پادشاه
نویسه گردانی:
PADŠAH
پادشاه در اوستایی پَئیتیخشا paitixshA به معنی پیشوای آموزش دهنده، استاد راهنما می باشد؛ در پارسی باستان: پتیخشایثیه patixshAyaşya؛ در پارتی: پدیخشاه padixshAh؛ در مانوی: پادیخشای pAdixshAy؛ در سغدی و پهلوی: پاتخشا pAtaxshA با همان معنی اوستایی می باشد.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
پادشاه نوروزی . [ دْ /دِ هَِ ن َ / نُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه در نوروز، تفریح و انبساط خاطر را بشاهی برگزیده میشد و از بامداد تا نماز دی...
پادشاه نیمروز. [ دْ / دِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از آفتاب . || پادشاه سیستان از آن جهت که نیمروز نام سیستان است . || مرد...
پادشاه درندگان . [ دْ / دِ هَِ دَ رَ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ) شیر. اسد.
با پادشاه دست زدن . [ دِ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از برابری با پادشاه کردن باشد در همه چیز. (برهان ). و آنرا «دست با پادشاه زدن » نیز گوی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.