اغلبِ سکنهی اروپای شمالی از آنهایند ودرآنجا تمدّنی به وجود آورده، به زراعت وصنعت پرداختند و بعضیدیگر برگشته، به همان غارتگری خود ادامه دادند.
بعضی ازمورّخینگفتهاندکه: یأجوج ومأجوج، امّتهایی هستندکه در قسمت شمالی آسیا از تبّت وچینگرفته تا اقیانوس منجمد شمالی و از ناحیهیغرب تا بلادِ ترکستان زندگیمیکنند. این قـول را ازکتاب «فاکِهةالخلفاء» و«تهذیبُ الأخلاقِ» ابنمسکویه و رسالهی«إخوانُالصّفاء» نقلکردهاند. وهمینخود مؤید آن احتمالی استکه درقبل تقویتشکردیمکه سدِّ مورد بحث یکیاز سدهای موجود درشمالآسیا، فاصل میانهی شمال و جنوب باشد.
دربحث ازگوناگونیحاکم برلغات وسیریکه زبانها درطول تاریخکرده، محقّقین را بدین معنا رهنمونکردهکه: یأجوج ومأجوجهمان مغولان بودهاند. چون ایندوکلمه بهزبان چینی «منگوگ» ویا «منچوگ» است. ومعلوممیشود دوکلمهی نامبرده، بهزبانعبرانین قلشده ویأجوج و مأجوج خوانده شده است ودر ترجمههاییکه به زبان یونانی برای این دوکلمهکردهاند، «گوگ»و«ماگوگ» میشود وشباهت تامّیکه مابین «ماگوگ»و«منگوگ» هست، حکم میکند براینکه، کلمهی نام برده، همان منگوگِچینی است. همچنانکه«منغول»و«مغول»نیـز ازآن مشتق شدهاند ونظایـراین تطوّرات درالفاظ، آنقدربودهکه نمیتوانشمرد. پس یأجوج ومأجوج، همان مغولهستند ومغول، امّتیاستکهدرشمالشرقی آسیا زندگیمیکند و دراعصارقدیم، قومی بزرگ بودندکه مدّتی به سرزمین چین حملهورمیشدند ومدّتی ازطریق «داریالِ» قفقاز به سرزمین ارمنستان وشمالایران ودیگرنواحیسرازیرمیشدند ومدّتی دیگر، یعنیبعد از آنکه سد ساخته شد، به سمتِشمال اروپا حمله میبردند و اروپاییان آنها را «سیت»میگفتند. ازاین نژاد، امّتی به روم حملهورشدند که دراینحمله، دولت روم سقوطکرد. وبنابه آنچه گذشت،از کتبِ عهد قدیم هم استفاده میشودکه این امّتِ مفسد، ازسکنهی اقصای شمال بودند.
مفسّرین ومورّخین دربحث پیرامون این داستان، دقّت وکنکاش زیادیکردهاند و بیشترشان براین رفتهاندکه: یأجوج ومأجوج، امّتی بسیاربزرگ بودهاندکه درشمالآسیا زندگیمیکردهاند و جمعیازایشان، اخبار وارد درقرآنکریم راکه: در آخرالزّمان خروجمیکنند ودر زمین فسادمیکنند، برهجوم تاتاردر نصفاوّل ازقرن7هـ.ق. برمغربآسیا تطبیقکردهاند. چه، همین امّت درآن زمان خروج نموده وخونریزی و ویرانگری وفجایع افراطی نمودند که تاریخ بشریّت نظیرآن را سراغ نداده است.
ولی با توجّه به قضیّهی «سد»که مفسّرین و مورّخین درمورد آن به کلّی سکوتکردهانـد ــ و با توجّه به تفسیریکه از قرآنکریم درمورد سد میکنند ــ این امّت مفسد، پس از بنای سد، درپشتِ آن محبوسشدند تا وعدهیخدایسبحان بیایدکه وقتی آمد، آن را مُنهدم ومتلاشیمیکند و باز اقوام نام برده، خونریزیهایخودرا ازسرمیگیرند ومـردم آسیا را هلاکمیکنند. واین تفسیربا ظهورمغول منافات واختلافدارد.
برخیازمفسّرینـ وازآنجمله علاّمهطباطباییـ درذکر سد و قوم مهاجم آوردهاند: باید اوصافِ سدِ مزبور را برطبق آنچه قرآنکریم فرموده، حفظ کنند ودربارهی آن اقوام بحثکنندکه چه قومی بودهاند؟ اگرهمان تتار ومغول بودهباشندکه ازشمالچین بهطرفایران وعراق وشام وقفقاز گرفته تا آسیایصغیررا لگدمالکردهباشند، پس اینکجا بوده وچگونه توانستهاند ازآنعبورنموده بهسایر بلاد بریزند وآنها را زیـر و روکنند؟ و این قوم مزبور ـ تتار و یا غیر آن ـ اگر از امّتهای مهاجم در طول تاریخ بشریّت نبودهاند، پس این سد درکجا بوده، وسدّی آهنی وچنین محکمکه از خواصش این بودهکه امّتی بزرگ را هزاران سال ازهجوم به اقطار زمینحبسکرده باشد، بهطوریکه نتوانند از آنعبورکنند، کجاست؟ و چرا در اینعصرکه تمامی دنیا بهوسیلهی خطوط هوایی ودریایی و زمینی به هم مربوط شده و بههیچ مانعی چه طبیعی ازقبیل:کوه ودریا و یا مصنوعی مانند: سد و یا دیوار و یا خندق برنمیخوریم که از ربط امّتی با امّت دیگرجلوگیریکند؟ وبا اینحال چه معنا داردکه با کشیدن سدّی دارای این صفات و یا هرصفتیکه فرضشود رابطهاش با امّتهای دیگر قطع شود علاّمهطباطبایی در ترجمهی تفسیرالمیزان آورده: «دردفع این اِشکال، آنچه به نظرمن میرسد، این استکه کلمـهی «دَکّاء» از «دَک»، به معنای ذلّت باشد، [با توجّه به آیههای97و98سورهی کهف: فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً ● قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبّی جَعَلَهُ دَکّاءَ وَ کَانَ وَعْدُ رَبّی حَقّاً ●...] همچنانکه در «لسانالعرب» گفته: «جبلدک». یعنی: کوهیکه ذلیلشود، وآن وقت مرادِ دککردنِ سد، این باشد که آن را از اهمّیّت و از خاصیّت بیاندازد. بهخاطر اتّساع طُرُق ارتباطی و تنوع وسایلحرکت و انتقال برّی وبحری وجوّی، اعتنایی به شأنِ آن نشود.
پس درحقیقت معنای این وعدهی الهی وعده به ترقّی مجتمع بشری درتمدّن و نزدیک شدن امّتهای مختلف است بهیکدیگر، بهطوریکه دیگر هیچ سد پی ومانعی ودیواریجلوی انتقال آنان را ازهرطرفِدنیا به هرطرفِ دیگرنگیرد وبه هرقومی بخواهند، بتوانند هجوم آورند.
مـؤیّد اینمعنی، سیاق آیهی:«حَتّی̃ إِذَا فُتِحَتْ یَأجُوجُ وَ مَأجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُون»(أنبیاءـ97) استکه خبر ازهجوم یأجوج و مأجوج میدهد و اسمی ازسد نمیبرد.
البتّه کلمهی«دَک» یک معنای دیگرنیزدارد و آن عبارت از: دفن است که در«صِحاحاللغة»، جوهری گفتـه: «دَکَکتُ الوکی» این استکه من چاه را باخاک دفنکردم. وبازمعنایدیگریدارد وآناین استکهکوه بهصورت تَلهایخاک درآید، که بازدرصِحاح آمده: «قد دککتالجبال»، یعنی:کوهها تلهاییخاک شدند. ومفرد آن «دکاء» میآید. بنابراین ممکن است احتمال دهیمکه سدِّ ذوالقرنین که از بناهای عهد قدیم است، بهوسیلهی بادهای شدید درزمین دفن شده باشـد و یا سیلهای مهیب، آبرفتهاییجدید پدید آورده و باعث وسعت دریاها شده، درنتیجه سدّ مزبور، غرق شده باشد که برای بهدست آوردن اینگونه حوادثِ جوّی، باید به علم ژئولوژی مراجعه کرد.
ز یأجوج ومأجوج، گیتی برست زمینگشت جای خرام و نشست (فردوسی)
چونسناسْ ناکس، چـوخنزیر خیـره چو یأجوج بیحد، چومأجوج بیمر (عمـعـقـ149)
گروه انبه ایشان چو لشکر یأجوج سلیح محکم ایشان چو سدّ اسکندر (عنصریـ116)
یأجوجِ ستمگم شد،کز پیش چواسکندر هم زآهن تیغ او دیوارکَشد عدلش (خاقانیـ502)
زِ یأجـوج و مأجـوجمان باک نیست که ما بـر ســر ســـدّ اسکنـــدریم (ناصرخسرو)
گـروهی در آن دشت، یأجـوج نام چــو ما آدمــی زاده و دیــوفــام (نظامی)
پیش یأجوج هوا سدّ سکندروار باش ورجنانجوییغلواندرجهانبانیمکن (سنایی)
خواجه به تدبیر و رای سدّی دیگرکشید رخنهی یأجوج بست،سدّ سکندرشکست (انوری)
سکنـدر به دیــوار روییــن و سنـگ بکــرد از جهـان راهِ یأجــوج تنگ (سعدی)
لحافگوشِچپستش، فراشگوشِراست به شب نتیجـهی یأجـوج را یقیـن میدان (مولوی)
پـیِ بستــن سـد، به مشــرق نشست درِفتنـــه بــر روی یأجــوج بست (جامی)
درحریم حرمتت از سـدّ حفظ ایزدی راهِ یأجوجِحوادث تا ابد مسدود باد (وحشی)
زهی پیش یأجــوج شهــرت کشیده دل پاکت از زهـد، ســـدّ سکنـــدر (هاتف)
یأجــوج ظلـم را ز ازلگشتـه سنگ راه گرد عدالتِ توکه سدّی بست بس سَدید (محتشم)
طغرل طهماسبی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
یأجوج و مأجوج . [ ی َءْ ج ُ م َءْ ] (اِخ ) نوعی از خلقند، کسائی مهموز نمی داند هردو را الف زاید می گوید مشتق از یجج و مجج و در قرأت رؤبة آ...
سد یأجوج و مأجوج . [ س َدْدِ ی َءْ جو ج ُ م َءْ ] (اِخ ) سد اسکندر : یکی را سد یأجوج است باره یکی را روضه ٔ خلد است بالان . عنصری .سوراخ شده...