عجایب هفتگانه
طغرل طهماسبی
(1)
اهرام ثلاثهی مصر
یگانه بازماندهی عجایب هفتگانهی جهان باستان
در (جیزه)گیزا، غرب قاهرهی امروزی، سه هرم از فراعنه سلسلهی چهارم، به نامهای خوفو یا خئوپوس (Cheops) (به معنای کسی که به افق تعلّق دارد)، خفرع (Khafre) یا خفرن (یعنی بزرگ) و منکورع (Menkaure) یا موکرینوس (به معنای ملکوتی) وجود دارد. هرمهای سهگانه، عظیمترین و باشکوهترین بناهای دورهی پادشاهی کهن هستند که جزو عجایب هفتگانهی جهان باستان نیز محسوب میشوند. این هرمها که از حدود سال 2550 پیش از میلاد ساخته شدهاند، با رمز و علم پنهانی ارتباط پیدا کردهاند و نمادهای«حکمت ازلی» ، «سرزمین مصر»، «پایداری ابدی» و «فنون جادوگری» بودند. اهرام چیزه نقطهی اوجی در تکامل شیوهی معماری مقابر مصر در دورهی پادشاهی کهن است که با ساختن مصطبهها، مقابر اوّلیّهی مصریان که غالباً آجری یا سنگی بودند، آغاز و با هرم پلکانی زوسر پیشرفت کرد.
برای ساخت اهرام، تعدادی شیب راهه آجر فرش احداث گردید و تخته سنگهای آهکی را که از معادن آن سوی نیل با قایق به آنجا منتقل میشدند، به احتمال با استفاده از غلطکهای چوبی (در آن زمان هنوز چرخ اختراع نشده بود) روی این شیب راههها به بالا منتقل میکردند.
در جلوی هر هرم، معبد کوچکی قرار داشت که با گذرگاهی سنگفرش به معبدی دیگر که در دره نیل، در حاشیهی مزارع واقع بود، میپیوست. ورود به معبد واقع در درّه از طریق مجرایی از رود نیل ممکن بود و هنگام جاری شدن سیل، با قایق به آنجا رفت و آمد میکردند.
در دو سوی اهرام، هرمهایی کوچک با طرحی منظّم و دقیق وجود داشت که ویژهی اعضای خاندان سلطنتی بود و تعدادی مصطبه نیز به مقامهای بلندپایهی درباری اختصاص داشت. جهت هرمهای سهگانه، شمالی ـ جنوبی است؛ هرمهای خوفو و خفرع نیز بر روی محوری مایل در امتداد یکدیگر ساخته شده اند.
در مورد استفاده از فرمهای هرمی شکل، «هلن گاردنر» در کتاب «هنر در گذر زمان» چنین نگاشته است:
«... وقتی پادشاهان سلسلهی سوم، اقامتگاه دایمی خود را به ممفیس انتقال دادند، تحت تأثیر هلیوپلیس بود، قرار گرفتند. این شهر، مرکز کیش نیرومند «رع» ـ خدای آفتاب ـ بود که بتش به صورت یک سنگ هرمیشکل به نام «بن بن» ساخته شده بود. در دوران سلسلهی چهارم، فراعنهی مصر، خود را فرزندان «رع» نامیدند و به همین علّت از آن پس کوشیدند او را بر روی زمین مجسّم کنند. بنابراین، فراعنهی دیگر، فاصلهیی با انتقال از اعتقاد به مجرد روح و قدرت رع در سنگ هرمی شکل «بن بن» تا اعتقاد به نگهداری از روح و جسم خداگونهی خودشان به همان طریق مشابه در درون مقبرههای هرمی شکل نداشتند.»
1ـ هرم خوفو :
خوفو (خئوپس)، دومین پادشاه سلسلهی چهارم بود که از حدود سال 2551 پیش از میلاد به مدّت نزدیک به ربع قرن بر مصر حکومت نمود. وی مجموعهی «گیزا» را در چهل کیلومتری شمال داشور، نزدیک قاهرهی مدرن و شهر تاریخی و کهن ممفیس، پایهگذاری کرد. این مجموعه دارای پنج عنصر اصلی است: اهرام خوفو، خفرع و منکورع، تندیس ابوالهول و معبد درّهیی هرم خفرع. از اهرام سهگانه چـیزه، هرم خـوفو، کهنترین و بزرگترین است و تاریخ ساخت آن به حدود سال 2570 پیش از میلاد باز میگردد. این بنای یادمانی سنگی بسیار عظیم، به «هرمی که مکان طلوع و غروب خورشید است»، شهرت داشت.
به استثنای اتاقک تدفین، تودهی غولپیکری از بنایی با سنگ آهک یا کوهی از سنگ است که مطابق همان اصول ساختمانی هرم پلّهدار پادشاه زوسر در سقاره ساخته گردیده. لازم به ذکر است که تمامی سنگهای به کار رفته در ساخت اهرام، بدون ملات در کنار یکدیگر کار گذاشته شدهاند.
زاویهی شیب پهلوهای هرم خوفو 54 درجه و 54 دقیقه است که ضابطهیی برای ساخت هرمهای بعدی در مصر شد. طول ضلع هر قاعده این هرم 364/230 متر، طول هر یال 217متر، بلندای اصلی آن حدود 75/145 متر و ارتفاع کنونی آن حدود 18/137 متر است و قاعدهی هرم 37/5 هکتار زمین را فرا گرفته است. در ساخت این بنای عظیم نزدیک 000/300/2 قطعه سنگ در 210 ردیف سنگ چین به کار رفته که هریک وزنی بین 2 تا 15 تُن داشتهاند (وزن متوسّط سنگها 5/2 تن میباشد). در برخی منابع که در رابطه با ویژگیهای منحصر بفرد این بنای عظیم منتشر گردیده، جرم هرم خئوپس را برابر یکصد میلیونیوم کرهی زمین تخمین زدهاند.
هرم خوفو بزرگترین هرم در بین اهرام مصر است. این بنا که قدیمیترین و بزرگترین بنا در بین عجایب هفتگانه میباشد تنها بنایی است که در حال حاضر وجود دارد . هرم خوفو در 2600 سال قبل از میلاد ساخته شده است. این هرم بلندترین بنای ساخته دست بشر از 4400 سال پیش تا سال 1889 بود؛ زمانیکه برج ایفل با ارتفاع 300 متر ساخته شد. محدوده هرم خوفو به اندازهی 6 قطعه زمین شهری عظیم میباشد . بیشتر سنگهای به کار رفته در این بنا به بزرگی سنگهای عظیمی هستند که به وسیله کامیون حمل میشوند. سطح خارجی زمختی که ما امروزه از این هرم میبینیم مقبرهی فرعونی به نام «خوفو» بوده که درآن زمان پوشیده شده از سنگهای آهک صیقلی و زیبایی بوده است. فرمانروایان بعدی این سنگهای با ارزش را متعاﻗﺒاً برای ساختن بناهای خودشان میدزدیدند. این عمل باعث شد که از ارتفاع هرم 5 درصد کم شود و به ارتفاع فعلیاش که 138 متر است برسد . هرم خوفو دارای سه اتاق دفن اجساد است . اتاق اوّل محلّ دفن شاه، اتاق دوم محلّ دفن ملکه و اتاق سوم که برای رد گم کردن دزدان هرم بوده است.
2ـ هرم خفرع :
خفرع، چهارمین پادشاه سلسلهی چهارم و پسر (یا برادر؟) خوفو بود. وی دومین هرم بزرگ گیزا و تندیس عظیمابوالهول را احداث نمود که این دو در حدود سال 2530 پیش از میلاد ساخته شدند. خفرع از حدود 2558 پیش از میلاد به مدّت 26 سال بر مصر حکومت کرد.
هرم خفرع که در جنوب غربی هرم بزرگ خوفو واقع گردیده، 5/136 متر ارتفاع دارد (درحالیکه بلندای اصلی آن 5/143 متر بوده)، طول هر قاعده آن 8/215 متر و زاویهی شیب هرم 53 درجه و 20 دقیقه می باشد. در تصاویر، هرم خفرع به دلیل واقع شدن بر سطحی بلندتر نسبت به هرم بزرگ خوفو، مرتفعتر به نظر می رسد.
در دوران پادشاهی کهن، ساخت ورودی در بخش شمالی اهرام، رو به سوی ستارهی قطبی، بخشی از مقرّرات دینی بوده است. در تمامی هرمها این موضوع رعایت شده؛ تنها استثناء، هرم خفرع است که در پهلوی شمالی دارای دو ورودی می باشد.
پس از ساخت قاعدهی اهرام، بدنهی آنها را با سنگهای آهک سفید و برّاق میپوشاندند؛ پوشـش از رأس هرم رو به پایین صورت میگرفت. بدین ترتیب که قطعات سنگ آهکی را روی پلّهها قرار میدادند و بین آنها را پر میکردند، سپس آنها را میتراشیدند و رو به پایین صاف میکردند تا زاویهی مناسب پیدا کند و ظاهرشان برّاق شود. تمامی اهرام به جز هرم پلکانی زوسر، میدوم و منکورع، دارای پوشش بودهاند. هنوز بخشی از پوشش آهکی رأس هرم خفرع موجود است، امّا سنگهای پوششی هرم خوفو را در قرون وسطی برای استفاده در ساخت بناهای قاهره کندهاند.
3ـ هرم منکورع :
منکورع، پنجمین پادشاه سلسلهی چهارم و پسر خفرع بود که از حدود 2532 پیش از میلاد به مدّت 29 سال بر مصر حکمرانی کرد. وی کوچکترین هرم را در فلات گیزا احداث کرد که سومین هرم از مجموعهی اهرام سهگانه است. این هرم 5/66 متر بلندا داشته که امروزه به 62 متر تقلیل یافته است. زاویهی شیب هرم 51 درجه و 20 دقیقه و طول قاعدهی آن 5/108 متر میباشد و در بخش جنوب غربی دو هرم عظیم همجوار خود جای گرفته است. هرم مذکور نیز حدود سال 2510 پیش از میلاد بنا گردید.
هرم منکورع دارای سنگهای دو رنگ میباشد: نیمهی بالایی آن توسّط سنگآهکی سفید پوشیده شده، درصورتیکه در بخش زیرین آن از سنگهای گرانیتی سرخفامِ منطقهی آسوان استفاده گردیده است. این هرم بسیار شـایان توجّه میباشد، چون تنها هرم سلسلهی چهارم پادشاهی مصر است که دارای 16 ردیف سنگچین از جنس گرانیت میباشد و چنین پیشبینی شده بود تا سطح این هرم با سنگـهای گرانیتی پوشیده شود، امّا به دلیل مـرگ ناگهانی منکورع این امر هرگز تحقّق نمییابد و هرم مذکور فاقد روکش باقی میماند.
4ـ ابوالهول :
از دیگر عناصر قابل ذکر در مجموعهی گیزا میتوان به تندیس عظیم و اعجابآور ابوالهول (مجسّمهی مرگ) اشاره داشت. این تندیس که در فاصلهی 400 متری از اهرام سهگانه و شمال معبد درّهیی خفرع قرار دارد، به نام پاسدار و نگهبان اهرام نیز نامیده شده است.
سر و قسمت جلوی مجسّمهی ابوالهول از تختهسنگی یکپارچه و طبیعی به طول 57 متر، عرض 6 متر و بلندای آن نیز 6/18 متر است، تراشیده شده؛ پهنای چهره حدود 4 متر و پاها و سایر قسمتهای بدن را با سنگ چین و آجر تکمیل کردهاند. چهرهی این تندیس، به احتمال صورت خفرع، فرزند و جانشین خوفو و بدن آن، هیکل شیر میباشد. بسیاری معتقدند که ابوالهول چیـزه، مظـهر خدای خـورشـید (رع ـ هراخت) است و حتّی ممکن است در زمان واحد، مظهر خدا و فرعون بوده است.
مجسّمهی ابوالهول،کهنترین و بزرگترین تندیس دنیای باستان است که علیرغم صدمههای فراوانی که در دوران استیلای اعراب به آن وارد شده و باعث از بین رفتن بخشی از چهرهی آن گردیده است، با ابهّتترین مظهر سلطنتی فراعنه به حساب میآید.
ابوالهول روی به سمت شرق دارد و در میان پنجههای آن نیز معبد کوچکی ساخته شده است. سنگهای به کار رفته در معبد، غالباً از تراش تخته سنگ طبیعی که پیکرهی ابوالهول را تشکیل میدهد، به دست آمده و وزن برخی از آنها به بیش از 200 تن میرسد.
در دورهی پادشاهی میانه و جدید، تعداد زیادی ابوالهول در اندازههای مختلف از مصر باستان به دست آمده است. شاید بتوان ابوالهولی که سر آن شبیه رامسس دوم ـ فرعون سلسله نوزدهم ـ ساخته شده است را آخرین آنها دانست که در مصر تراشیده شده است. بیشـتر ابــوالهـولها را مشابه فرعون وقت میتراشیدهاند.
5ـ معبد درّهیی هرم خفرع :
این معبد در 400 متری شرق مجموعهی اهرام واقع شده است و با روش تیر باربر و ستون با مقطع مربّع شکل، به صورت کاملاً یکپارچه از سنگ خارای سرخ پاکتراش و صیقلی احداث گردیده. تنها تزیین به کار رفته در این معبد، تندیسهایی است که در امتداد دیوار به صورت ردیفی قرار داشتند. کف معبد نیز از سنگهای مرمر سفید پوشانیده شده بود.
به دلیل عدم استفادهی مصریان باستان از سیمان، برای برافراشتن ستونها، ابعاد و تناسبات آنها را بزرگ در نظر میگرفتند. هنگام ایجاد تالارهای ستوندار نیز در بیشتر موارد، ردیف ستونهای میانی را بلندتر از ستونهای کناری درنظر میگرفتند تا یک ردیف پنجره زیر سقفی برای رساندن نور خورشید به درون بنا در آن بخش تعبیه کنند. چنین شیوهی ساختمان سازی به صورت ابتدایی در معبد درّهیی هرم خفرع رعایت شده است. به نظر میرسد که این ردیف پنجره زیر سقفی از ابداعات مصریان باشد، نوآوری که تا به امروز به عنوان یکی از عناصر مهمّ معماری، مورد استفاده واقع میگردد.
رمزگشایی در هرم بزرگ
ابزارهای مدرن، ناتوان از کشف رازهای اهرام ثلاثه
یکی از اسرار و رموز اهرام ثلاثهی مصر به جای آن که با ابزارهای جدید رمزگشایی شود پیچیدهتر شد. باستانشناسان برای اوّلین بار در تاریخ ۴۵۰۰ سالهی این اهرام با استفاده از یک روبوت پیشرفته به درون بخشی از هرم بزرگ نفوذ کردند که تاکنون هیچکس به آن قسمت نه وارد شده بود و نه وسیلهیی مجهّز به حسگر و یا دوربین به آنجا فرستاده بود. «زهی حواس» از مصرشناسان بسیار معروف در برنامهی زندهیی که از شبکهی تلویزیونی نشنال جئوگرافیک پخش میشد روبوت این تیم را برای روشن شدن اسرار این بخش از اهرام به درون فرستاد امّا با یک مانع جدید برخورد کرد که بر پیچیدگی اوضاع افزود. فایق آمدن براین پیچیدگی یک سال تلاش و فنآوریهای جدید را میطلبد. طیّ این برنامهی زندهی تلویزیونی «حواس» یک تابوت سنگی منقوش را که در یکی از این مقبرهها مهر و موم شده بود بازکرد. درون این تابوت اسکلت دست نخوردهی یکی از مقامهای ناظر ساخت این اهرام به دست آمد.
این بخش از اهرام در قرنهای گذشته همواره رمزآلود بوده و تاکنون هیچکس به آن سوی قطعات ساخته شده از سنگ آهک با دستگیرههای مسی دسترسی پیدا نکرده است. این قطعات سنگ آهک به این بخش دالان مانند محکم متّصل شده است. سازندگان این بخش اسرارآمیز از آن به عنوان ابزار صیقل استفاده کردهاند.
در این اکتشاف که نتیجهی آن افزودن بر اسرار اهرام مصر بود علاوه بر حواس ـ که ریاست شورای عالی میراث فرهنگی مصر را برعهده دارد ـ کاشفان مجموعهی عظیم نشنال جئوگرافیک که اکنون در مصر اقامت گزیدهاند شرکت داشتند. «حواس» که خود را در مقابل مانعی جدید یافته بود و امکان ادامهی کار با روبوت وجود نداشت گفت: «به نظر میرسد که پشت این در، چیز مهمّی مخفی شده باشد. کارشناسان اهرام مصر میگویند این کشف جدید توسّط روبوتهای پیشرفته در ۱۳۰ سال اخیر بینظیر بوده است و برای ادامهی کار نیاز به زمان بیشتر و تجزیه وتحلیل عیمقتر است.
باستانشناسان حدس میزنند که این بخش از اهرام حاوی اشیای دستساز باارزش نظیر پاپیروس، ابزار مخصوص ساخت اهرام ثلاثه و یا مجسّمهی فرعون خوفو، سازندهی اهرام در آن قسمت جاسازی شده باشد. هیچ بعید نیست که اصلاً درون این بخش از اهرام هیچ چیز یافت نشود. «حواس» میگوید حتّی اگر پشت این درهایی که امروز به روی ما بسته هستند، هیچ چیز نباشد چندان مهم نیست. اگر روشن شود که پشت آن چیزی نیست حدّاقل خیال همه راحت خواهد شد. علاوه بر شبکهی تلویزیونی نشنال جئوگرافیک شبکهی تلویزیونی فاکس نیز هنگام بازکردن تابوت سنگی، تصاویری را به صورت زنده پخش کرد. روستای سازندگان اهرام اخیراً در ۱6کیلومتری اهرام کشف شده است، دانشمندان باستانشناسی به دلیل آن که با خط هیروگلیف آشنا هستند نام صاحب تابوت را Ny Swt Wsrt خواندهاند. آنها معتقدند که این تابوت متعلّق به یکی از ناظران ساخت اهرام بوده است. جهت قرارگرفتن اسکلت در تابوت روی به شرق یعنی طلوع خورشید بود. جمجمهی این اسکلت کاملاً سالم باقی مانده است. در دورانی که اهرام در حال ساخته شدن بود، مومیایی کردن هنوز در مراحل آزمایشی خود به سر میبرد، و برای همین اجساد سازندگان اهرام معمولاً مومیایی نشده یافت شدهاند. در درون این تابوت شئ دستساز با ارزشی یافت نشده است.
از این استخوانهای به دست آمده به دقت و با انواع متدها از جمله اشعهی ایکس عکسبرداری میشود تا زمان و علّت مرگ مشخّص گردد. این کشف حایز اهمّیّت است چون اسکلت به دست آمده از یک سازندهی عادی است و این اسکلت مربوط به پادشاه یا افراد وابسته و نزدیک به فراعنه نبوده است.
این اسکلت که مربوط به چهارهزار سال پیش است قدیمیترین تابوت سنگی منقوش دست نخوردهیی است که به دست باستان شناسان مدرن معاصر رسیده است.
«حواس» میگوید: «حدود 10 سال است که در این گورستان حفّاری کردهام امّا در این مدّت با مورد دست نخوردهیی مانند این مواجه نشده بودم. این مرد حتماً آدم حسابی بوده است این موضوع را میتوان از نحوهی ساخت مقبرهی او حدس زد. لقبی که برای وی نوشته شده از این قرار است: «ناظر اجرایی منطقه یا شهردار شهر سازندگان اهرام». مقبرهی این ناظر یکی از مهیّجترین یافتههای اخیر در روستای سازندگان اهرام در جنوب اسفینکس است.
مارک لنهر ـ مدیر پروژهی نقشهکشی پلاتوی گیزا ـ معتقد است که روزانه ۲۰هزار نفر برای ساخت این اهرام بین این روستا و اهرام در رفت و آمد بودند. ساختمانهایی که در این روستا ساخته شده بود، شباهت زیادی به استراحتگاه سربازان یا خوابگاه دانشجویان داشته است که میتوانست تا دوهزارنفر کارگر را در خود جای دهد. باستانشناسان با حفّاری خود شواهدی پیدا کردهاند که نشان میدهد آنها از مس برای ساختن ظروف پخت و پز استفاده میکردند.
لنهر میگوید: «تمام شواهد دالّ بر وجود شهری بزرگ و گمشده است که تا پیش از ما کسی از وجود آن اطّلاعی نداشته است.»
در هرم بزرگ خوفو تیم «حواس» در اتاقی که به اشتباه به اتاق ملکه معروف شده است اردو زدند. هنوز شواهد و ادلّه کافی برای قضاوت با قاطعیّت در مورد این اتاق وجود ندارد. در داخل این اتاق دوستون (shaft) وجود دارد. صاحبنظران دربارهی دلیل ساخته شدن این ستونها به قصد و منظور خاصّی دست نیافتهاند. در هر سه هرم این الگو منحصر به فرد است و در طی دورهی پادشاهی قدیم old king dow در ۲۵۷۵ سال پیش از میلاد مسیح تا ۲۱۵۰ سال پیش از میلاد مسیح ساخته شده است. اعتقادی در آن زمان بوده است که این ساختارها، دالانهای سفر فراعنه به زندگی آخرت را فراهم میکردند. لنهر نیز درتوصیف خود به وجود چنین تئوریهایی اشاره کرده است. اوّلین تحقیق و تفحّص به سبک مدرن از اوایل دهه ۹۰ آغاز شد. رادولف کانتنبرنیک، روبوتی را به درون این دالان فرستاد. این روبوت بعد از طیّ ۶۵ متر در مقابل یک سنگ متوقّف شد. بعد از یک دهه تلاش با استفاده از همان روبوتهایی که در حادثهی یازده سپتامبر مورد استفاده قرار گرفت، این بار دانشمندان مصمّم بودند که پرده از این اسرار بردارند، امّا ظاهراً هنوز ابزارهای بشری نیاز به تکامل و بهبود دارد.
*****
(2)
باغهای معلّق بابِل
در سال 1898 میلادی باستانشناس آلمانی ـ «روبرت کلدوی» ـ در حدود 90 کیلومتری جنوب بغداد در عراق امروز، در سواحل رود فرات جستجو در پیِ ویرانهها و بقایای شهر غرق شدهی بابل را آغاز نمود.
بابل، (که در عهد عتیق ـ تورات ـ از آن با همین نام یاد شده است)، در تاریخِ بیش از سه هزار سالهی خود، سه بار تا پیِ دیوارهای شهر، منهدم شده و همواره دیگربار از نو ساخته شده بود، امّا در نهایت این شهر در قرنهای 5 و 6 پیش از میلاد، تحت سلطه و حکمرانی پارسها و مقدونیها قرار گرفت.
بابل نخستین شهر جهانیِ تاریخ بشریّت محسوب میشود و قبل از هر چیز به خاطر سه اثر ساختمانی برجسته، که برای اهل فن و حرفهی زمان خود جنجالبرانگیز محسوب میشدند، یعنی: برای برج بابل، برای دیوارهای عظیم و مستحکم که به دور شهر کشیده شده بود و برای باغهای معلّق سمیرامیس، مشهور و معروف شده بود.
حال «کلدوی» از سوی شرکت آلمانی مشرق زمین، در برلین مأموریّت داشت به جستجوی این سه اثر هنری فنّی عجیب بپردازد و آنها را از دلِ زمین حفّاری کند. این باستانشناس 18 سال از عمر خود را در اجرای این مأموریّت سپری کرد؛ او برای این که بتواند با تودهی عظیم خرابهها و ویرانهها دست و پنجه نرم کند، دستور داد یک خطّ کامل نقّالهی حفّاری برای انجام این کار از اروپا به محل بیاورند تا اینکه برج بابل را یافت، معبدی بزرگ و مطبّق و در عین حال درون پُر که به افتخار خدای کشور بابل، «مردوک» برپا شده بود. در هر صورت، از این اثر ساختمانی که ارتفاع آن 90 متر بوده و بر روی سطح چهارگوشی که هر ضلعش نیز 90 متر طول داشته، بنا شده بود؛ تنها تعدادی از پایههای اصلی بنا و تلّ عظیمی از خاکهای آثار مخروبه باقی مانده بود.
«کلدوی» همچنین دیوار شهر بابل را، که عظمتش تعجّب جهانیان زمان خود را برانگیخته بود، پیدا کرد: دیوار به قدری عریض بود، که دو ارّابهی اسبی میتوانستند روی آن به راحتی درکنار هم حرکت کنند. این دیوار، تمام شهر، مجتمع قصرها و نیز یک قطعه زمین مسطّح و بزرگ را در بر میگرفت. این قطعه زمین احتمالاً برای مردمی که خارج از دیوار زندگی میکردند، هنگام حملهی احتمالی دشمن به عنوان پناهگاه در نظر گرفته شده بود. کلدوی از این اثر ساختمانی عظیم نیز فقط پایههای اصلی دیوار را که تا 12 متر ارتفاع داشتند و تلّ عظیمی از ویرانهها را یافت. امّا باغهای معلّق معروف کجا بود؟
این پژوهشگر آلمانی پس از اینکه سالهای طولانی به سختی و با ناکامی به دنبال این اثر ساختمانی گشته بود، یک روز در گوشهی شمال شرقی مجتمع بیحد و مرز کاخهای سلطنتی، در عمق یک متری از سطح خاک و خرابه، به ساختمانی برخورد که مشابه آن را تا به حال هرگز ندیده بود؛ این پی از دوازده اتاق باریک و دراز که هم اندازهی یکدیگر بودند تشکیل میشد، که بر خلاف تمام دیگر آثار ساختمانی کشف شده در بابل، از سنگِ تراش داده درست شده بود. این دوازده اتاق در دو سوی یک راهروی میانی ردیف شده بودند؛ سقف این اتاقها از آجر (خشت پخته) بنا شده و چنان محکم و قطور بود، که ظاهراً منظور از ساخت آن تحمّل بارهای سنگین بوده است. دیوارها و ستونها تا 7 متر قطر داشتند. چیز دیگری که کلدوی در این خرابهها، درست در کنار اثر ساختمانی طاقْ گنبدی دوازده اتاقه کشف کردکه کمتر از آن اتاقهای نادر، عجیب نبود، یک حلقه چاه بود. این چاه از یک دهانهی حلقویِ مرکزی و دو دهانهی گوشهدار کوچکتر تشکیل شده بود. چرخ چاهی که به این چاه تعلّق داشته و احتمالاً از چوب و طنابهای کلفت تشکیل میشده، باقی نمانده بود. کلدوی مدّتی طولانی اندیشید، که این زیر زمین طاقْ گنبدی، چه چیزی را میتوانسته تشکیل بدهد؟ آنگاه او پاسخ را یافت. وی در بسیاری از نوشتههای یونانیان و رومیان، و همچنین بر روی کتیبههای سنگی خطّ میخی زمان بابلیها، سرنخهایی به دست آورد که در بابل فقط در دو نقطه سنگِ تراش داده به کار رفته بوده است: در دیوار شمالی «قصر» یا کاخ و سرای سلطنتی بابل، و در «باغهای معلّق سمیرامیس». سنگهای تراش داده شدهی قصر را «کلدوی» قبلاً یافته بود. بنابراین زیر زمین طاقْ گنبدی میبایست متعلّق به «باغهای معلّق» مشهور میبود.
کلدوی، از ادبیّات جامع موجود دربارهی بابل قدیم، فقط میتوانست یک تصویر دربارهی شکل ظاهری باغهای معلّق سمیرامیس نزد خود مجسّم کند: احتمالاً روی زیرزمین طاقگنبدی یک ساختمانِ مرکزیِ تراس گونه با تراسهای مطبّق قرار داشته است. هر تراس حدود 5 متر بالاتر از تراس زیری خود واقع بوده و با سطوح سنگی به طول 45/5 متر و عرض 35/1 متر فرش شده بوده است.
بر روی هر یک از سطوح سنگی، یک لایه حصیر آغشته به قیر، کشیده شده و روی آن با دو لایهی آجر کوره، فرش و درزهای میان آجرها با گچ گرفته شده بوده است. دوباره بر روی این طبقهی آجری، یک لایه سرب ریخته شده بوده که از نشت رطوبت به طبقات زیرین جلوگیری کند.
در نهایت بر روی لایهی سربی، یک لایه خاک به ارتفاع 3 متر قرار داشته که باغ اصلی را که در آن حتّی درختان بلند هم میتوانستند برویند، تشکیل میداده است.
کلدوی، پیروزمندانه به برلین گزارش داد: «من باغهای معلّق را یافتهام» امّا پیروزی او برای مدّت زیادی دوام نیافت. چرا که به محض معروف گشتن کشف او ، که شک و تردید دربارهی آن پیدا شد.
دیگر پژوهشگران نیز با تکیه بر نوشتارهای عهد باستان تلاش کردند تا ثابت کنند که باغهای معلّق در مکانی که «کلدوی» حدس میزد، نمیتوانسته بنا شده باشد. برخی از این پژوهشگران گفتند که «باغهای معلّق» درون محوطهی کاخها نبوده، بلکه در کنار آن قرار داشته است. برخی دیگر بر این باور بودند که باغها نه در محوطهی قصرها و نه در کنار آن بوده، بلکه دور از محوطهی کاخها و درست در کنارهی رود فرات قرار داشته، و تعدادی هم حتّی ادّعا کردند که باغها نه در کنارهی رود، بلکه بر فراز رودخانه، گویا بر روی پل عریضی که بسیار پهنتر از بستر رودخانه بوده، قرار داشته است!
مشخّص نیست که کدام یک از این فرضیّهها درست و کدام اشتباه است. احتمالاً این معمّا در آینده نیز حل نخواهد شد.
همچنین معلوم نیست که چرا «باغهای معلّق» به سمیرامیس نسبت داده شده است. «سمیرامیس» ملکهی افسانهیی بابلی ـ آشوری بوده که اگر واقعاً وجود خارجی هم داشته، میباید قرنها پیش از ساخت و ایجاد «باغهای معلّق» میزیسته است. در مورد اینکه آیا ملکهیی هم، که در زمان ساخت باغ در بابل میزیسته، سمیرامیس نام داشته است، دلیل و مدرکی وجود ندارد.
به این ترتیب «باغهای معلّق» که در فهرست اسامی عجایب هفتگانهی «آنتیپاتروس» در مقام دوم از آن نام برده شده است، از تمام عجایب هفتگانهی دیگر کمتر مورد پژوهش و تحقیق قرار گرفته است.
تنها نکتهی مسلّم و مطمئن این است که باغهای معلّق در بابل قرار داشت و بنیانگذار آن پادشاه بابلی نبوکد نصر دوم (605 ــ 562 پیش از میلاد) بود؛ پادشاهی که حکومت خود را به بالاترین حد شکوفایی تاریخ زمان خود رسانید.
امّا نظریّهی دیگری هم وجود دارد:
با بیرون آورده شدن خرابههای بابل باستان در صد سال پیش، هزارن لوح گِلی و سنگی با خطّ میخی از زیر خاک استخراج شد و حتّی یک اشارهی کوچک هم در هیچکدام به باغهای معلّق بابل نشده بود!!!!
در طیّ مصاحبه با یک پروفسور آمریکایی باستانشناس، ایشان ادّعا کردند این مورّخین یونانی بودند که صدها سال پس از ساخته شدن چنین باغهایی، چنانکه خود ادّعا کرده اند، از ساخته شدن باغهای معلّق به دستور نبوکد نصر آن هم در بابل خبر دادند. درحالیکه در یکصد سال گذشته هیچ سندی از هزاران لوح گلی بابل حتّی اشارهیی به وجود این باغها ندارد. با توجّه به اینکه بعید به نظر میرسد که شاهان باستانی چنین اثر معماری نبوغآمیزی را بسازند و در هیچ سند خود از آن یاد نکنند!
ایشان معتقد بودند که باغهای معلّق نه در بابل بلکه در نینوا و آن هم صدها سال قبل از نبوکدنصر به دست شاه مقتدری بنام Sennacherib که در واقع یک نابغهی فنّ معماری بوده است، ساخته شده. و جالب اینکه دهها تصویر نقش برجسته از این باغها و نیز یک لوح گلی بزرگ را که شرح دقیق ساخت باغها بود در این مستند نشان داد. Sennacheribدرواقع بنیانگزار پادشاهی آشور در ۷۰۰ قبل از میلاد به پایتختی نینوا بود. وی برای آبیاری باغهایش طبق محاسبهی دانشمندان به روزی حدود ۳۰۰ هزار کیلو آب نیاز داشته. و از آنجا که سطح باغها از رودخانه، خیلی بالاتر بوده سیستمی عجیب را ابداع کرده بود.
استوانههایی که درونشان میلهیی چوبین قرار داشت و دور میله توسّط پوست درخت نخل مارپیچهایی درست کرده بودند که با چرخش مارپیچ آب از پائین به بالا منتقل میشد. و عجیب اینکه این سیستم در جهان علم با نام معروف پیچ یا مارپیچ ارشمیدس خوانده میشود و از روی این لوح نشان داده شد که دقیقاً ۴۰۰ سال قبل از ارشمیدس این Sennacherib بوده که با همین سیستم باغهای افسانهیی خود را آبیاری میکرده. آن هم ۳۰۰ هزار کیلو آب در روز!!
مطابق محاسبه باستان شناسان برای این کار به حداقل ۱۸ زنجیره از این وسایل از رودخانه به بالای باغهایش احتیاج داشته است.
زمانی که باغهای معلّق به وجود آمد، بابلیها تاریخی به قدمت تقریباً 3000 سال را پشت سر داشتند. بابل که در قسمت سفلای رود فرات قرار داشت، نخست مسکن سومریها (قومی که حدود 3000 سال پیش از میلاد در بینالنّهرین میزیستند) بود، سپس توسّط مهاجران اکدی که حدود 2600 سال قبل از میلاد به بابل آمدند، اشغال و تسخیر شد و 500 سال پس از آن توسّط اقوامی که از شمال بینالنّهرین به آنجا آمدند، تحت سلطه قرار گرفت و مأوا و مسکن آنها شد. پس از یک دورانِ کوتاه شکوفایی تحت سلطنت شاه حمورابی (1728 ــ 1686 پیش از میلاد)، پشت سر هم «هیتیت»ها (قومی باستانی که در آسیای صغیر و سوریّه میزیستند و دارای تمدّنی درخشان بودند و در حدود قرن 18 الی 12 قبل از میلاد زندگی میکردند و در قرن 12 قبل از میلاد توسّط مردم افروغیّه و آشور برافتادند)، از شرق آسیای صغیر، کاسیان (قومی کهن از کوهنشینان نواحی زاگرس) از ایران و آشوریها که در سرزمینهای پر محصول بین دجله و فرات میزیستند، بر بابل تسلّط یافتند.
در سال 626 پیش از میلاد، نبوپولاسار، یکی از شاهزادگان اقوام کلدانی که در جنوب بابل زندگی میکردند، علیه رژیم ستمگر آشوریها سر بلند کرد. هر دو شهر آشوری یعنی «آشور» و «نینوا» کاملاً نابود شدند. کشور پادشاهی بزرگ آشور بین «کلدانیان» و «مادها» تقسیم شد. «نبوپولاسار» شاه امپراتوری جدید بابل، جنوب و غرب آشور، بینالنّهرین، سوریّه و فلسطین را از آنِ خود کرد و مادها باقیماندهی سرزمینهای وسیع آشوریها را به خود اختصاص دادند.
هنگامی که «نبوپولاسار» در سال 605 پیش از میلاد درگذشت، پسر او «نبوخد نصر» بر تخت نشست. او کشور خود را با جنگهای بیشمار، تبدیل به قدرت جهانی زمانِ خود کرد و همزمان پایتخت کشورش ـ بابل ـ را تبدیل به بزرگترین، جدیدترین و پرشکوهترین شهر جهان در آن روزگار کرد.
«نبوخد نصر» ، «اساگیلا» را که معبد مرکزی و اصلی خدای امپراتوری بابل، مردوک (گوسالهی خدای خورشید) بود، بازسازی کرد و دور تا دور معبد، تأسیسات عظیم مجلّل و باشکوهی به وجود آورد. او ساختمان برج مطبّق 90 متری «اتمنانکی» را که معبد دیگری برای «مردوک» بود دوباره آغاز کرده و به پایان رسانید. این معبد بعدها در تاریخ به «برج بابل» موسوم شد. «نبوخد نصر» دستور داد برای جشنهای مجلّل و باشکوهِ بیشماری که تقریباً همه روزه در بابل برپا میشد، و به این شهر لقب «بابل گناهکار» داده بود، یک خیابان عظیم، مخصوص سان و رژه و مراسم جشن بسازند که شکوه و جلال آن در جهانِ آن روز، مثال و مانندی نداشت. او دو کاخ بزرگ پادشاهی ساخت و دستور داد با بنای یک دیوار حلقویِ دو جداره که قبلاً از آن صحبت شد، حصاری به دور شهر به وجود آورند تا شهر و ساکنان آن از ایمنی کامل برخوردار باشند. خیابانهای پهن و مجلّل از طریق دروازههای بزرگی که در این برج و بارو ایجاد شده بود، خارج شهر را به داخل شهر وصل میکرد و در دو طرف این خیابانها، کاخها و معابد زیادی که تازه برپا شده بود، وجود داشت. دروازه و خیابانی که به نام «ایشتار» الههی جنگ و عشق، نامیده شده بود، با تصاویر برجستهی جانوران بر روی سنگهای مینا (سنگهای لعابی) تزیین شده بود. بر طبق نوشتههای به دست آمده از یک کتیبه به خطّ میخی، در شهر بابل 53 معبدِ خدایان بزرگ، 55 معبد کوچکتر مردوک، 300 مجتمع معبدی کوچکتر خدایان زمینی و 600 مجتمع معبدی خدایان آسمانی، 180 محراب ایشتار و 200 محراب دیگر برای دیگر خدایان وجود داشته است!
مهمانان و بازدیدکنندگان از سراسر سرزمینهای بیگانه به این شهر میآمدند تا عظمت و شکوه آن را دیده و مورد تحسین و ستایش قرار دهند. در خیابانهای شلوغ شهر علاوه بر این مهمانان، احتمالاً نخستین جهانگردان تاریخ، سربازان، جیب بُرها، غیبگوها و فالگیرها، نوازندگانِ دورهگرد و مهمتر از همه بازرگانان، که با کاروانهای خود آمده بودند تا کالاهای خود را از تمام سرزمینهای غنی و آباد عرضه نمایند، یافت میشدند. در بازارهای بابل، ارغوان از فنیقیه، کُندر از عربستان، فرش و سنگهای زینتی از ایران، قلع از انگلستان، نقره از اسپانیا، مس و طلا از مصر و ادویه و عاجِ فیل از هندوستان عرضه میشد. علاوه بر بازرگانان، تعداد بیشماری هنرمند و کارشناسان صنایع دستی به بابل میآمدند. آنها میدانستند، صابون چگونه ساخته میشود و پارچه را چگونه رنگ میکنند. آنها میتوانستند فلزکاری و ریختهگری کنند و جامهای شیشهیی تولید نمایند. همچنین پزشکان زیادی در بابل حضور داشتند که سنّت قدیم «هنر سالم سازی» را (پزشکی در آن زمان هنر محسوب میشد) پیشه کرده و حتّی عملهای جرّاحی بسیار سختی را انجام میدادند. چون این پرشکان، مانند تمام بابلیهای دیگر این اعتقاد را داشتند که هر چیزی که برای انسان اتّفاق میافتد، خواست خدایان و در دست خدایان است، هرگونه معالجهی پزشکی با مراسم دعا و اورادخوانی همراه بود.
زندگی و کار و تلاش در شهر و روستا بر اساس قوانینی تنظیم میشد که حدود 1200 سال پیش از آن توسّط شاه قدیم بابل حمورابی (1728 ــ 1686 قبل از میلاد) به وجود آمده بود. این قوانین، که قدیمیترین قانونهای جهان محسوب میشوند، بسیار سخت بودند: دستهای دزدان را قطع میکردند، مجرمان برای جرایمی دیگر کور میشدند، یا قیرِ مذاب بر روی آنها ریخته میشد و یا بینی و گوشهای آنها بریده میشد! پزشکان برای عملهای جرّاحیِ اشتباه، جان خود را از دست میدادند. اگر زنی به همسر خود خیانت میکرد و یا از انجام وظایف زناشویی و خانهداری خود سر بازمیزد، جان میباخت. در مورد مردان، قانون، نرمی و انعطافِ بیشتری داشت؛ البتّه آنها بهطور رسمی حق داشتند فقط یک همسر اختیار کنند؛ ولی اگر مردی یک یا چند معشوقه هم داشت، چشمپوشی میشد. در دورانی که بابل تنها در طول چند دهه تبدیل به شهر پیشتاز زمان خود گردید، «بختالنّصر دوم» قسمت اعظم دوران پادشاهی 43 سالهی خود را در جنگها و لشکرکشیهای متعدّد به سر آورد. او با آشوریان طغیانگر در شمال و سوریها در غرب و مهمتر از همه با یهودیان در فلسطین، که با مصریان متّحد شده بودند، به جنگ پرداخت. او در سال 587 قبل از میلاد، شهر اورشلیم را تا پی ساختمانها نابود کرد. ساکنان این شهر، آنهایی که از جنگ، جان سالم به در برده بودند، به اسارت بابلیها در آمده و به بابل برده شدند. بسیاری از تاریخنگاران ادّعا میکنند که بختالنصر برای پیشبرد کارهای ساختمانی بابل به این اسیران نیاز داشته است. در این زمان بود که باغهای معلّق، دومین اثر از عجایب هفتگانه، به وجود آمد.
این بنا احتمالاً هدیهیی از طرف بختالنّصر به همسرش ( شاهزاده خانمی از ایران) بوده است. همانطور که قبلاً اشاره شد: معلوم نیست که این شاهزاده خانم واقعاً همنام ملکهی افسانهیی آشوری، «سمیرامیس»، بوده است یا خیر؟
بنا بر گزارشهای تاریخی موجود، بختالنّصر دستور داد باغهای معلّق را بسازند تا غیبتهای طولانی خود را نزد ملکه جبران کند، و همچنین برای همسرش در جلگهی یکنواخت فرات، خاطرهی کوچکی از کوهستانهای پوشیده از جنگل وطنش ایران را فراهم آورد.
ایجاد باغهای سلطنتی در زمینهایی که اصولاً مختصّ کشاورزی نبودند، مسألهی جدیدی نبود. پیش از آن پادشاه، ظاهراً مجنون آشوری «سان حریب» (705 ــ 681 قبل از میلاد) دستور داده بود، به دور معبد خدای سرزمینش «آشور» در نینوا سوراخهایی در کف صخرهییِ آن حفر کنند. این سوراخها از طریق کانالهای زیرزمینی که آب در آنها جاری بود، به یکدیگر متّصل بودند؛ آنگاه این سوراخها با خاک پُر شد و به این ترتیب پی مناسب برای باغ فراهم آمد.
البتّه این باغ آشوری، قابل مقایسه با «باغهای سمیرامیس» نبود. برابر نوشتههای همرأی و مشابه نویسندگان یونانی و رومی در زمان احداث باغهای معلّق و نیز نویسندگان یونانی و رومی زمانهای بعد، باغهای معلّق سمیرامیس چه از نظر زیبایی و جلال و شکوه و تأسیسات، و چه از نظر گوناگونی و تعدّد نوع گیاهان و گلها، در جهان آن روزگار بیمثال و بیهمتا بود.
بختالنّصر به تمام سربازان خود دستور داده بود که هنگام لشکرکشیهای خود به سرزمینهای دور، هر آنچه را که از گیاهان ناشناخته میدیدند، از ریشه در آورده و با سرعت، آنها را به بابل ارسال دارند. به ندرت کاروانی پیدا میشد که گیاهی جدید از سرزمین خود نیاورده باشد و به ندرت کشتیهایی پیدا میشدند که یک روییدنی جدید را از سرزمینهای دوردست نیاورده باشند. به این ترتیب در بابل یک باغ بزرگ رنگارنگ ایجاد شد که نخستین باغ گیاهشناسی جهان به شمار میآمد.
احتمالاً هر یک از هفت تراس، باغی مخصوص به خود داشت. از این روی به باغ بابل کلمهی جمع «باغهای معلّق» اطلاق میشده است. با این وجود این هفت تراس و تأسیسات مستقل با هم یک مجموعهی کامل را میساختند: در لبهی خارجی هر تراس هزاران گیاه پیچک و بالارونده و آویز روییده بوده، که تا باغ تراس زیرین خود امتداد مییافتند و به این ترتیب از هفت باغ مجزا یک مجموعهی کامل میساختند. یک کوه بزرگ سبز با شیب تند با تعداد بیشماری از درختان پرچینها، بیشهها و گلها که در مجموع آویزان و یا معلّق به نظر میآمدند، و از این جهت به این مجموعه، صفت باغهای «معلّق» داده شده است.
بردهها به ویژه در تابستان که درجهی حرارت تا 50 درجهی سانتیگراد بالا میرفت، بدون وقفه از چاه آب میکشیدند و آب را به داخل کانالهای کوچک متعدّد میراندند. از طریق این کانالها آب از بالاترین طبقهی باغ به تمام شبکههای پایینتر تأسیسات جاری میشد. در تمام طبقات، جویبارها و آبشارهای کوچک جریان داشت؛ درون حوضها و برکههای کوچک، اردکها و مرغابیها شنا میکردند و قورباغهها میخواندند؛ زنبورها، پروانهها و سنجاقکها از این شکوفه به آن شکوفه میپریدند و در حالی که شهر بابل زیر تیغ آفتاب گرم تابستان بود، «باغهای سمیرامیس» فارغ از محنت کم آبی و گرما، شکوفا و سبز و خرّم بود. به طور مسلّم این دوگانگی و تضاد در یک محیط بود که باغ بابل را در مقام پرافتخار دوم، در فهرست عجایب هفتگانهی جهان قرار داد.
*****
(3)
فانوس الکساندریا
یکی از بزرگترین شاهکارهای روزگار باستان، فانوسِ الکساندریا میباشد. ارتفاع این بنا حداقل به اندازهی یک ساختمان 40 طبقهی امروزی بوده و برای 16 قرن پابرجایی خود را حفظ کرده است.
برخلاف 6 عجایب دیگر، فانوس الکساندریا استفادههای عملی بسیاری داشت. این بنا به کشتیهای دریانوردی کمک میکرد که اسکلهها را به راحتی پیدا کنند و با ایمنیِ کامل داخل آن شوند. چرا که تنگههای خطرناک دﻗﻳﻗاً در خارج از بندرها قرار داشتند. ارتش نیز از این فانوس برای پیدا کردن کشتیهای دشمنان استفاده مینمود.
این بنا به ظاهر ساختار جامدی داشته است و برای 1600 سال باقی بوده است، امّا با وجود این براثر طوفانهای دریایی، زمستان و زلزلههای بسیار از بین رفته است. فانوس الکساندریا دو نوع برج دیدهبانی داشته که در نوک آن قرار داشتند. این فانوس دریایی3 عنصر ساختمانی داشته: پایه مستطیل شکل، قطعهی میانی هشت وجهی و قسمت بالای آن که استوانهیی شکل است و برجهای دیدهبانی در آنجا قرار داشتهاند. تقرﻳﺒاً ارتفاع این سه قسمت فانوس الکساندریا را به 110 تا 180 متر میرسانده است. بعد از اهرام مصر، فانوس الکساندریا، بلندترین ساختمان جهان به شمار میرفته است؛ البته تا زمانیکه برج ایفل در 1889 ساخته شد.
*****
(4)
مجسّمهی رودس
مجسّمه عظیمالجثّهی رودس در یونان ارتفاع مجسمه ع ظیم الجثه رودس با پایه اش به اندازه یک ساختمان 15 طبقه امروزی است . این مجسّمه یک شاهکار برجسته معماری می باشد که بر روی جزیره رودس در حدود 280 قبل از میلاد ساخته شده است . هیچ کس به درستی نمی داند که این مجسمه شبیه چه بوده ویا در کجا قرار داشته است. عقاید مختلفی در این خصوص ایراد گشته است.
نظریه بسیار مورد توجه آن است که مجسمه رودس در روی ورودی لنگرگاهی بنا شده بوده و پاهای مجسمه در دو طرف قرار داشته است به طوریکه کشتیها از بین پاهای آن عبور می کرده اند. البته این فرضیه بسیار محتمل به نظر می رسد . این بنا مشکلات غیرقابل حل در 3 قرن پیش از میلاد را مطرح می کند. همچنین تجارت در این بندر در زمان احداث این مجسمه دارای رکود شده و این بندراز رونق اقتصادی افتاده است . این مجسمه یکی از عجایب هفتگانه به شمار می رود که برای مدت کوتاهی تقرﻳﺒﺄ 53 سال پا برجا بوده است .
*****
(5)
مجسّمهی زئوس
تقریباً سه هزار سال پیش، «المپیا»، مرکز مذهبی در جنوب غربی یونان بود. یونانیان باستان زئوس ـ پادشاه خدایان ـ را میپرستیدند و در زمانهای مشخّص به افتخار او جشنهایی بر پا میکردند. در این جشنها مسابقات ورزشی هم انجام میشد. از نظر ساکنان دنیای قدیم این بازیها خیلی مهم بودند، چندان که در زمان برگزاری مسابقات، جشنها متوقّف میشد تا شرکتکنندگان و تماشاگران به آسانی خود را به محلّ مسابقات برسانند.
مجسّمه زئوس ـ خدای یونان ـ در المپیا، یکی از عظیمترین مجسّمههای جهان بوده است. این اثر در 450 سال قبل از میلاد توسّط مجسّمهساز معروفی به نام «فیدیاس» ساخته شد. این هنرمند همان کسی بود که مجسّمهی خدای آتنا را هم برای معبد «پارتنون» درآتن ساخت. ارتفاع مجسّمهی زئوس در حدود 12 متر بود. بدن این مجسّمه را از عاج فیل، و ردا و موها و ریشش را از طلا ساخته بودند. تخت آن از چوبِ درخت سرو بود که به وسیلهی جواهرات گرانبهایی آراسته گردیده بود. این اثر ارتفاعش چنان بود که با سقف معبد زئوس برخورد میکرد. فیدیاس با این کار میخواست اقتدار و نیرومندی زئوس را نشان دهد. مجسّمهی زئوس در معبد زئوس که طول آن به 64 متر میرسید قرار داشت. 72 ستون خارجی این معبد که به سبک معماری قدیم یونان بودند، این معبد را دارای معماری خیره کنندهیی کرده بودند. سنگفرش آن نیز با مجسّمههای بینظیری تزیین گشته بود. مجسّمهی زئوس در حدود 850 سال در این معبد قرار داشت تا هنگامیکه بعضی از یونانیها آنرا به استانبول منتقل کردند. البتّه این کار زیاد طول نکشید چراکه محل جدید نیز در آتش سوخت و این مجسّمه برای همیشه از بین رفت.
*****
(6)
معبد آرتیمس
معبد آرتمیس در اِفسوس (ترکیهی کنونی)، یکی از زیباترین بناهای ایّام گذشته بوده است. این بنا با داشتن100 ستونِ مرمری زیبا که ارتفاع هرکدام از آنها به 15 متر میرسید، یکی از عجایب هفتگانه به شمار میآید. این معبد، فضایی را در برمیگرفت که تقرﻳﺒاً چندین برابر وسعت آکروپلیس درآتن بود. میتوان گفت که معبد آرتمیس صعود و سقوطهای بسیاری را در طیّ قرنها پشت سرگذاشت. این بنا در 600 سال قبل از میلاد ساخته و در 550 سال پس از میلاد در آتش سوخت . بعد از آن مجدّداً به صورت بسیار زیباتر و عظیمتری بازسازی شد. این بنا برای دومین بار دچار حریق شد، البتّه این بار به طور عمدی توسّط فردی به نام «هروستراتوس» که برای به یاد ماندن نامش به این کار دست زد، ولی این معبد دوباره با اندازهیی بزرگتر و بسیار بهتر از قبل ساخته شد. درون این معبد بسیار زیبا با مجسمههای بینظیری تزیین گردیده بود. معبد پابرجا بود تا زمانیکه بر اثر هجوم بربرها در 262 پس از میلاد برای همیشه از صفحهی تاریخ محو شد و هرگز دوباره ساخته نشد. آنچه که از این معبد باقی ماند نیز توسّط زلزلهها به طور کامل از بین رفت .
*****
(7)
مقبرهی هالیکارناسوس
مقبرهی هالیکارناسوس در ترکیّه در4 قرن قبل از میلاد نه تنها بسیار پُرابهّت و پرعظمت بود، بلکه به صورت زیبایی با ستونها و مجسّمهها تزیین شده بود. سقف این مقبره با مجسّمههایی از اسبها تزیین شده بود؛ اسبهایی که ارّابهی شاه «ماسولوس» و همسرش ملکه «آرتمیسیا» را میکشیدند. ارتقاع این مقبرهی مرمری به اندازهی یک ساختمان 14 طبقه بود. از نقطه نظر استراتژیکی دامنهی کوه، درست مشرف به هالیکارناسوس و خلیج آن بود. ملکه آرنمیسیا فرمانِ ساخت این مقبره را در هالیکارناسوس برای همسرش در 353 سال قبل از میلاد صادر کرد. ملکه این بنا را برای قدردانی از همسرش ساخت و به این منظور بهترین هنرمندان و مجسّمهسازان آن زمان را گرد آورد. شاه ماسولوس تنها یک حکمران ایالتی معمولی در بین امپراطوریهای عظیم ایرانی در 2300 سال پیش بود. ملکه آرتمیسیا دو سال پس از همسرش ـ شاه ماسولوس ـ که برادرش نیز بود درگذشت. او در کنار شاه، در مقبرهی هالیکارناسوس دفن شد. این بنا در حدود 17 قرن پابرجا بود و در 1400 سال بعد از میلاد بر اثر یک سری زلزله در هم فرو ریخت.