اجازه ویرایش برای همه اعضا

هُرام

نویسه گردانی: HRʼM
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حرام توشه . [ ح َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) حرام خوار. نمکحرام . (غیاث ). || دشنامی است ، یعنی کسی که از قوت حرام و غیرمشروع پرورش یافته باشد.
حرام خوار. [ ح َ خوا / خا ] (نف مرکب ) حرام خور : علما بر مراد ظالمان و فاسقان سخن گویند و حرام خوار و بی پرهیز شوند. (قصص الانبیاء جویری ص 13).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حرام خواری . [ ح َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل حرام خوار. عمل حرام خوردن : روبهان از حرام خواری گرگ کآفتی بود سهمناک و بزرگ . نظامی (هفت پیک...
حرام بودن . [ ح َ دَ ] (مص مرکب ) ممنوع بودن . محظور بودن . محرم بودن . منهی عنه بودن : راست خواهی نظر حرام بودبرچنین روی و باز بر دگری . س...
حرام کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منع کردن . تحریم . حظر. (ترجمان عادل ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). اِبسال . (تاج المصادر بیهقی ). نهی . حج...
حرام خورگی . [ ح َ خوَ / خ ُ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل حرام خوردن : و بدان واسطه عوانان و سرهنگان ... کوتاه دست شوند و از آن حرام خورگی بی...
حرام لقمگی . [ ح َ ل ُ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی حرام لقمه . رجوع به حرام لقمه شود.
حرام گشتن . [ ح َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) حرام شدن . رجوع به حرام شدن شود : ای روزگار چون که نویدت حلال گشت ما را و گشت مال حلالت همی حرام...
حرام و حرس . [ ح َ م ُح َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به حرام و هرس شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.