اجازه ویرایش برای همه اعضا

سِر

نویسه گردانی: SR
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
سر بر کمر زدن . [ س َ ب َ ک َ م َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دیوانه شدن و سودایی گردیدن . (برهان ) (انجمن آرا).
بچه ٔ سر راهی . [ ب َ چ َ / چ ِ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ی ِ س َ رِ / رْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن طفل که از کوچه برداشته باشند. بچه ٔ کو. آن طفل ک...
بی سر و دلی . [ س َ رُ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سر و دل . بی هوشی . بی حواسی . (ناظم الاطباء)
تاج سر عشاق . [ ج ِ س َ رِ ع ُش ْ شا ] (اِ مرکب ) از اسمای محبوب است . (آنندراج ).
لولویِ سرِ خَرمن. مَتَرسکِ سر خرمن، تنبل جالیز. انسان بی فایده و بی اثر، انسان بزرگنما ولی توخالی، انسانی که اعمالش اعمال ذلیلانه ای است در پیشبُرد اه...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سر و کله زدن . [ س َ رُ ک َل ْ ل َ/ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) فهماندن . گفتگو کردن . بحث کردن . || به سختی چیز را به کسی فهماندن .
خوب سخن گفتن ، خوب حرف زدن ، سخنور بودن ، خجالت نکشیدن در سخن گفتن ، قبولاندن سخن و صحبت خود مثال : فلانی چه سر زبانی دارد !
مواجه بودن، رو در رو بودن
سر بر خط آوردن . [ س َ ب َ خ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) مطیع بودن . فرمانبردار شدن : سر بر خط آرد و پسر رابه درگاه عالی فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.