۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
معذب . [ م ُ ع َذْ ذَ ] (ع ص ) در شکنجه کشیده شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). عذاب شده و شکنجه شده و آزارشده و اذیت کشیده ...
معذب . [ م ُ ع َذْ ذِ ] (ع ص ) در شکنجه کشنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عذاب کننده : و اذ قالت امة منهم لم تعظون ...
معذب . [ م َ ذِ ](ع اِ) خرقه ای که زنان به وقت نوحه بر میان بندند. ج ، معاذب ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مِعذَبَة. (ناظم...
معزب . [ م ُ زِ ] (ع ص ) طالب گیاه و آنکه به گیاه عازب رسیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طالب آب و گیاه دوردست وآنکه به آب و گیاه...
معزب . [ م ُ ع َزْ زَ ] (ع ص ) آنکه او را از خانه دور کرده باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
احساس راحتی نکردن و در عذاب و شکنجه بودن
مآزب . [ م َ زِ ] (ع اِ) ج ِ مِئزاب . (منتهی الارب ذیل ازب ). رجوع به مئزاب و مآزیب شود.