۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
سر. [ س َ ] (اِ) پهلوی «سر» ۞ ، اوستا «سره » ۞ «بارتولمه 1565» «نیبرگ 202»، در پهلوی «اسر» ۞ (بی سر، بی پایان )، هندی باستان «سیرس » ۞ (ر...
سر. [ س َرر ] (ع مص ) چوب دراز در زیر سنگ آتش زنه کردن تا آتش بگیرد. || چوب نهادن در میان آتش زنه . (منتهی الارب ). چوب را در طرف سنگ آ...
سر. [ س ُ] (اِ) شرابی باشد که از برنج سازند. (برهان ) (جهانگیری ). سیکی باشد که از برنج سازند. (لغت فرس ). شرابی که از برنج سازند. (رشیدی ) ...
سر. [ س ُرر ] (ع مص ) شاد کردن کسی را. (منتهی الارب ). مقابل اِحزان . (اقرب الموارد).
سر. [ س ُرر ] (ع اِ) آنچه بریده شود از ناف کودک . ج ،اَسِرَّة. (آنندراج ) (منتهی الارب ). آنچه دایه ببرد از ناف . ج ، اسرة. (مهذب الاسماء) (از...
سر. [ س ِرر / س ِ ] (از ع ، اِ) رازپوشیده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نهان . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راز پوشیده ، خلاف جهر....
سر. [ س ُرر ] (اِخ ) موضعی است بحجاز بدیار مزینه . (منتهی الارب ). جایگاهی است در حجاز از برای مزینه در نزدیکی جبل قدس . (معجم البلدان ).
سر. [ س ُرر ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی ری که دارای چندین قریه میباشد. (معجم البلدان ).
سر. [ س ِرر ] (اِخ ) وادیی است بین هجر و ذات العشر در راه حاجیان بصره ، طول آن مسافت سه روزه راه است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (معجم البل...
سر. [ س ِرر ] (اِخ ) موضعی است به نجد. (منتهی الارب ).جایگاهی است به نجد در دیار اسد. (معجم البلدان ).