چوب کاری نکن
نویسه گردانی:
CWB KARY NKN
چوبکاری . (حامص مرکب ) کسی را با چوب زدن . (فرهنگ نظام ). سیاست و تنبیه بواسطه چوب زدن . (ناظم الاطباء). زدن با چوب . (یادداشت مؤلف ). عمل چوبکاری کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از سخت گفتن و نکوهیدن : کی ز صندل به شود درد سرم ناصحا این چوبکاری واگذار. صائب (از آنندراج ). بچوب ۞ رمزی از صنعت نگاری زبان صنعتش در چوبکاری . محسن تأثیر (از آنندراج ). || بمجاز،کسی را شرمنده کردن . فلان تعریف احسان مرا کرد گفتم مرا چوبکاری میکنی . (فرهنگ نظام ). شرمسار کردن با انعام و اکرام . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.