نبرد بارو
نویسه گردانی:
NBRD BARW
بارو1) ساختمان و استحکامات بارو.کلمة بارو در منابع بسیار کهن به کار نرفته و درنهایت به دورة ساسانیان بازمیگردد (رجوع کنید به آیلرز ). میان بارو و دیگر انواع کهن استحکامات مرسوم در ایران، که برای محافظت قسمتهای مختلف قلعه ساخته میشده است، باید فرق نهاد.دیوارهای دفاعی و خاکریزهای متعلق به آغاز سکونت انسان در ایران هنوز برجاست. شکل آنها به موازات پیشرفت سلاحهای تهاجمی و تدافعی تکامل یافته است. در دوران پیش از تاریخ و اوایل دوران تاریخی، نوع استحکامات عموماً تابع مقتضیات ناشی از محل قلعه یا دهکده و اوضاع طبیعی سرزمین بود. در همة دورهها، استحکامات را در دورافتادهترین و مرتفعترین نقطه بنا میکردند تا به سبب وجود شیبهای تند تپه یا کوه، دستیابی به آن دشوار باشد و مدافعان نیز در بالا قرار گیرند و از لحاظ دید مسلّط باشند. طرحهای ساختمانی بیشتر بر اساس معلومات و تجربة کلّی نسبت به حمله و دفاع ریخته میشد تا سنتهای محلّی. در هر دورهای، روشهای آزموده و مقبول برای ایجاد استحکامات انتخاب میشد. در اوایل دوران تاریخی، در سبک استحکامات ایران باستان آثاری از نفوذ سبک بینالنهرین (فرانکفورت ، ص 215)، آناطولی (کلایس ، 1976، ص 28) و سایر کشورهای همسایه دیده میشود. همین آمادگی برای پذیرش فنون کار را، که در موارد دیگر مؤثر افتاده است، در سراسر تاریخ معماری ایران، تا رسیدن به اقتباس «سبک فرانسوی» در معماری قلاع و حصارهای شهر در اوایل قرن سیزدهم، خصوصاً در خوی و تهران، میتوان ردیابی کرد (کلایس، 1980، ص 167).عامل دیگری که در طراحی استحکامات تأثیر داشته مواد و مصالح محلی است. در نواحی کویری فلات ایران و همچنین دشت خوزستان که مجاور بینالنهرین بود، بیشتر از خشت یا آجر استفاده میشد و حال آنکه در مناطق کوهستانی استفاده از سنگ، دستکم برای پیبنا، رواج داشت، هرچند که در دورة پیشاز تاریخ و اوایل دوران تاریخی، حتی در این گونه مناطق نیز، قسمتهای بالای حصارهای دفاعی غالباً از خشت خام بوده است. خاکریزها بهمعنای دقیق آن در دوران متأخر و تحت تأثیر اروپا در قرن دوازدهم/ هجدهم و اوایل قرن سیزدهم/نوزدهم پدید آمد (همانجا). استفاده از الوار و ترکیب آن با گِل و سنگ، که در استحکامات پیش از تاریخ و اوایل دوران تاریخی در اروپا به کار میرفت (مثلاً بهصورت «موریس گالیکوس »، در ایران ـ بیشتر به جهت کمبود چوب ـ ناشناخته بود. حتی در نواحی پر درخت گیلان و مازندران نیز تاکنون اثری از بناهای تدافعی پیش یا پس از تاریخ که از گِل و چوب ساخته شده باشد به دست نیامده است.در طول تاریخ ایران، استحکامات بیشتر برای محافظت از قلعهها ساخته میشد، زیرا قلعه هم اقامتگاه شاه و درباریان بود و هم مردم محل میتوانستند با اغنام و احشام خود در آنجا پناه بگیرند. از آغاز دوران پیش از تاریخ در هزارة اول پیش از میلاد، پیرامون دهکدهها نیز حصار کشیده میشد، این کار نخست برای مصون ماندن از حملة راهزنان و جانوران وحشی بود، ولی بعدها عمدتاً برای دفاع در مقابل هجوم دشمنان صورت میگرفت. در سراسر این سرزمین بقایای حصارهای محکم دهکدهها و قلعههای مسکونی را میتوان یافت که متعلق به هزارة سوم پیش از میلاد است (کلایس، 1979، ص 27).استحکامات برای محافظت نقاط سوقالجیشی، مانند گذرگاهها و درهها، نیز ساخته میشد، و آثار آنها را گاه به صورت دیوار یا تل میتوان مشاهده کرد. بر طبق بررسیهای منتشر نشده، تعدادی از این نوع استحکامات احتمالاً به دورة هخامنشی تعلق دارد.بقایای استحکامات مرزی ممتدّی نظیر استحکامات مرزی رومی به نام «لیمس »، که در ایران «سدّ اسکندر» نام گرفته، هنوز در گرگان برجاست. این استحکامات شامل دیواری از خشت و گل بود که در فواصل یکسان دژهایی داشت. پس از تحقیق اخیر (کیانی، ص 11)، چنین به نظر میرسد که این استحکامات احتمالاً در عصر اشکانی ساخته شدهاند و انتساب آنها به اسکندر درست نیست.منابع:H.Frankfort, The art and architecture of the ancient world, Harmondsworth 1954, 215f.; M.Y. Kiani , Parthian sites in Hyrcania , Berlin 1982, 11f.; W. Kleiss, in H.J. Kellner, ed., Uras ¤ tu , ein wiederentdeckter Rivale Assyriens , Munich 1976, 28f.; idem, "Europaische Befestigungsarchitektur in Iran", AMI , 13. (1980), 16f.; idem, "Ravaz und Yakhvali, zwei befestigte Platze des 3. Jahrtausends," AMI , 12 (1979) 27ff.تکمله . باروها را تا حدّ امکان بر روی ارتفاعات صخرهای میساختند تا هم از خطر نقب زدن مهاجمان محفوظ باشد و هم حمل ادوات محاصرهای به پای دیوار دشوار باشد. کندن خندق از شیوههای دیگری بود که برای مقابله با حملة مهاجمان به باروها به کار میرفت. به روایتی، سلمان فارسی در سال پنجم هجری، به مسلمانان آموخت که برای دفع هجوم دشمن در جانب غربی مدینه خندقی حفر کنند. علاوه بر این، ایرانیان در چندین ناحیة سوقالجیشی، مانند دربند در کرانة غربی دریای خزر، در برابر قبایل بیگانه و همچنین در چالوس و قزوین در مقابل چپاولهای دیلمیان، باروهای دفاعی بنا کرده بودند (مسعودی، ج 2، ص 196 - 197، در بارة باروسازیهای انوشروان؛ و نیز همان، ج 9، ص 5 به بعد)، و این سنّت در دورة اسلامی نیز دوام یافت (طبری، سلسلة سوم، ص 1275، دربارة باروهایی که یکی از سرکردگان محلی ایرانی در 224 در تمیشه واقع در گرگان ساخته بود).در شبه جزیرة عربستان، تنها طائف دارای باروهای دفاعی بود. اعراب بادیه ـ مانند سایر اقوام چادرنشین ـ با حصار و بنای دایمی میانهای نداشتند. ولی با پیشروی به سوی مشرق و داخل جهان اسلام خصوصاً ایران، فراگرفتن باروسازی را لازم دیدند (اشپولر ، ص 499 و بعد)، و بعدها باروهای مستحکمی بنا کردند که از آن میان میتوان باروهای اَرْسوف، المَرقب، سرقسطه ، قَفْصَه ، تِلِمْسان ، المِرّیه ، فاس، آمِد را نام برد. عمادالدین کاتب (ص 39) به اعجاب البارسلان به هنگام مشاهدة باروی آمِد در دیار بکر، که استحکام آن زبانزد بود، اشاره میکند (ناصر خسرو، ص 9)؛ او بارو را با دستهایش لمس میکند، و آن گاه دستها را بر سینهاش میکشد تا قدرت بارو را («للتَبَرُّک») به خود منتقل کند.منابع: محمدبن جریر طبری، تاریخالرسل والملوک ، چاپ دخویه ... ] و دیگران [ ، لیدن 1879-1901؛ محمدبن محمد عمادالدین کاتب، تاریخ دولة آل سلجوق ، تلخیص فتحبن علی بنداری، بیروت 1978؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر ، چاپ باربیه دمینار و پاوه دکورتل، پاریس 1861-1877؛ ناصر خسرو، سفرنامة ناصر خسرو ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1335 ش؛B. Spuler, Iran in fruh-islamischer Zeit , Wiesbaden 1952.باروهای هند. شهرهای مجهز به بارو و استحکامات از مدتها پیش از آغاز قرون میلادی در هند وجود داشته است؛ به سبب فقدان حکومت مرکزی و به علت استیلای روزافزون امیران محلی و نظام حکومتی خاص راجپوتها، که از بسیاری از جنبهها به نظام فئودالی اروپا شباهت داشت، از قرن ششم میلادی به بعد بر شمار استحکامات افزوده شد. در دشتهای شمال هند که زمین مسطح است این استحکامات را بر فراز تلهای مصنوعی میساختند و خاک لازم برای ایجاد تلها را از پیرامون آن برمیداشتند و بدینسان خندق یا حوض وسیعی برای دفاع از دژ احداث میکردند. جنگلهای انبوه و باروهای نفوذناپذیر نئین، دسترسی به این قلاع را ممتنع میساخت. سپاهیان غزنوی و غوری بر سر راه خود چندین دژ کوچک را با خاک یکسان کردند، ولی دژهای مستحکمِ مُلتان، تهانِسْوَر، لاهور، دهلی، قَنّوج، اَجمیر (به یای مجهول) را، که سرسختانه مقاومت مینمودند، محاصره و با هجوم سیلآسا تسخیر کردند. در دکن، رخنه در دژهایی که بر فراز تپههای سنگی با شیب بسیار تند یا تپههای پرصخره برپا میگشته و حصار آنها با خندقهایی وسیع محافظت میشده با ادوات محاصرة آن روز میسّر نبود. بر فراز قلههای بیشمار رشته تپههای ممتد از جنوب راجستان به شمال شرق و نیز بر بالای تپههای مالْوا، دژهای مستحکمی وجود دارد که حتی در وضع کنونی نیز بناهایی پرهیبتاند. نیروهای دفاعی از مواضعی به عرض ده تا دوازده متر (بیجاپور)، متشکل از برج و دیوارة سنگی و مَزغل، که در دیوار ضخیم خارجی بارو تعبیه شده بود، به دفاع از دژ میپرداختند. گاهی نیز از مواضعی بیرون بارو یا مزغلهایی که همسطح بارو بود به دفاع از دروازة دژ میپرداختند (گُلْکُنْده). در جاهای دیگری نیز که از لحاظ دفاعی مهم بود اتاقهای مستحکمی برای محافظان تعبیه شده بود. ترکها و مغولها وضع دژهای موجود را بسیار بهبود بخشیدند و دژهای جدیدی نیز بنا کردند. علاءالدین خَلْجی در شهر «سیری» که در سه کیلومتری شمال شرقی دهلی قدیم قرار داشت و به منظور متوقف ساختن هجوم مغولان ساخته شده بود، بارویی به شکل شعله بنا کرد. سلطان غیاث الدین تُغْلُق در تغلقآبادِ خویش باروی شهر را چنان ساخت که مدافعان، در سه سطح، گرداگردِ شهر را در محافظت خود داشتند. نمای درونی دیوارهای عادلآباد، که به فرمان سلطان محمدبن تغلق ساخته شد، دارای حجرههایی است که محافظان در آن مستقر میشدهاند، و در ضمن، این حسن را دارد که محل رخنه را در باروی شهر میتوان معلوم ساخت. بنای بیشتر دژهای دکن در زمان بهمنیان یا جانشینان آنها برای سد کردن راه پیشرفت سپاهیان شمالی بود. هنگامی که سلسلههای محلّی برج و باروی مالوا را در اختیار داشتند به استحکامات آن افزودند و ارگهای عظیمی نیز در آنجا بنا کردند.فشار عمدة هجوم دشمن بر دروازهها وارد میآمد. با عبور از راههای پر پیچ و خم یا مارپیچهای ممتدّی که یک طرف آنها دیواری محکم و طرف دیگر سراشیبی هولناک بود به دیوارهای میان برجیِ دژهای کوهستانی میرسیدند؛ در دو سوی دروازههای دژها در زمین هموار، که تعداد آنها غالباً هشت بود (فتحپور سِکری)، برجهایی برپا بود؛ اتاقکهای محافظان دروازه در دو ردیف روی هم یا بیشتر در همین برجها قرار داشت، و گاهی نیز موضع دفاعی دیگری بیرون از بارو برای محافظت از دروازه درنظر گرفته میشد؛ این مواضع در مواردی خود به بزرگی برجی بود. از قلعههای کنار رودخانهها از سویی با خود رودخانه و از سوی دیگر با خندق و پل متحرک جلو دروازهها دفاع میشد. بعدها در دیوارههای سنگی و برجها و مزغلهایی که برای استفاده از توپخانه مناسب نبود تغییراتی داده شد تا با مقتضیات آتش توپخانه متناسب باشد. ارگهای اکثر قلعههای کهنی که به دست مسلمانان بازسازی شده بناهای جالب توجهی است که باروهای مضاعف و دروازههای محکمی دارد. نیز رجوع کنید به برج * ، قلعه * .منابع:J. Burton Page A study of fortification in the Indian subcontinent from the thirteenth to the eighteenth century A.D., BSOAS, xxiii/3 (1960), H ukm- Na ma : مجهول المؤلف) حکمنامه ( , in Asiatic Society of Bengal, Concise descriptive catalogue of the Persian manuscripts in the collection of the Asiatic Society of Bengal , by Wladimir Ivanow, Calcutta 1924, no. 1648; Sidney Toy, The strongholds of India , London 1957.2) نبرد باروالف) ملاحظات کلی. در کشورهایی که از دوران باستان شهرهای بزرگ آنها بیشتر دارای برج و بارو بود و روستاها نیز از قرن پنجم میلادی به بعد با دامنهای روزافزون بر گرد خود حصار میکشیدند (رجوع کنید به قلعه * ) هرگاه قصد کشورگشایی و نه صرفاً قصد حمله و تاراج در کار بود، محاصره یکی از شکلهای اساسی جنگ به شمار میآمد. هرچند قوای موجود بندرت برای محاصره کافی بود، مهاجمان راههای عادیِ دسترسی به دژِ تحتِ محاصره را میبستند، و بدین گونه، با ایجاد قحطی یا تهدید به قحطی، محاصره شدگان را وادار به تسلیم میکردند، مگر آنکه نیروهای کمکی از بیرون یا حملهای از درون قلعه مهاجمان را میپراکند. با اینهمه، اگر امید نجات یا وفاداری به امیر روحیة محاصره شدگان را قوی نگاه میداشت، ذخایر مواد غذایی به آنان امکان میداد که دیرزمانی، مقاومت کنند. گاه نیز پیش میآمد که محاصرهکنندگان، بر اثر نداشتن تدارکات کافی برای عملیاتی طولانی (رجوع کنید به جنگ * ) یا دودلی در این باره که از جنگ مزایایی جز برای خود امیر حاصل شود، دلسرد میشدند و از منازعه دست میکشیدند. چادرنشینان، که به ادوات محاصره مجهّز نبودند و به کشت و زرع نیز اعتنایی نداشتند گاهی با خرابیهایی که موجب ورشکستگی دیرپای اهالی میشد شهرهای بزرگ را وادار به تسلیم میکردند؛ ولی لشکرهای منظّم، که متوجه فایدة حفظ عایدات زمین بودند و ویران ساختن کشورهایی را که اوضاع طبیعی احیای مجدد آبادیها را در آنها ممتنع میساخت جنایتی بزرگ میشمردند، عموماً از امحای باغها و شبکههای آبیاری خودداری میکردند؛ جدا از عملیات نظامی به معنای اخصّ آن، هدف عمدة آنها یافتن همدستانی در درون دژ یا به اسارت گرفتن امیری محلی با توسل به نیرنگ بود تا تسلیم شدن دژ را شرط آزادی او قرار دهند.عملیات مهاجمان ـ گذشته از کاربرد سلاحهای فردی ـ با کمک ادوات محاصره صورت میگرفت که، در عین تداوم سنتهای کهن، کیفیت آنها را بهبود بخشیده بودند وـ از قرن چهارم به بعد ـ بمراتب بیشتر از گذشته از آنها استفاده میشد. نخست، هر زمان که میسّر بود، میکوشیدند تا بخشی از خندق را پر کنند تا بتوانند از آن بگذرند. در بارة شهرها، تلاش میکردند تا با حملة ناگهانی یا با استفاده از جاسوسان، به کمک نردبان از بارو بالا بروند، و در این صورت نخستین کسانی که موفق به ورود به شهر میشدند به سمت دروازه میشتافتند تا آن را برای داخل شدن دیگران باز کنند و برای این تدبیر، جز در شب، احتمال موفقیّت وجود نداشت. شیوة معمولتر ـ به شرط مساعدت وضع زمین ـ این بود که «برج» یا «دبّابه»های چوبی چند طبقه را به پای بارو میبردند و مهاجمان از فراز آنها با دشمن به نبرد میپرداختند و سرانجام بر سر آنها فرود میآمدند. از همه معمولتر، شیوة ایجاد شکاف در باروی شهر یا ایجاد رخنه در دیوارهای قلعه یا سعی در فرو ریختن آنها با زدن «نقب» یا با ادوات محاصره بود. نقب، که ظاهراً خراسانیان در آن کار آزموده بودهاند، از نقطهای بیرون بارو و در صورت امکان پوشیده از انظار مدافعان زده میشد و با استفاده از شمعهای چوبی از فرو ریختن سقف آن جلوگیری میکردند و چندان پیش میرفتند تا به زیر دیوار قلعه برسند؛ آنگاه شمعهای چوبی را آتش میزدند و در نتیجه کف (اگر از سنگ یکپارچه نبود) و، همراه با آن، بنای روی آن فرو میریخت؛ محاصره شدگان نیز با نقب زدن به مدافعه میپرداختند به این امید که مسیرشان با مسیر نقب دشمن تلاقی کند. ادوات محاصره، به طور کلی، دو نوع بود: یکی آنکه نقطة خاصی از دیوار را هدف ضربات مستقیم قرار میداد که همان دژکوب یا قلعه کوب («کَبْش»، «سِنَّوْر») معروف تا قرن نهم است؛ دیگر آنکه شیئی را پرتاب میکرد و این خود به اعتبار شیوة پرتاب به سه دسته تقسیم میشد: منجنیق * که گروهی از افراد (در منجنیقهای غربی از وزنهای نیز برای همسنگی کمک گرفته میشد) تیرِ اهرمی را به عقب میکشیدند و سپس آن را رها میکردند تا با نیروی بسیار به پرتابه میخورد و آن را به سوی هدف پرتاب میکرد؛ «عَرّاده» که در آن با پیچاندن طناب اثری مشابه منجنیق بر پرتابة سبکتر عاید میشد؛ و سرانجام، از پایان قرن ششم، کمان زنبورکی چرخدار («قوسالزیار») که طرز کار آن شبیه کمانهای معمولی برای پرتاب کردن تیری پر زور بود، ولی عمل کردن آن به همکاری چندین نفر نیاز داشت. بیشتر اوقات، به سبب مشکلات حمل و نقل، این آلات را در محل میساختند یا قطعات مجزّای آنها را سوار میکردند و سپس با ارّابه به نقطة خاصی که درنظر داشتند میبردند؛ کاربرد موفقیت آمیز این ادوات مستلزم سازگاری وضع زمین بود، و در دژهای واقع در اراضی کوهستانی غالباً این شرایط وجود نداشت.مدافعان در دفاع از خود رگباری از تیر به سوی عملة ادوات محاصره پرتاب میکردند؛ ازینرو، این گروه میبایست در پناه حفاظ و سپرهای بزرگ قرار گیرند. وقتی که مهاجمان به پای دیوار میرسیدند سنگ و قیر و جز آن بر سرشان ریخته میشد. از همه مهمتر، میکوشیدند تا با پرتاب نفت (رجوع کنید به نفط * ) برجهای آنها را به آتش بکشند و در نتیجه، مهاجمان ناگزیر بودند ادوات محاصره و بویژه برجها را، که آماج بزرگی برای این حملات بود، با پوست خامی بپوشانند که آن را با سرکه آغشته و نسوز کرده بودند. برای ساختن این ادوات یا هدفگیری دقیق با آنها، بویژه در قرون اول، بسا که از مهندسان غیر مسلمان، که سپاهیِ به معنای دقیقِ کلمه نبودند، استفاده میشد.منابع:C. Cahen, Un traite d'armurerie compose pour Saladin, BEO, 12 (1984), 103-163; K. Huuri, Zur Geschichte des mittelalterlischen Geschutzwesens aus orientalischen Quellen , Helsinki 1941.در همة وقایعنامهها وصفهایی در باره محاصرهها وجود دارد که به تحلیل نیامدهاند؛ از مهمترین آنها وصفهایی است که در آنها به جنگهای صلاحالدین و فرنگیان و در قرن بعد به فتوحات مغولها و ضد حملههای ممالیک اشاره میشود. توپخانه در دورة سلاحهای گرم از این مقاله حذف شده است؛ برای این موضوع رجوع کنید به باروت/ باروتخانه.ب) سرزمینهای غربی جهان اسلام. آن شیوههای جنگی که محاصرهکنندگان و محاصره شدگان به کار میبردند در مغرب و مشرق اصولاً یکسان بود؛ تفاوتهای عمده را در واژگان باید یافت. برای آگاهی از تفاصیل عمده رجوع کنید به لوی ـ پرووانسال ، 1932، ص 150؛ ادریس ، ج 2، ص 533؛ برونشویگ ، ج 2، ص 87.منجنیقهای بنی مَرین به صورت ادوات محاصرة بسیار قدرتمندی درآمدند. مثلاً در محاصرة معروف تلمسان، این منجنیقها قادر به پرتاب گلولههایی از سنگ مرمر بودند که برخی از آنها را در محل یافتهاند و محیط بزرگترین آنها دو متر و وزن آن 230 کیلوگرم است، در حالی که در محاصرة المهدیّه (601) به فرمان سلطانالناصر، از سلسلة موحّدون، وزن سنگینترین گلوله تنها 53 کیلوگرم بود ( القرطاس ، ترجمة بومیه ، ص 329). در دورة بنیمرین از آلت تازهای موسوم به «قوسالزیار» استفاده شد که ظاهراً کُشْکَنْجیر یا فلاخن عظیمی بوده و قطعات آن با یازده استر حمل میشده است. ابزارهای کوچکتر («رَعاده»، «عَرّاضه» که همان «عرّاده * » عربی فصیح است) بسیار رایجتر شد: محاصرهکنندگان آنها را بر فراز سکوی برجهای پیشروندة خود نصب میکردند، و محاصرهشدگان نیز از آنها برای پرتاب گلولههای آتشین و به آتش کشیدن آن برجها استفاده میکردند.و امّا در بارة سلاحهای دستی گفته شده است که، از نیمة اول قرن پنجم، مهاجمان به «قِسی عَقّاره» یا کمانهای زنبورکی قتّالی مسلح بودهاند که با استفاده از شمار کثیری از آنها محاصره شدگان را از نزدیک شدن به مزغلها و تیراندازی به نقب زنها بازمیداشتهاند. سرکردة لشکرِ محاصره کننده برای آنکه بتواند عملیات را سرپرستی کند محلی برای دیدبانی («مَرْقَبَه»، «دیدهبان»، و بندرت «شِراع») داشت.شرح دقیق عملیات محاصره کمیاب است. در بارة محاصرة بُبَشتر * در 457/1065 (ابن عذاری، 1930، ج3، ص 227) و محاصرة سَرقسطه در 512/1118 ( القرطاس ، ترجمة بومیه، ص 233؛ چاپ رباط، ج2، ص 88) و محاصرة قفصه به دست موحّدون (ابن عذاری، 1963، بخش موحدون، ص 165 - 168؛ ) هسپری ( ، دورة 28 (1941)، ص 45، 62) و دو محاصرة تلمسان به دست بنیمرین (ابنخلدون، ج 7، ص 94، 221، 257؛ ترجمة دسلان ، ج 3، ص 373؛ ج 4، ص 143، 221) و محاصرة المِریه در 709/1309 (ابن خلدون، ج 7، ص 249) شرحهای جالبی در دست است.عبدالمؤمن، از سلسلة موحدون، در 540/1146، برای فرو ریختن بخشی از باروی فاس دست به اقدام خارقالعادهای زد: او در بالادست رودی که مسیرش از شهر میگذشت سدی ساخت و آنگاه که آب به اندازة کافی جمع شد سد را شکست و سیلی که به راه افتاد باروی شهر را فروریخت (لوی ـ پرووانسال، 1928، ص 164، حاشیة 1).برخی از محاصرهها چندین سال به طول میکشید: سلطان یوسف بن یعقوب، از بنیمرین، تلمسان * را مدت هشت سال و سه ماه محاصره کرده بود، و محاصره زمانی به پایان رسید که او کشته شد و این امر به پراکنده شدن قوای او انجامید. در واقع، باروی پیرامون شهر نه فقط بناها بلکه فضاهای باز گستردهای را نیز دربر میگرفت که قابل کشت بود یا به عنوان مرتع از آنها استفاده میشد. وصف قیمتهایی که اهالی محاصره شدة بلنسیه * ( الاندلس ، دورة 13 (1948)، ص 140) و تلمسان (ابن خلدون، ج7، ص 96؛ ترجمة دسلان، ج3، ص 337) برای خریدن مواد غذایی میبایست بپردازند موجود است.طولانی شدن مدت برخی از محاصرهها سبب میشد که لشکریانِ محاصره کننده اردوگاهِ («محلة») خود را به صورت شهری واقعی، دارای بارو و استحکامات و مسجد جامع و گرمابه و بازار، درآورند. معروفترین آنها عبارتاند از المنصوره * (یا المنصوریّه) بیرون تلمسان، و سانتافه که سلاطین کاتولیک در 896/1491 طی محاصرة غرناطه بنا کردند؛ ولی مورّخان به بسیاری نمونههای دیگر نیز اشاره کردهاند.منابع: ابن خلدون، تاریخ ابنخلدون المسمّی بکتاب العبر ، بیروت 1391/1971؛ ابن عذاری، البیان المغرب ، ج3، چاپ لوی ـ پرووانسال، 1930، چاپ Huici 1963؛R. Brunschvig, La Berberes , orientales sous les Hafsides; Ibn Khldun, Histoire des Berberes , tr. de Slane; H.R. Idris, La Berberie orientale sous les Z i r i des , Lvi-Proven µ al, Documents indits d'histoire almohade, 1928; idem, L'Espagne musulmane au X esiecle, 1932./ د.اسلام /ج.س.کولنج) ایران. ایرانیان پیش از اسلام با شیوههای محاصرة دژها و استفاده از ادوات محاصره آشنا بودهاند، زیرا در سپاه ساسانیان مهندسان کارآزمودهای خدمت میکردهاند (رجوع کنید به کریستن سن، ص 212 - 213) و ایران، بویژه در مناطقی مانند آذربایجان و فارس و نواحی کرانة دریای خزر و خراسان آکنده از قلاع و استحکامات بوده است (رجوع کنید به اشپولر، ص 499-502). در جانب مشرق نیز، چنانکه باستان شناسان روسیه نشان دادهاند، قلعههای روستایی خوارزم برپا بود که عربها تا چند دهة بعد به آنها نرسیدند (رجوع کنید به تالستوف ، ص 73 به بعد). ایرانیان در مقابله با حملة مسلمانان به تیسفون در 16 از منجنیق و عرّاده استفاده کردند، ولی مردی به نام سعد شیرزاد بیست منجنیق برای مسلمانان ساخت که، سیزده سال بعد در محاصرة اِصْطَخْر از آنها استفاده شد (طبری، سلسلة اول، ص 2427؛ ابن اثیر، ج2، ص 396؛ بلاذری، ص 389).در عصر امویان، بارها به کاربرد فنون محاصره در مقابل باروی شهرها و استحکامات مناطق شرقی ایران اشاره شده است. قتیبةبن مسلم، والی خراسان، در 92، شومان را در خُتَّل محاصره کرد و منجنیقی قدرتمند معروف به «الْفَحْجاء» («گشادپایه») به کار برد که گلولههای سنگی آن در کاخ امیر محل افتاد و مردی را کشت؛ دو سال بعد هم قوای قتیبه در سمرقند، با استفاده از عرّاده، باروی شهر را ویران کرد (طبری، سلسلة دوم، ص 1230، 1244 - 1245؛ ابن اثیر، ج 4، ص 437، 453). چنانکه از کاربرد منجنیق و عرّاده در دفاع ساسانیان از تیسفون در برابر مسلمانان برمیآید، در جنگهای عادیِ فضای باز نیز، مانند نبردهای فتح قلعه، از این ادوات یا دست کم انواع سبکتر و خوشدستتر آنها استفاده میشده است. از همین رو میبینیم که در 121، حارثبن سُرَیجِ شورشی با دو عرّاده به مقابله با نیروهای تمیمی و اَزْدیِ نصربن سَیّار میرود (طبری، سلسلة دوم، ص 1692؛ ابن اثیر، ج 5، ص 178).در جنگهای عصر عباسی با دولت روم شرقی، در مرزهای آناطولی که دژهای مستحکم فراوان داشت، فنون نبرد بارو پیچیدهتر شد و شیوههای تازهای به کار رفت (رجوع کنید به عَواصم * ). استفاده از نفت شعلهور را، که در ظرفهایی قرار میگرفت و با فلاخن یا وسایل دیگری به مواضع دشمن پرتاب میشد احتمالاً طی همین جنگها آموختند؛ در منابع غالباً به «نفّاطون»، گروه سربازان متخصص در پرتاب نفت، اشاره شده است. مثلاً در منطقة کوهستانی آذربایجان، بویژه در محاصرة بَذّ * ، دژ مستحکم بابک خرمدین * ، لشکریان افشین، سردار قوای خلیفه المعتصم، این وسیله را به کار بردهاند (طبری، سلسلة سوم، ص 1211، سال 222)؛ در قرن بعد، قوای خلیفه در فارس نیزههایی به سوی مهاجمان دیلمی پرتاب میکردند که ظروفی حاوی نفت («مزاریق النفط») به آنها بسته شده بود (ابنمسکویه، ج 1، ص 282؛ ترجمه، ج 4، ص 321، سال 322). در 354، خَلَفبن احمد صفاری، که در یکی از دژهای سیستان به محاصرة قوای شورشی درآمده بود، کیسههایی پر از مار را با عرّاده بر سر قوای دشمن فروریخت، ولی اثر آن بیشتر همان ایجاد وحشت بوده است (مَنینی، ج 1، ص 101).سپاهی که سلطان محمود غزنوی به وجود آورد احتمالاً پیشرفتهترین نیروی رزمی بوده است که در جهان اسلام میشناسیم. ازینرو از لحاظ ادواتِ نبردِ بارو نیز بسیار مجهز بوده است. ادوات سنگین را با فیل حمل میکردند و خود این فیلها به کوبههایی مجهز بودند که با آنها دیوارها و عمارات را فرو میریختند (برای استفادهای مشابه از این حیوانات در اندک زمانی پس از این تاریخ رجوع کنید به جوینی، ترجمة بویل ، ج2، ص 360: قوای قراختای از فیلهایی که از قوای خوارزمشاهیان به غنیمت گرفته بودند برای در هم شکستن دروازههای بلاساغون استفاده کردند). در سپاه غزنویان از وجود کارآزمودگان و متخصصان، نظیر مهندسان و نقب زنان، برای به کار انداختن منجنیقها و عملیات نقب زنی استفاده میشد. بویژه در لشکرکشیهای محمود و پسرش مسعود در غور (افغانستان مرکزی)، به استفاده از مهارت اینان نیاز بود، زیرا مقاومت قوای محلی در برجها و استحکامات متمرکز شده بود. این برجها را با سنگ گلولهباران میکردند و در زیر آنها هم نقب میزدند؛ به گفتة بیهقی، بر کنگرة دژی کمندهایی پرتاب کردند و قوای غزنوی از دیوارهای آن بالا رفتند (رجوع کنید به بازورث، 1960، ص 65، 68؛ همو، 1963، ص 118، 121).سلجوقیان، که از اقوام ترکان صحرا بودند، هنگام ورود به سرزمینهای اسلامی به فراگرفتن فنون محاصره ناگزیر شدند، و تا مدتی به استحکامات به دیدة احترام مینگریستند (رجوع کنید به بخش 1). سلجوقیان، به جای حملة مستقیم به ایرانیان، با جدا کردن آنها از مناطق تأمینکنندة محصولات کشاورزی، شهرنشینان را وادار به تسلیم کردند؛ ولی در 442، طغرل محاصرة اصفهان را تقریباً یک سال ادامه داد تا ابومنصور فرامرز، از خاندان کاکوییان دیلمی، تسلیم شد (ابناثیر، ج9، ص 384-385). چندی نگذشت که رستة خاصی متشکل از مهندسان و نقب زنان و نفتاندازان در سپاه سلجوقیان به وجود آمد؛ در این مورد نیز، همچنانکه در مورد عباسیان، برخورد با قوای روم شرقی این اقدام را تسریع کرده است. البارسلان در لشکرکشی 456 به گرجستان، برای درهم شکستن خطّ دفاعی چوبینی که در «آنی» وجود داشت از گروه نفطاندازان خود استفاده کرد، و سپس از آنجا به سمت مغرب پیش راند و به آناطولی رفت. در هنگام محاصرة آنجا، با کیسههایی که از خاک و کاه پر شده بود سکوهایی برای تیراندازان و کمانکشان و نفطاندازان ساخت؛ بعلاوه برجی چوبین برپا کرد که سرپناه آن نمدی آغشته به سرکه بود تا مهاجمان را از خطر مایعات مذاب و آتشی که بر سر آنها ریخته میشد در امان دارد؛ قوای سلجوقی، از فراز این برج، باروها را فرو ریختند (صدرالدین علیبن ناصر حسینی، ص 39-40). ملکشاه سلجوقی، در اوایل سلطنت خود، پس از سرکوب کردن شورش قاوُرد در 465، فرماندهی منجنیقها و ادوات محاصرة سپاه را به یکی از برجستهترین سرداران خود، غلامِ اخته، عمادالدین ساوْتِگین، محوّل کرد (عمادالدین کاتب، ص 50-51).در دورة خوارزمشاهیان و غوریان و مغولان (قرون ششم ـ هفتم)، که علم به اوج تکامل خود رسیده بود، اطلاعات فراوانی در بارة فنون محاصره در دست است. در این دوره به این نکته پی برده بودند که گلولهباران شهر نه تنها باروها را ـ که در ایران بزرگ معمولاً از خشت خام ساخته میشد ـ فرو میریزد بلکه اثر روانی نیز دارد و باران گلولهها زندگی در شهرِ محاصره شده را ناامن میسازد. با استفاده از همین تدبیر، یعنی اشاعة یأس و وحشت بود که خوارزمشاهیان در 600 مدافعان غوری هرات را تقریباً به زانو درآوردند (جوینی، ترجمة بویل، ج1، ص 320-321). خوارزمشاهیان، که خود از سرزمینی جلگهای با شبکهای فشرده از رودها و ترعهها آمده بودند، در استفادة ماهرانه از رودها و روانه ساختن آب به میان حصار، کارآمد بودند. لشکریان خوارزمشاهیان، پس از مرگ معزالدین محمد سلطان غوری در 602، مجدداً هرات را محاصره کردند. مهاجمان هریرود را سد کردند تا آب آن باروی شهر را احاطه کرد؛ آنگاه با استفاده از قایق دست به حمله زدند. وقتی که شاه علاءالدین محمد شخصاً به محل رسید، دستور داد که سدّ را بشکنند و آبهای گرد آمده در پشت آن را جاری سازند؛ سیل خروشان قسمتی از باروی شهر را ویران کرد و پس از نبرد مختصری، شهر به دست خوارزمشاهیان افتاد. اندک زمانی پس از آن حسین خَرْمیل، والی هرات، بر خوارزمشاهیان شورید؛ این بار خوارزمشاهیان آب هریرود را به خندقی که گرد شهر وجود داشت و لبههای آن را با استفاده از تنة درختان و خاشاک بالا آورده بودند سرازیر کردند. وقتی که سطح آب بالا آمد و به پای دیوار شهر رسید، راه آبی در خندق باز کردند و آب با فشار از آن خارج شد و در نتیجه قسمتی از باروی شهر فرو ریخت و مهاجمان توانستند از روی سنگ و خاشاک به دروازههای شهر برسند (جوزجانی، ج 1، ص 259ـ260؛ جوینی، ترجمة بویل، ج 1، ص 335). پس از مرگ غیاثالدین محمود غوری در 609، افرادی از خاندانِ حاکم که با آنها رقابت داشتند بر سر تصاحب فیروزکوه، پایتخت غوریان دست به توطئه زدند و نمونة جالبی از شگرد اسب ترویایی به کار بستند؛ بدین صورت که هشتاد مرد جنگی را درون صندوقهایی مخفیانه وارد شهر کردند، ولی نقشة آنها باطل شد، مردان گرفتار آمدند و کشته شدند (جوزجانی، ج1، ص 408-409).منابع اسلامی و نیز سیاحان اروپایی، که به داخل قلمرو مغولان سفر کرده بودند، نوشتهاند که مغولان فنون نبرد بارو را به سطحی عالی تکامل بخشیده بودند. عدّة سپاهِ «منجنیقیانِ» چنگیزخان به سرکردگی نویین آباقا را چندین هزار گفتهاند (همان، ج2، ص 1047)، که افراد چینی و اروپایی نیز در آن عضویت داشتهاند. منجنیقیان چینی و نفتاندازان و «چرخاندازان» (عملة پرتاب تیرهای متعدد در آنِ واحد) در سپاه هولاکو نیز بودهاند. «چرخ کمان»، یعنی کمانی را که چندین تیر پرتاب میکرد، نخستین بار مغولان به جهان اسلام شناساندند؛ چنگیز در حمله به نیشابور در 618 از این گونه سلاحها استفاده کرد. مارکوپولو، در اشاره به متخصصان بیگانهای که در خدمت مغولان بودهاند، از یک متخصص آلات حصار از آلمان و یک مسیحی نسطوری یاد میکند؛ در حمله به خراسان نیز چنگیز از یک سرباز فراری ایرانی که از مردم اُسْتُوا در شمال خراسان بود استفاده کرد و ادارة منجنیقها و آرایش جنگی «پیادگان» را بر عهدة او گذاشت (نسوی، ص 53-54؛ ترجمة هوداس ، ص 90 - 91). ادوات محاصرة مغولان معمولاً با ارّابه حمل میشد، و جان پلانو کارپینی میگوید که، برای نقل و انتقال این ادوات، طناب جزو وسایلی بود که همة لشکریان با خود داشتند (رجوع کنید به هوری ، ص 123 - 124، 180ـ192).مغولان در نبرد بارو تدبیرهای زیرکانهای به کار میبردند. معمولاً نخستین کاری که میکردند گردآوردن گروهی از اهل محل («حَشَر») بود؛ از این افراد همچون سپر محافظ برای سربازان مغول یا در حمل مهمّات برای عرادهها استفاده میشد (رجوع کنید به جوینی، ترجمة بویل، ج1، ص 92-93، محاصرة خجند؛ همان، ج1، ص 107، حمله به دَبوسیه و سمرقند). آنگاه عرادهها و توپخانة سنگین را به نزدیکترین نقطة ممکن به بارو یا استحکامات تحت محاصره میبردند. در جَنْد، در 616، نخست خندق را پر کردند، سپس عرادهها و دژکوبها و نردبانها را به کار گرفتند (همان، ج1، ص 89). توربی نُقْشین، سردار مغول، در مُلْتان، ظاهراً منجنیقهای خود را روی کَلَکهایی در رود سند سوار کرده است (همان، ج1، ص 142). در نیشابور نیز مغولان از قرار معلوم 200 منجنیق را در یک روز به راه انداختهاند؛ آنها برای ساختن دیوارههای محافظ و نیز عرادهها و دبّابهها و دژکوبها از چوب درختان واحة بُوشْتَقان استفاده کردند که در همان نزدیکی بود و درختهای بسیار داشت (نسوی، ص 54؛ ترجمة هوداس، ص 91-92). هر جا که سنگ یافت نمیشد، مثلاً در محاصرة گُرگانج در خوارزم در 617 تا 618، تنههای درخت توت را در آب میخیساندند و سپس آنها را به منزلة پرتابه به کار میبردند؛ در حین گلولهباران، خندق را نیز با خاشاک میانباشتند و روستاییانِ «حشر» را که به صورت هلال به صف درآمده بودند به پیش میراندند تا خاکریزهای دفاعی را خراب کنند.استعمال باروت و توپخانه در جهان اسلام طبعاً بر فنون محاصره اثری عمیق گذاشت (برای بررسی این شیوههای جدید در ایران رجوع کنید به باروت/ باروتخانه * ، ذیل صفویان).منابع: ابناثیر، الکامل فیالتاریخ ، چاپ تُرنبرگ، لیدن 1851-1876؛ ابن صصری، کتاب الدرّة المضیئة فیالدولة الظاهریّة ، چاپ برینر، برکلی 1963؛ ابنمسکویه، کتاب تجاربالامم ، ج1، چاپ آمد روز، مصر 1332/1914، چاپ افست بغداد ] بیتا. [ ؛ احمدبن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان ، چاپ دخویه، لیدن 1866؛ علی بن ناصر حسینی، اخبارالدولة السلجوقیة ، بیروت 1404؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک ، چاپ دخویه... ] و دیگران [ ، لیدن 1879-1901؛ محمدبن محمد عمادالدین کاتب، تاریخ دولة آلسلجوق ، تلخیص فتح بن علی بنداری، بیروت 1978؛ احمدبن علی منینی، شرح الیمینی المسمی بالفتح الوهبی علی تاریخ ابی نصر العتبی ؛ محمدبن احمد نسوی، هذه سیرةالسلطان جلالالدین منکبرنی ، چاپ و ترجمة هوداس، پاریس 1891-1895؛C.E. Bosworth, The Ghaznavids, their empire in Afghanistan and eastern Iran 994-1040, Edinburgh 1963, idem, Ghaznavid military organisation, Der Islam, xxxvi (1960); A.Christensen, L'Iran sous les Sassanides , Copenhagen 1944; Djuwayni, The history of the world- conqueror , tr. J.A. Boyle, Manchester 1958; Dju ¦ zdja ¦ n ¦ â , T ¤ ab ¤ ak ¤ a ¦ t-i Na ¦ s ¤ ir i ¦ , tr. Raverty; K. Hurri, Zur Geschichte des mittelaterlichen Geschutzwesens aus orientalischen Quellen , Helsinki-Leipzig 1941; Ibn Miskawayh, Eclipse of the Abbasid Caliphate ; S.P. Tolstov, Auf den Spuren der altchoresmischen Kultur , Berlin 1953;مطالب باید عمدتاً از منابع تاریخی سراسر دورة گردآوری شود، اما بخشهای ویژهای دربارة نبرد بارو درBertold Spuler, Iran in fruh-islamischer Zeit, Wiesbaden 1952, 493-494, 499-502; idem, Die Mongolen in Iran, Berlin 1955, 413-416,وجود دارد؛ یادداشتهای Quatremةre در بارة استفاده از نفت، حَشَرهای روستایی و منجنیقها و ادوات جنگی در:Hist. des Mongols de la Perse, I, 132-137, 204-205, 284-292,هنوز ارزشمند است. بالاخره برای جزئیات فنی انواع مختلف منجنیق و چرخ کمان بهتر است اثر Huuri (رجوع کنید به بالا)، بویژه صفحات 123 به بعد و 180 - 192، مطالعه شود.د) حکومت ممالیک. تاریخ نبرد بارو در حکومت ممالیک را باید با توجه به سوابق آن بررسی کرد:بیشتر جنگهای بزرگ ممالیک در نخستین دهههای تأسیس این حکومت روی داد. این جنگها عمدتاً با صلیبیان بود، که در آنها نبرد بارو عامل تعیینکننده و در واقع تقریباً منحصر به فرد به شمار میرفت، یا با مغولان، که هرچند آنها نیز محاصره را به هیچوجه کماهمیت نمیدانستند ولی نبرد در فضای باز را عامل تعیینکننده میشمردند (رجوع کنید به جنگ * ). از آن پس، ممالیک فقط در جنگهای کوچک درگیر میشدند؛ امّا دو استثنای عمده وجود داشت: یکی جنگ با تیمور لنگ، که در آن نبرد بارو نسبتاً مهم بود، دیگر بازپسین جنگ با عثمانیها، که در آن نبرد بارو اصلاً اهمیتی نداشت. در جنگهای کوچک محاصرههای متعددی پیش آمد، ولی این برخوردها مختصرتر از آن بود که به تکامل شیوهها و ادوات محاصره بینجامد.در بیشتر مدتِ حکومت ممالیک، وسیلة عمدهای که در محاصرهها با آن گلولههای سنگین را پرتاب میکردند منجنیق * بود؛ ولی، در قرن هفتم/سیزدهم، بویژه در دهههای آخر آن، استفاده از منجنیق به اوج رسید. مقارن با بیرون راندن نهایی صلیبیان، یا اندکی پس از آن، تاریخچة پراهمیّت این وسیلة جنگی به آخر میرسد.ابزار مهم ممالیک در نبرد بارو تا هفتاد هشتاد سال پس از پایان جنگهای صلیبی منحصر به منجنیق بود. ولی در دهة ششم قرن هشتم/چهاردهم، باروت ـ که در زمینة سلاحهای جنگی انقلابی برپا کرد ـ به قلمرو ممالیک وارد شد و این کشور یکی از نخستین کشورهای اسلامی بود که از آن سود جست. ممالیک تا پایان حکومت خود توپخانه را فقط در محاصرهها به کار میبردند؛ ولی توپخانه، با وجود جنبة انقلابیش، تا دیر زمانی در درجة دوم اهمیت و پس از منجنیق قرار داشت و فقط در اواخر دورة ممالیک، آن هم نه به طور کامل، توانست جانشین منجنیق شود. سلاحهای گرم در نیمة دوم قرن نهم/پانزدهم سلاح اصلی نبرد بارو شد، ولی هیچگاه به جایی نرسید، که مانند اروپای معاصر و حکومت عثمانی، تفوّق فوقالعادهای را که مدافعان در نبرد بارو در قرن هشتم بر نیروی مهاجم داشتند خنثی کند (برای اطلاعات بیشتر (رجوع کنید به ایالون، 1956، و رجوع کنید به باروت/ باروتخانه).ویژگی نبرد بارو در زمان ممالیک این است که دستگاه پرتاب گلوله، اعم از منجنیق یا توپخانه، یگانه آلت محاصرة مهمّی بود که به کار میبردند. دیگر ادوات محاصره، مانند دبّابه و برج و نفت، در دورة پیش از مملوکان به اوج رونق خود رسیده بود و در این دوره چندان به حساب نمیآمد (رجوع کنید به دنبالة مقاله). ممالیک طی نخستین دهههای حکومت خود، کراراً در محاصرهها، همراه با کاربرد دامنهدارِ منجنیق، از شیوة نقب زنی نیز با توفیق بسیار استفاده میکردند.به رغم فقدان دلایل صریح، از قراین بسیار چنین برمیآید که ممالیک (و نیز دیگر کشورهای شرقی و اسلامی، گرچه شاید در سطحی محدودتر) منجنیقِ وزنهای را وسیعاً به کار میبردند.یکی از جنبههای قابل توجه کاربرد منجنیق در مصر و شام در قرون ششم ـ هفتم/ دوازدهم ـ سیزدهم، بویژه در جهاد با صلیبیان، افزایش چشمگیر تعداد آنها در محاصرههای ممالیک در قیاس با محاصرههای ایوبیان است. سلاطین ایوبی، از جمله صلاحالدین، در هر محاصره تا ده منجنیق و غالباً کمتر از آن به کار میبردند: استفاده از یک یا دو یا سه منجنیق امری متداول بود (عمادالدین کاتب، ص 331؛ ابناثیر، ج 11، ص 120، 320، 331، ج 12، ص 6، 34، 42؛ ابوشامَه، ج 2، ص 129، 135، 184، 192، 235، RHC ، ) تاریخ مشرق ( ، ج 4، ص 254؛ مقریزی، 1934 - 1942، ج 1، ص 84؛ دِشان، ج 2، ص 52، 64. مورد استثنایی قابل توجه رجوع کنید به ابناثیر، ج 11، ص 37. برای اطلاعات بیشتر در بارة کاربرد منجنیق در دورة ایوبیان رجوع کنید به عمادالدین کاتب، ص 154؛ سبط بن جوزی، ص ، 447؛ مقریزی، 1934 ـ 1942، ج 1، ص 95 ـ، 97، 243). در اواخر دورة ایوبیان، افزایشی نسبی به چشم میخورد (مقریزی، 1934 ـ 1942، ج 1، ص 331؛ ابن تغری بردی، 1348، ج 6، ص 329). یگانه فرمانروایانی که در قلمرو اسلامی از لحاظ کاربرد گستردة منجنیق تا حدودی با ممالیک قابل قیاساند ایلخانان مغولی ایراناند که غالباً در یک محاصره از 20 تا 25 منجنیق استفاده میکردند (ابنکثیر، ج13، ص 234، 269؛ ابنابیالفضائل، ج 12، ص 437؛ ابن فرات، ج 7، ص 41؛ مقریزی، 1934 - 1942، ج 1، ص 426، 475؛ نیز رجوع کنید به هوری، ص 191 - 192، که در آن ارقامی اغراقآمیز ذکر شده، و ص 191، حاشیة 4). شمار منجنیقهایی که ممالیک در محاصرة قلاع صلیبی وارد کارزار میکردند در همین حدود بود، ولی به احتمال بسیار برخی از آنها از ادوات مشابه مغولان پیشرفتهتر بوده است (رجوع کنید به دنبالة مقاله) (مقریزی، 1934-1942، ج1، ص 565-566؛ زترستن ، ص 16؛ ابنکثیر، ج13، ص 313، 327؛ ابنابیالفضائل، ج14، ص 553؛ ابنفرات، ج8، ص 80، 136؛ مقریزی، 1934-1942، ج1، ص 608، 778، و حاشیة 2؛ جَزَری، ص 16؛ بهترین وصف در بارة نحوة توزیع منجنیقهای سپاه ممالیک در یکی از محاصرهها وصف محاصرة قلعةالروم است). ولی شمار منجنیقهایی که اشرف خلیل در محاصرة عکّا (690) به کار برد بیسابقه بود. ابوالفداء، که خود شاهد محاصرة عکّا بود، میگوید که شمار منجنیقهای کوچک و بزرگی که در محاصرة این شهر به کار رفته از هر مورد دیگری بیشتر بوده است (ج4، ص 24). به گفتة برخی از منابع تاریخ ممالیک، عدد منجنیقها به 92 بالغ میشد؛ برخی دیگر آن را 72 ذکر کردهاند (جزری، ترجمة سوواژه ، ص 5؛ ابنفرات، ج8، ص 111، 112؛ مقریزی، 1934-1942، ج1، ص 764؛ ابنتغری بردی، 1348، ج8، ص 5-6، حاشیة ص 6؛ همو، مَنْهَل ، ج 3، 62پ؛ ابن اياس، ج1، ص 123). عددی را که ابن عبری (ص 300) یا نویسندة گمنام اکسیدیوم اکونیس (ص 666) برای منجنیقهای ممالیک در آن محاصره به دست داده (رجوع کنید به هوری، ص 173، حاشیة 3؛ نیز رجوع کنید به پرائر (به زبان عبری)، ج2، ص 529) باید غلوّی فاحش دانست و چنین توجیه کرد که شاید مؤلفان مسیحی مایل بودهاند که قدرت محاصره کنندگان مسلمان را بیش از آنچه بوده بنمایانند. بَیْبَرس اول، که نگران حملة دریایی فرانکها بود، در 671 اسکندریه را با 100 منجنیق مجهز کرد (مقریزی، 1270، ج 1، ص 175؛ همو، 1934-1942، ج 1، ص 608). در این باره باید متذکر شد که، در منابع، مواردِ ذکرِ عدد منجنیقهای مهاجمان بمراتب بیش از موارد ذکر عدد منجنیقهای مدافعان است. در مورد عدد منجنیقها در محاصرهها نیز رجوع کنید به هوری، ص 164-165، 172-173 (برخی از ارقام مذکور در این مأخذ مسلماً اغراقآمیز است). در باره منابع موجود در زمینة کاربرد منجنیق در دورة جنگهای صلیبی رجوع کنید به همان، ص 156، حاشیة 1.منابع راجع به تاریخ ممالیک، پس از دفع صلیبیان از شام و فلسطین، عدد منجنیقهای مستعمل در محاصرهها را بندرت ذکر میکنند، گواینکه از این آلات بکرّات استفاده شده است. البته شواهد روشنی دالّ بر کاهش معتنابه عدد آنها در دست است (رجوع کنید به مثلاً ابنکثیر، ج14، ص213، 281ـ282؛ نیز همان، ص203ـ 209). هر چند دربارة عدد منجنیقهای استفاده شده در محاصرهها در زمان ممالیک اطلاعات نسبتاً مفصّلی در اختیار داریم، دربارة عدد توپهایی که به کار میبردهاند اطلاع چندانی در دست نیست، این یکی از بزرگترین نواقص در بررسی تاریخ سلاحهای آتشین در زمان ممالیک است (ایالون، 1956، ص 30).ویژگی محاصرههای قرن هفتم/سیزدهم افزایش چشمگیر عددِ وسایل پرتاب گلوله و نیز تنوّع هنگفت آنها در قیاس با گذشته است. از نوع جدیدِ فلاخن چندین گونة مختلف پدید آمد که همگی بر مبنای اصل واحدی ساخته شده بود. مسلمانان غالباً با این فلاخنِ نوع جدید، نفت پرتاب میکردهاند و بنابراین چنین مینماید که آن از نوع سبکتر این ادوات بوده است.منابع تاریخ ممالیک به چهار نوع منجنیق اشاره میکنند: «فَرَنجیّه»، «مغربیّه»، «قَرابُغاویّه» (گاو نر سیاه)، «شیطانیه». در دورة ممالیک بیش از دورة ایوبیان و شاید هر سلسلة اسلامی دیگری در قرون گذشته به این انواع اشاره میشود. پیش از قرن هفتم، به آنها تقریباً اشارهای نمیشود، و کمی پس از پایان قرن در منابع ـ یا در تواریخ ـ کلاً نامی از آنها نیست. این امر بازتابی از وقفه یا افولی است که پس از رفع خطر بزرگ حضور صلیبیان در قلمرو مسلمانان در تکامل منجنیق پیش آمد. به تفاوتهای موجود میان این چهار نوع در منابع اشارهای نشده است، ولی از اطلاعاتی که در آنها هست میتوان نتیجهگیریهای مهمی کرد (برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به منجنیق * ).نقب زنی یکی از شیوههای نبرد باروست که قرنها با آن آشنا بودهاند ولی پیش از قرن ششم بندرت از آن استفاده میشده است. این فن در اواخر قرن ششم و در قرن هفتم به اوج رونق خود رسید و بویژه مسلمانان آن را به کار میبردند. نقب زنی به این طریق انجام میگرفت: راهی زیرزمینی («نَقْب»، جمع: «نقوب»، و بسیار بندرت «سِرب»، جمع: «اَسراب» یا «سروب» از نقطهای دور از استحکامات یا بارو به سوی آن حفر میشد که، پس از رسیدن به زیر استحکامات، آن را عریضتر، و گودتر و با شمعهای چوبی مستحکم میکردند؛ سپس آن را با بوته و کاه و دیگر مواد قابل اشتعال میانباشتند و همة آنها را آتش میزدند. شمعهای چوبی همراه با دیگر مواد سوختنی در آتش میسوخت و استحکامات که قسمت زیرین آن خالی شده بود فرو میریخت. البته شیوة نقب زنی عمدتاً در استحکاماتی مؤثر بود که بر روی خاکی کم و بیش نرم ساخته شده بود و در مورد استحکاماتی که بر روی صخره ساخته شده یا آب پیرامون آن را فرا گرفته بود اثری بمراتب کمتر داشت (برای اطلاع از کوششی جالب برای فایق آمدن بر سختی خاک رجوع کنید به ابوشامه، ج 4، ص 254ـ255). از فواید بزرگ این شیوه یکی این بود که نقبزنان، برخلاف وضع خطرناک عملة برج و دبّابه، از خطر تیر و نفتاندازی مدافعان در امان بودند، و دیگر اینکه قوای محصور، بیخبر از این عملیات، غالباً غافلگیر میشدند. بهترین دفاع در برابر نقبزنی این بود که مدافعان هم به نقب زدن بپردازند و، پس از کشف مسیر نقب دشمن، راهی به آن باز کنند، نقب زنان را بکشند یا آنها را با دود وادار به خارج شدن کنند و نقب آنها را ویران سازند. از این شیوه در جنگهای صلیبی در شام بمراتب بیشتر استفاده میشد تا در اروپا. مسلمانان نیز، در مقایسه با صلیبیان، بیشتر و بااسلوبتر آن را به کار میبردند (گروسه ، ج2، ص 86). این نکته شایان توجه است که صلاحالدین، در محاصرة صهیون در 584/1188 عدة کثیری از پیادگان حلبی را در خدمت داشت که به شجاعت شهره بودند (ابناثیر، ج12، ص 5-6). وجود نقب زنان و پیادگان نخبه، آموزش دیده در نبرد بارو، و همگی از یک شهر، چهبسا که تصادفی نباشد. ممالیک، بویژه در محاصرة بازپسینِ قلاع صلیبیان، در مقیاسی بمراتب وسیعتر از ایوبیان از نقب استفاده کردند (سبط بن جوزی، ص 225، 462، 467، 474؛ جزری، ترجمة سوواژه، ص 16؛ ابنابیالفضائل، ج 12، ص 470، 490؛ ابنعبدالظاهر، ص 152؛ ابن دواداری، چاپ رویمر ، ج 9، ص 131، 261؛ ابن عبری، ترجمة بُجْ ، ص 492ـ493؛ یونینی، ج 2، ص 317-318؛ ابن فرات، ج 8، ص 80، 112؛ مقریزی، 1934-1942، ج 1، ص 69، 84، 489، 491، 498، 747، 767؛ عینی، ج 2، بخش 1، ص 242؛ ابنتغری بردی، 1348، ج 5، ص 36، 40، ج7، ص 138، ج 8، ص 6، همان، 1908-1936، ج 5، ص 407، 462، 467، ج 6، ص 52، 370؛ نیز رجوع کنید به کاترمر ، ص 252-255، حاشیة 81؛ ری ، ص 36، 37 و جاهای متعدد؛ اُمان ، ج 1، ص 134، ج 2، ص 50-52؛ گروسه، ج 2، ص 550، ج 3، ص 703-704، 743، 755، 762؛ دشان، ج 2، ص 66؛ فدن ، ص 38-39؛ پرائر، ج 2، ص 50، 452، 456-457، 460، 488، 539، 541).نقب زنها را «نَقّابون» (و بندرت «نَقّابه») میخواندند و عمل نقب زدن را «نَقْبَ» (نَقَبَ) یا «تنقیب» (نَقَّبَ) میگفتند. کسانی را که به کار کندن سنگ از استحکامات میپرداختند «حجّارون» مینامیدند. در عملیات نقب زنی از نجّار («نجّارون») هم استفاده میشد. عمل به آتش کشیدن مواد قابل اشتعال را «تعلیق» (عَلَّقَ) و بندرت «احراق» (اَحْرَق) میخواندند (عمادالدین کاتب، ص 166؛ ابن عبدالظاهر، ص 89؛ ابن فرات، ج 8، ص 80؛ مقریزی، 1934-1942، ج 1، ص 1003؛ ابن تغری بردی، 1348، ج 8، ص 6، همان، 1908-1936، ج 5، ص 407؛ کاترمر، ص 284، حاشیة 95؛ انصاری، چاپ اسکانلن ، ص 92). پس از جنگهای صلیبی، استفاده از نقب رو به کاهش گذاشت، ولی به هیچ وجه متوقف نشد (رجوع کنید به منابع دورة پس از جنگهای صلیبی مذکور). وصف نقبهایی که ممالیک در محاصرة اَرْسوف در 663 (مقریزی، 1934-1942، ج1، ص 528-529) و المَرْقَب در 684 (ابوالفداء، ج4، ص 27؛ ابن عبدالظاهر، ص 78-79؛ ابن فرات، ج8، ص 17-18؛ نیز رجوع کنید به ابن تغری بردی، 1348، ج 6، ص 40) زدهاند بس جالب است.یکی از دلایل توفیق ممالیک در عملیات نقب زنی این بود که در محاصرة دژهای ساحلی صلیبیان، به حد کمال و فارغ از محدودیتهایی که در موارد دیگر داشتند در اِعمال شیوههای خود آزاد بودند، زیرا بر آن نبودند که پس از تسخیر این دژها آنها را مرمّت و نگهداری کنند، بلکه هدفشان این بود که این دژها را با خاک یکسان سازند.منجنیق و نقب دو سلاح عمدة نبرد بارو بود که ممالیک، با استفاده از آنها، توانستند قلاع صلیبیان را تسخیر کنند و به سلطة آنها بر شام و فلسطین خاتمه دهند.نبرد بارو و قدرت دریایی ممالیک. یکی از بزرگترین ضعفهای ممالیک در حمله به دژها و شهرهای ساحلی صلیبیان این بود که هرگز نتوانستند آنها را کاملاً محاصره کنند، زیرا همیشه راه دریا بر محاصره شدگان باز بود. در طی سراسر دورة هجوم ممالیک بر صلیبیان، حتی در زمان حکومت بیبرس اول که نیروی دریایی ممالیک به اوج خود رسیده بود، حتی یک مورد محاصرة همزمان از خشکی و دریا دیده نشد. همة محاصرههای ممالیک در امتداد باریکة ساحلی به نحوی صورت میگرفت که گویی مطلقاً فاقد نیروی دریایی بودند. ضعف نیروی دریایی مسلمانان در هیچ حملهای به اندازة حملة بزرگ و نهایی آنها آشکار نبوده است.کشتیهای جنگی فرانکها، که با تدابیری آنها را در برابر آتش مقاوم ساخته بودند، در محاصرة عکّا از دریا به محاصرهکنندگان حمله کردند (ابوالفداء، ج4، ص 25، ج1، ص 164)؛ کشتیهای جنگی ممالیک، فرانکها را از آوردن نیروهای کمکی و تخلیة پناهندگان از دژهای محاصره یا تسخیر شده، و یا پیاده کردن از دژهای محاصره یا تسخیر شده، و یا پیاده کردن آنها در بندرگاههایی که هنوز در دست صلیبیان بود باز نداشتند (رجوع کنید به مثلاً ابنکثیر، ج 13، ص 321؛ ابن ابیالفضائل، ج 12، ص 539-540؛ ابن فرات، ج 8، ص 80، 112؛ مقریزی، 1934-1942، ج 1، ص 747، 764-765؛ ابن تغری بردی، 1348، ج 8، ص 8، 11؛ نیز رجوع کنید به پرائر، ج 2، ص 454-541، جاهای متعدد؛ و شواهد مذکور در سطور بعدی؛ در خصوص مداخلة ضعیف و ناپایدار نیروی دریایی ممالیک رجوع کنید به استیونسن ، ص 355). حتی اگر فرانکها نیرویی به هر نقطه از ساحل شام ـ فلسطین، از جمله دژهای محاصره شده، اعزام کرده بودند نیروی دریایی ممالیک قادر نمیبود که از پیاده شدن آنها جلوگیری کند. از این لحاظ از زمان صلاحالدین نیز ناتوانتر بودند، یعنی از زمانی که، پس از نبرد حِطّین * ، مسلمانان در آستانة دفع کامل صلیبیان از آن منطقه بودند ولی به سبب تفوق دریایی اروپاییان موفق نشدند.تصرف قلاع و برجهایی که صلیبیان در دریا ساخته بودند برای ممالیک متضمن دشواریهای خاص بود. این گونه استحکامات روبروی صیدون (معروف به «قلعة دریایی ») و مَرَقیّه و لاذِقیّه و اَیاس (در خلیج اسکندرون) جای داشتند. جزیرة اَرْواد در شمال غربی طرابلس نیز دارای استحکاماتی بود.مسلمانان اَیاس و اَرواد را رها کردند تا پس از دفع صلیبیان به آنها بپردازند. «قلعة دریایی» صیدون، پس از آنکه سقوط عکّا موضع صلیبیان را متزلزل ساخت، تقریباً بدون هیچ نبردی به دست مسلمانان افتاد (دشان، ج1، ص 64، 73-76، ج2، ص 17-18، 227-230، 253-254؛ گروسه، ج3، ص 762، و حاشیة 2؛ پرائر، ج2، ص 498، 544). استحکامات اصلی مَرْقیّه نیز همان دژ («حِصْن») یا برجی به شمار میرفت که بر مدخل بندرگاه مشرف بود. این دژ یا برج به فاصلة دو تیر پرتاب از ساحل قرار داشت و دارای استحکامات استوار بود. سلطان قَلاؤون به این نتیجه رسید که «محاصره کردن این دژ ممتنع است، زیرا در دریا قرار دارد، و مسلمانان کشتیی ندارند تا حمل تدارکات را به آنجا متوقف کنند و مانع ورود به آن یا خروج از آن شوند» (ابن عبدالظاهر، ص 88). این گفته نمودار ضعف نیروی دریایی ممالیک نه فقط در مورد مرقیّه بلکه در تمام محاصرههای قلاع ساحلی فرانکهاست. واقعهای که در طی محاصرة طرابلس روی داد نیز همین معنی را نشان میدهد: گروهی از فرانکها در جزیرة کوچک سن توماس ، که روبروی شهر بود، پناه گرفتند؛ دسترسی به این جزیره «فقط با کشتی میسّر بود»، ولی «به سبب سعادت ازلی مسلمانان (السعادة الازلیّة لِلْمسلمین)» به هنگام جزر آب دریا، سطح آب به میزان بیسابقهای پایین رفت و مهاجمان توانستند پیاده و سواره به جزیره بروند و فرانکهای فراری را دستگیر کنند (ابن فرات، ج 8، ص 115-121؛ برای روایتی مؤید این معنی ولی تا حدودی متفاوت رجوع کنید به ابوالفداء، ج 4، ص 23؛ و رجوع کنید به گروسه، ج 3، ص 744). این نمودارِ احساس مورّخان است که اگر لطف و عنایت خداوند نبود مسلمانان قادر نبودند که حتی در اوج پیروزی به هدفی کوچک و بیدفاع و در فاصلهای اینهمه نزدیک به ساحل دست یابند.سلطان قلاؤون، که خود قادر به تسخیر دژ دریایی مرقیه نبود، بوهموند ، حاکم مسیحی طرابلس، را زیر فشار گذاشت و او مدافعان دژ را وادار کرد که آن را به ممالیک تسلیم کنند. دژ مرقیه را با زحمت بسیار و اشتراک مساعی ممالیک و فرانکها ویران کردند (683/1285) (ابن عبدالظاهر، ص 87-90؛ نیز رجوع کنید به ابن تغری بردی، 1348، ج7، ص 315-317؛ گروسه، ج3، ص 704). برج حافظ مدخل بندر لاذقیه را نیز ازینرو توانستند تصرف کنند که زلزلهای به آن آسیب رسانده بود (ابن عبدالظاهر، ص 151-152؛ نیز رجوع کنید به گروسه، ج3، ص 734). جزیرة اَرْواد یگانه دژی بود که در عملیات دریایی (702) به کمک کشتیهای جنگی مصر و سپاه طرابلس تسخیر شد (ابوالفداء، ج 4، ص 47؛ ابن دواداری، ج9، ص 80؛ زترستن، ص 108؛ ابن ابیالفضائل، ج20، ص 21؛ مقریزی، 1934-1942، ج 1، ص 923؛ ابن تغری بردی، 1348، ج 8، ص 154-157؛ ابنخلدون، ج5، ص 416؛ ابن حجر عسقلانی، ج3، ص 269؛ مقریزی، 1270، ج2، ص 195). استحکامات اَیاس عبارت بود از یک دژ و سه برج که مستحکمترین آنها برجی دریایی به فاصلة یک و نیم تیر پرتاب از ساحل بود و تسخیر آن (722) فقط آنگاه میسر شد که پلی به طول 300 ارش میان برج و ساحل ساخته شد (برای تسخیر برج لاذقیه نیز از همین روش استفاده شد؛ ابن عبدالظاهر، ص 152؛ نیز رجوع کنید به دشان، ج2، ص 231 در بارة تسخیر «قلعة دریایی» صیدون؛ زترستن، ص 150، 194؛ ابوالفداء، ج4، ص 91، 115، 119؛ ابن کثیر، ج14، ص 102؛ مقریزی، 1934-1942، ج 2، ص 420-421، 429-430، 436؛ ابن تغری بردی، منهل ، ج 2، 11پ؛ ابن خلدون، ج 5، ص 430). نیز رجوع کنید به بحریه * و ایالون، ج 1، بخش 8).دبّابه و برج و نفط. این سه سلاح نبرد بارو، که در ادوار نخستین جنگهای صلیبی نقش بسیار مهمی ایفا کردند، در مراحل نهایی آن جنگها، یا در دورة پس از دفع صلیبیان اهمیت چندانی نداشتند.برج و دبّابه بویژه سلاحهایی فرانکی بودند (کاهن ، ص57، حاشیة 2) که درواقع مسلمانان آنها را اختیار نکردند یا نهایتاً در مقیاسی بسیار محدود به کار بردند. مسلمانان هنگام ظهور این ادوات در میدانهای جنگ با آنها چندان آشنایی نداشتند، و چون تا مدتی موجب وحشت و تحسین بسیار بود، منابع اسلامی در وصف آنها به ذکر جزئیاتی بسیار بیشتر از منجنیق پرداختهاند. بهترین وصفهای دبّابه را در گزارش محاصرة اسکندریه به دست نیروی دریایی سیسیل در 570/1174 و محاصرة عکّا در 586 میتوان یافت (از جمله رجوع کنید به ابوشامه، ج 1، ص 235، ج 2، ص 162-164، 166، 180، 185؛ مقریزی، 1934-1942، ج 1، ص 56-57؛ ابناثیر، ج 11، ص 272، ج 12، ص 33؛ ابن اثیر، ) مجلة آسیایی ( ، 1849، ص 225؛ کاترمر، ص 284-286، حاشیة 95). بهترین وصفهای برج را در گزارش عکّا در 586 و محاصرههای دمیاط در 615 و 647 میتوان یافت (رجوع کنید به ابناثیر، ج 12، ص 28، 42؛ ابوشامه، 1287-1288، ج 1، ص 98، ج2، ص 153 به بعد، 162؛ مقریزی، 1934-1942، ج 1، ص 103، 104،189، 207، 339، 348 و حاشیة 6؛ مقریزی، 1270، ج 1، ص 215-216؛ کاترمر، ص 286، حاشیة 95؛ ) مجلة آسیایی ( ، 1849، ص 225؛ رنو ، ص 291؛ ژوئنویل ، ص 47، 52؛ نیز رجوع کنید به کاهن، ص 18-19). چه در دورة ایوبیان و چه در دورة ممالیک، مسلمانان از این نوع ادوات محاصره بسیار بندرت بر ضد صلیبیان استفاده کردند. صلاحالدین در محاصرة کَرَک در 580 از «دبّابات» ( RHC ، ) تاریخ مشرق ( ، ج 5، ص 254-255) و در محاصرة صور در 583 چند ماه پس از نبرد حطّین از یک دبّابه استفاده کرد (ابن اثیر، ج 9، ص 366؛ نیز رجوع کنید به دشان، ج 2، ص 66، دربارة محاصرة کرک در 580). در محاصره و تسخیر قیصریه و اَرْسوف به دست بیبرس اول در 663 نیز دبابه به کار رفت (مقریزی، 1934-1942، ج 1، ص 526-527؛ پرائر، ج 2، ص 450، 452). در محاصرههای بزرگِ دژهای صلیبیان که پس از محاصرة قیصریه رخ داد و سرنوشت صلیبیان را رقم زد، مشکل بتوان در میان ادوات محاصره ذکری از دبّابه یا برج یافت (موارد دیگری از کاربرد این دو سلاح به دست مسلمانان را در منابع فرانکی میتوان یافت، ولی اینکه منابع اسلامی تقریباً ذکری از آنها به میان نمیآورند خود حاکی از نقش کماهمیت آنهاست. در مورد اقدامات استحفاظی مسلمانان در محاصرة عکّا رجوع کنید به پرائر، ج2، ص 542-547. در بارة ادوات محاصرة صلیبیان رجوع کنید به همان، ص 47-50). بیش از یک قرن گذشت تا این نوع ادوات محاصره چند زمانی از نو ظاهر شد. در محاصرة دمشق در 803 تیمور لنگ از قلعة چوبی یا برجی استفاده کرد که مدافعان شهر آن را به آتش کشیدند. به فرمان او برج دیگری ساختند که آن هم کاری از پیش نبرد (ابن تغری بردی، 1908-1936، ج 6، ص 65؛ سخاوی، ج 3، ص 48). سلطان بَرْسبای نیز در محاصرة آمِد در 836 برجی ساخت، ولی مؤثر نیفتاد (ابنتغری بردی، 1908-1936، ج 6، ص 705). گرچه ابن فضلالله عُمَری (متوفی 749) و قلقشندی (متوفی 821) در فصل راجع به ادوات محاصره به وصف شماری از سلاحهای منسوخ میپردازند، ولی هیچیک به برج یا دبّابه اشاره نمیکنند (ابن فضلالله عمری، ص 207-209؛ قلقشندی ، ج 2، ص 143-145).بیبرس اول در محاصرة قیصریه (رجوع کنید به سطور پیشین) از وسیلهای موسوم به «زَحّافَه» استفاده کرد که ظاهراً به دبّابه یا برج شباهت داشته است. در دورههای متأخّر نیز به کاربرد آن از جانب ممالیک گاهی اشاره میشود (مقریزی، 1934-1942، ج 2، ص 428-429؛ صالح بن یحیی، ص 38). ابن صَصْری'، که کتاب تاریخ او سالهای 786-799 را دربر میگیرد، این آلت محاصره را چنین وصف میکند: «زحّافات تجری عَلیالاْرض مِثلَ الْعِجلِ و عَلَیها جُلود» (ص 81؛ ترجمة انگلیسی، ص 113). برای وصفی از «آلة الزَحْف»، که ظاهراً همان زَحّافه بوده است (رجوع کنید به دُزی ، ذیل همین ماده؛ برای اشارة ابوشامه به «ابراج الزَحْف»، رجوع کنید به هوری، ص 158، حاشیة 1.رواج یافتن نفت به منزلة سلاح عمده در نبرد بارو در بخشی از دورة جنگهای صلیبی بیشتر معلول ظهور برج و دبّابه در صحنة عملیات بود؛ نفت پاسخ مسلمانان ـ آن هم پاسخی بسیار مؤثر ـ به تهدید عظیمی بود که از جانب این سلاحهای تازة فرانکها متوجه آنها شده بود (از جمله رجوع کنید به ابن شدّاد، ج 3، ص 221-222؛ عمادالدین کاتب، ص 227؛ مقریزی، 1934-1942، ج 1، ص 57، 103-104؛ سبط بن جوزی، ص 498؛ ذهبی، ج2، ص 117؛ ژوئنویل، ص 47، 52؛ ) مجلة آسیایی ( ، 1850، ص 219، 244؛ اُمان، ج 2، ص 46، 48-49؛ نیز بیشتر منابعی که در بارة برج و دبّابه قبلاً ذکر شد، و بسیاری از منابعی که در سطور بعدی خواهد آمد و منابع عمومی در مقالة نفط * . در بارة روایات مختلف راجع به منشأ نفط (دمشق یا بغداد) که مسلمانان در محاصرة عکّا در 585-587/ 1189-1191 به کار بردند رجوع کنید به ابناثیر، ج12، ص 29؛ ابوشامه، ج 2، ص 153؛ ابن شدّاد، ص 102).یکی از علل عمدة از رونق افتادن نفط همزمان با منسوخ شدن برج و دبّابه این بود که نفط وسیلة بسیار کارآمدی در برابر دو سلاح اخیر بود؛ دلیل دیگر اینکه قلاع صلیبیان سنگی بود و چوب تقریباً در آن به کار نرفته بود (اسمیل ، ص 228)؛ ازینرو، در این دوره که ابتکار عمل به طور قطع از فرانکها به مسلمانان منتقل شد، نفط بمنزلة سلاح تهاجمی کاربرد مؤثری نداشت. در این دوره، بندرت از آن ذکری به میان میآید (برای اشاره به کاربرد آن به منزلة سلاح تهاجمی از جانب ممالیک در جنگهای صلیبی رجوع کنید به ابن فرات، ج7، ص 46، ج8، ص 80؛ مقریزی، 1934-1942، ج 1، ص 747) و، برخلاف چند سالی پیش از آن، اهمیت خاصی به آن داده نمیشود. در بارة افول و زوال تقریباً کامل آن پس از جنگهای صلیبی رجوع کنید به ایالون، 1956، ص 12-13، و نفط * .کمان زنبورکی. در نبرد بارو (هم مهاجمان و هم مدافعان) و در جنگهای دریایی و در حملات نیروی دریایی به استحکامات ساحلی، از انواع سنگین کمان زنبورکی استفاده میشد. با این سلاح تیرهای مشتعل یا غیرمشتعل پرتاب میکردند. در نبردهای میدانی، بویژه در جنگ صف به صف، انواع سبکتر آن را به کار میبردند. رایجترین نام در زبان عربی که در دورة ممالیک به این نوع سلاح اطلاق میشد «قوسالرِجْل و الرِکاب» بود که غالباً به «قوسالرِجْل» خلاصه میشد؛ ظاهراً اندازههای گوناگون آن را، که در محاصره نیز به کار میرفت، به همین نام میخواندند. از قرار معلوم، کمان زنبورکی در جنگهای ممالیک با صلیبیان و مغولان اهمیت چندانی نداشت (برای شرح بیشتر رجوع کنید به کمان * ).منابع: ابناثیر، الکامل فی التاریخ ، چاپ ترنبرگ، لیدن 1851-1876؛ ابن ایاس، بدائع الزهور فی وقائع الدهور ، ج 1-2، قاهره 1311-1312، ج 3-5، استانبول 1931-1936؛ ابن تغری بردی، المنهل الصافی ، نسخة خطی پاریس؛ همو، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر والقاهرة ، قاهره 1348، چاپ پوپر، برکلی 1908-1936؛ ابن حجر عسقلانی، الدرالکامنة ، حیدرآباد 1348-1350؛ ابن خلدون، العبر ؛ ابن دواداری، تاریخ ابن دواداری ، چاپ رویمر، قاهره 1960؛ ابن شداد، النوادر السلطانیة ، قاهره 1376؛ ابن صصری'، کتاب الدرّة المضیئة فی الدولة الظّاهریّة ، چاپ و ترجمة برینر، برکلی 1963؛ ابن عبدالظاهر، سیرة الملوک المنصور ، قاهره 1961؛ ابن فرات، تاریخالدول والملوک ، بیروت 1936-1942؛ ابن فضلالله عمری، التعریف ، قاهره 1312؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة ، قاهره 1351-1358؛ عبدالرحمنبن اسماعیل ابوشامه، کتاب الروضتین ، قاهره 1287-1288؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، کتاب المختصر فی تاریخ البشر ، قاهره 1325؛ محمدبن احمد ذهبی، دول اسلام ، حیدرآباد 1337؛ محمدبن یوسف قزاوغلی سبط بن جوزی، مرآة الزمان ، شیکاگو 1907؛ محمدبن عبدالرحمن سخاوی، الضوء اللامع لاهلالقرن التاسع ، قاهره 1353-1355؛ صالح بن یحیی، تاریخ بیروت ، بیروت 1927؛ محمدبن محمد عمادالدّین کاتب، الفتح القسّی فیالفتح القدسی ؛ احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی ، قاهره 1963؛ احمدبن علی مقریزی، الخطط ، قاهره 1270؛ همو، کتاب السلوک لِمعرفة الدول و الملوک ، قاهره 1934-1942؛ موسی بن محمد یونینی، ذیل مرآة الزمان ، حیدرآباد 1954؛Abu Sha ma, RHC , Hist .Or .; Ans ¤ a ¦ r ¦ â , A Muslim manual of war , ed. and tr. G. Scanlon, Cairo 1961; D.Ayalon, Gunpowder and firearms in the Mamlu ¦ k Kingdom Challenge to a medieval society , London 1956; idem, The Mamlu ¦ ks and naval power - a phase in the struggle between Islam and Christian Europe, in Proceeding of the Israel Academy of Sciences and Humanities , Jerusalem 1965; ـ Ayni, RHC, Hist. Or. ; Barhebraeus, The chronography of Gregory Abu'l-Faraj , tr. E.A. Wallis Budge, Oxford and London 1932; Cahen, Trait ; Deschamps, Les chateaux des Croiss ; Djazar ¦ â , La chronique de Damas de al-Jazari , tr. J.Sauvaget, 1949; R.Dozy, Supplment aux dictionnaires arabes , Leiden 1881; K. Huuri, "Zur Geschichte des mittelalterlichen Geschurzwesens aus orientalischen Quellen", Studia Orientalia , â x (1941); Ibn Abi'l-Fad a ¦ 'il, al-Nahdj, al-sadid in Patrologia Orientalis , x Ë Ë , x Ë v; IbnShadda ¦ d, RHC, Hist. Or .; J. Prawer, A history of the Latin Kingdom of Jerusalem (in Hebrew), Jerusalem 1963; Quatremere, Hist. des. Mongols de la Perse ; Reinaud, Extraits ; Rey Etudes sur les monuments... , Paris1871; RHC, Hist. Or .; Smail, Crusading warfare ; Stevenson, The Crusaders in the East ; K.V. Zettersteen, Beitrage zur Geschichte der Mamluksultane , Leiden 1919.ه ) حکومت عثمانی. عثمانیها در آغاز، یعنی در قرن هشتم، با نبرد بارو چندان آشنا نبودند و برای این گونه نبرد وسایل خاص دراختیار نداشتند. تسخیر شهرهایی چون بورسه (726/1326)، نیقیه (ازنیق ، 731/1331) نیکومدیا (ازمید ، 737 - 738/1337) نه براثر نبرد بلکه در نتیجة محاصرة طولانی بود: عثمانیها سعی کردند - و موفق هم شدند ـ که تماس این شهرها را با دنیای خارج قطع کنند. عثمانیها نسبت به اهالی سرزمینهای مجاور سیاست «مدارا» پیش گرفتند، تا آنها را با حکومت مسلمانان سازش دهند و، در صورت امکان، همکاریشان را جلب کنند و نیز به شهرهای گرفتار شده نشان دهند که تسلیم در حکم ویرانی نیست (در بارة تسلیم شدن دژها آن گونه که بعدها میان عثمانیها و مسیحیان، در قرون دهم و یازدهم/ شانزدهم و هفدهم، به وقع پیوست رجوع کنید به مثلاً بونلّی ، ج2، ص 353 به بعد؛ نیز ویتک ، ص 604 به بعد؛ و طیّب گوک بیلگین ، ص 203 به بعد ـ همه در بارة تسلیم شدن مونم واسیا و ناپولی دی رومانیا در 947/1540 به عثمانیها: بوزیو ، ج3، ص 618 ] آتش بسی کوتاه مدت در محاصرة مالطه در 973/1565 [ ؛ پچوی، ج2، ص 181 به بعد ] در بارة سقوطِ گران و افتادن آن به دست سلطنت طلبان در 1003/1595 [ ؛ آنتیکانو ، ص 173، 318؛ تسلیم شدن کانئا و رتیمو به عثمانیها در جنگ اقریطش در 1055-1080/ 1645ـ1669.به موازات افزایش وسعت و امکانات حکومت عثمانی، کاردانی و مهارت سپاهیان نیز در زمینة شیوهها و ادوات محاصره (مانند سپر دفاعی، برج متحرک، منجنیق، دژکوب)، به صورتی که ضمن جنگهای صلیبی و پس از آن به کمال رسیده بود، افزایش یافت (برای اطلاعات کلی رجوع کنید به هوری؛ نیز کانانوس ، ص 460، 462، 469 در بارة یکی از کهنترین نمونههای نبرد باروی عثمانیها، یعنی اقدام بیثمر سلطان مراد دوم در 825/1422 برای تسخیر قسطنطنیه. عثمانیها تا محاصرة کاندیا در 1078-1080/ 1667-1669، و وین، در 1094/1683، از قرار معلوم از فلاخن (شایتر ، ص 77) و از «پیولیتزا» (کاکاولاس ، ص 138-139، 177)، که وسیلهای، شاید از نوع منجنیق، برای پرتاب کردن گلوله یا سنگ بوده است استفاده میکردهاند).ولی هنگامی که عثمانیها این شیوههای کهنه را فراگرفتند، فن نبرد بارو دگرگون شده و باروت و توپ رفته رفته تأثیری قاطعتر از پیش در کار محاصره پیدا کرده بود. با اینهمه در کنار شیوههای عملیاتیِ جدیدتر، عثمانیها مدتها از فنون پیشین نیز استفاده میکردند (از جمله در مورد سپرهای دفاعی در اترانتو در 885/1480 رجوع کنید به فوکار ، ص 163؛ در مالطه در 973/1565 رجوع کنید به چیرنی ، 113ر، 114پ؛ در نیکوزیا در 978/1570 رجوع کنید به لورینی ، ص 71: «پارههای چوبی که شبیه پوست لاک پشت کنار هم چیده میشدند و آن را برای محافظت از آتش با پوست گاو میپوشاندند» و نیز در همدان در 1136/1724 رجوع کنید به لاکهارت ، ص 269؛ در مورد برجهای چوبی در مالطه در 973/1565 رجوع کنید به بوزیو، ج3، ص 673، 684؛ «نوعی ابزار چوبی دیگر... به شکل برج...»، دارای سکویی که گنجایش پنج یا شش شمخالچی را داشت و قابل بالا بردن و پایین آوردن بود؛ و در مورد استفاده از «ترابوکی» در رودس رجوع کنید به سانوتو ، ج 33، ص 573، ج34، ص 67، در محاصرة 928/1522). عثمانیها از شیوة کهن فروریختن باروی دژ نیز استفاده میکردند، یعنی کندن نقب و خالی کردن پی دیوارها و به کار بردن الوارهای چوبی برای سرپا نگهداشتن بنا، و سپس به آتش کشیدن الوارها، تا به مجرد سوختهشدن، دیوارها فرو ریزند (در مورد نبردِ رودس در 928/1522 رجوع کنید به بوزیو، ج2، ص 574؛ ترسیه ، ص 754؛ و نیز مونته کوکولی ، ص 345).اهمیت سلاحهای تهاجمی رایج در ادوار گذشته ـ یعنی دژکوب و ثُقبهزن، سنگانداز و منجنیق ـ به موازات ورود توپ به صورت وسیلة مؤثر در نبرد بارو، کاهش یافت. از قرار معلوم، عثمانیها، در زمان سلطنت محمد اوّل و شاید حتی پیش از آن از توپ استفاده میکردهاند. توپچیهایی که از کشورهای آلمان و ایتالیا و صربستان و بوسنی استخدام شدهاند (رجوع کنید به باروت/ باروتخانه) توپخانهای کارآمد برای عثمانیها فراهم کردند. متخصصان اروپایی در واقع عامل عمده و مستمری در خدمات فنی نبرد بارو به شمار میآمدند. این متخصصان عبارت بودند از: توپچیها، واحد حمل و نقل، خمپاره چیها و نقب زنها.نخست عثمانیها، به جای حمل توپهای بسیار سنگین مورد نیاز در امر باروشکنی، فلزات لازم را برای ریختهگری توپ در محل، بنابر مقتضیات هر عملیاتی، به آنجا حمل میکردند (رجوع کنید به بارلتیو ، ج2، 306ر، 307ر؛ بابینگر ، ص 61، 85؛ دالتسه ، ص 103؛ سانوتو، ج31، ص 86؛ نیز رجوع کنید به باروت/ باروتخانه). توپهایی را که در محل دژ ریختهگری میشد در خاتمة عملیات قطعهقطعه میکردند و قطعات را برای استفادة مجدد با خود میبردند (رجوع کنید به یورگا ، ج4، ص 368). این طرز عمل رفته رفته منسوخ شد، ولی نمونهای متأخر از این روش را در جنگهای اقریطش میتوان مشاهده کرد: عثمانیها خاک رس لازم برای قالبگیری را از کاغذخانه به عنادیّه آورده بودند ریختهگری برخی از توپهای خود را در میدان جنگ از حمل آنها از خاک عثمانی به آنجا سهلتر یافتند (رجوع کنید به سلحدار، ج1، ص 307، 467، 481؛ راشد، ج1 ص 198، 205-206؛ هامر-پورگشتال ، ج11، ص 312-313). احمد کوپریلی، صدراعظم عثمانی، در جریان محاصرة کاندیا دستور داد که در اقریطش توپهایی بسازند که قطر لولة آنها استفاده از گلولههای توپی را که ونیزیها از دژ به سوی آنها پرتاب کرده بودند ممکن سازد (رجوع کنید به هامرـ پورگشتال، ج11، ص 310).توپهای باروشکن عثمانیها، در زمان سلطان محمد دوم و مدتها پس از آن، بغایت سنگین بود (در بارة توپ غولپیکر محمد دوم در 868/1464 ریخته شد و اکنون در برج لندن محفوظ است رجوع کنید به باروت/ باروتخانه). از منابعی که به وصف محاصرههای مهم عثمانیها پرداختهاند میتوان اطلاعات فراوانی در بارة این توپها به دست آورد ـ مثلاً از گزارشهای محاصرة قسطنطنیه در 857/1453 (باربارو، ص 21، 27، 35، 39، 44)، اشقدره در 883 (بارلتیو، 310رـ پ، 313ر، 314ر ـ پ)، رودس در 885؛ فرهر ، ج2، ص 158-159؛ فوکار، ص 135 به بعد؛ ورتو ، ج2، ص 308، 602)؛ اترانتو در 885 (لاگتو ، ص 23) و دیو در 945 (ریبئیرو ، ص 255 به بعد). وزن یکی از توپهای عظیم از نوع «بَجَلُشْقَه» که عثمانیها در 973 به مالطه بردند، 180 «قنطار» (= 100 کیلوگرم) فلز بود و گلولهای به وزن یک «قنطار» آهن مذاب پرتاب میکرد. بالبی دکورجیو ، 21رـ پ؛ چیرنی، 125ر؛ بوزیو، ج 3، ص 534-535، 695). قدرت توپ «بجلشقه» بواقع قابل توجه بود: دربارة همین محاصره گفته شده است: چهار برگ ریحان، که یکی از آنها از 21 متری زمین، روشن و روشنتر، میگذشت (بالبی دِکورِجیو، 78ر) و حتی پس از آنکه مسیحیان با تدبیری زیرکانه از قابلیت نفوذ باروی خویش کاسته بودند، گلولههایی که با این توپها شلیک میشد به عمق «هفت وجب» نفوذ میکرد (چیرنی، 98رـ پ؛ بوزیو، ج3، ص 545، 625).عثمانیها از خمپارهانداز «هوایی» (ابن کمال، جزء 50، ص 307، 496 تحریر، ج 45، ص 289، 448؛ فاتح و استانبول ، ج 1، بخش 3-6، 1953-1954، ص 307؛ سلانیکی، ص 8؛ باروت/ باروتخانه) با «حَوان» (اولیا چلبی، ج 8، ص 398؛ سلحدار، ج 1، ص 244، 443، 485؛ ج 2، ص 395؛ مارسیلی ، ج 2، ص 30-31) نیز استفاده میکردند. اشارات مکرری به این خمپارهاندازها میشود ـ مثلاً در بلگراد در 860/1456 (ودینگ ، ج 12، ص 344)، در نگروپونته در 874/1470 (دالاکاستلانا ، ص 435: «سی توپ خمپاره با طول و عرض برابر... سنگ هریک برابر با لوله بوده است. آنها را بر روی قطعاتی به وزن 340 گرم سوار و به هوا پرتاب میکردهاند، سنگها هنگام فرود به زمین فرو میروند»)، در اشقدره در 883 (بارلتیو، 313پ، 314ر: «خمپارهاندازی که گلولههایی به وزن هزار و دویست پوند شلیک میکند»)، در رودس در 928/1522 (بوربون ، 13رـ پ: «خمپارهاندازهایی که «قلوه سنگ» و «گلولههای مفرغی یا مسی پر از مواد آتشزا» پرتاب میکردند)، و در مالطه در 973/1565 (چیرنی، 125ر؛ بوزیو، ج3، ص 512، 613: «دو نفر از گروه که یکی گلولههایی به قطر دو وجب و دیگری به قطر سه وجب پرتاب میکرده است»).در بارة تعداد و سرعت شلیک اطلاعاتی پراکنده و ناقص در منابع موجود است. عثمانیها در اشقدره در 883 با یازده توپ بزرگ که در میدان جنگ داشتند در موارد مختلف روزانه 178، 187، 183، 168، 178، 182، 194، 131، 193، 173 گلوله به سوی دژ شلیک کردند (بارلتیو، 310رـ پ، 313رـ پ؛ دالتسه، ص 104). دوازده منجنیق در رودس (در 928/1522) ظاهراً هر روز 130 مرتبه شلیک کردهاند (فونتانوس ، ج2، ص 390). در محاصرة ناپولیدیرومانیا (945/1538)، یکی از توپهای غولپیکر عثمانیها روزی بیست مرتبه گلولههایی به وزن سه قنطار شلیک میکرد (هامر ـ پورگشتال، ج 5، ص 285).دربارة بردِ توپهای باروشکن عثمانی اطلاعات چندانی در دست نیست. در مالطه برخی از توپهای عثمانیها (که بعداً به محلی نزدیکتر به حصار دژ منتقل شدند) در اول کار از فاصلة هزار قدم و بیشتر از «سنت ارمو» شلیک میکردند (بالبی دکورجیو، 31 پ، 39پ، 41ر؛ رجوع کنید به نیز بوزیو، ج 3، ص 534؛ «طبق یادداشتهای به جا مانده از جیرولاموکاسر ، مهندس مذهبی، از فاصلة 180 نی ] هر نی= 2 تا 6ر2 متر [ »). رابرتز (ج 2، ص 228، حاشیة 3)، بر آن است که برای بُرد مؤثر توپهای غولپیکر در قرون دهم و یازدهم/ شانزدهم و هفدهم، 720 متر برآوردی نسبتاً صحیح است. اشاره به برد شمخال نیز نادر است. اولوآ ، در وصف لشکرکشی 967/1560 به جِرْبه «تیراندازان» عثمانی را مشاهده میکند که «تفنگهای بسیار بلندی داشتند که بُردشان به پانصد قدم میرسیده است» (8 پ). شمخالچیهای عثمانی در مالطه، در 973/1565، تفنگهایی به کار میبردند که درازای لولة آنها نه وجب و برخی کمتر از هفت وجب بود «و از فاصلة ششصد قدم بدقت نشانهگیری میکردند» (بالبی دکورجیو، 34 پ، 68ر؛ نیز بوزیو، ج 3، ص 597).باروت مصرفی عثمانیها غالباً دارای کیفیتی عالی بود. در مالطه دود سفیدی از آن برمیخاست که بر کیفیت خوب آن دلالت داشت و بوضوح از دود سیاه باروت مسیحیها متمایز بود (بالبی دکورجیو، 102پ؛ چیرنی، 85ر؛ بوزیو، ج 3، ص 614). مونته کوکولی نیز کیفیت عالی آن را که در «صدا و قدرت و برد گلوله» نمایان میشد ستوده است (ص 283-284). اولیا چلبی باروتهای عثمانی را مرطوب وصف میکند و میگوید که جای فتیلة توپ را کثیف میکرده است، حال آنکه باروت مصری و بغدادی جنس خوبی داشته است ـ او حتی در چند مورد آن را با باروتی که از انگلیس خریداری شده مقایسه میکند (ج 4، ص 413، ج 6، ص 314، ج 10، ص 175،454، 727) مقدار معتنابهی باروت ـ بعضاً از بهترین نوعی که یافت میشد از اروپا و بویژه انگلیس و هلند به دست عثمانیها میرسید: رجوع کنید به باروت/ باروتخانه). ولی در تحفةالکبار گفته شده که باروت مصری کاملاً تمیز نیست، قدرت پرتاب چندانی ندارد و، از این گذشته، به محل فتیلة توپ آسیب میرساند (71ر؛ نیز نعیما، ج3، ص 52؛ اظهارنظرهای منفی دیگر از دورهای متأخرتر در لودکه ، ص 131، و در شلس ، ص 306-307).عثمانیها در توپهای خود از گلولههای سنگی و آهنی و سربی و حتی مفرغی استفاده میکردند (رجوع کنید به رودس در 928/1522، سانوتو، ج34، ص 64، 78، در «گران» 950/ 1543، هامر ـ پورگشتال، ج 5، ص 372، و در مالطه، بالبی دکورجیو، 121پ). هرجا که ممکن بود، غالباً گلولهها را پس از شلیک جمعآوری میکردند تا در محاصرة دژ دیگری از آنها باز استفاده کنند (رجوع کنید به در مالطه، چیرنی، 104ر؛ بوزیو، ج 3، ص 636). با توجه به مسایل انحراف مسیر گلوله بر اثر وزش باد، عثمانیها غالباً گلولهها را در پوست گوسفند میپیچیدند و به این ترتیب از انفجار باروت اثر بیشتری حاصل میکردند (مونتهکوکولی، ص 280-281). توپچیهای عثمانی در مالطه (973/1565) در آماده کردن توپ از کیسههای باروتی استفاده میکردند که از لحاظ حجم با بُرد و نتیجة مطلوب متناسب بود (رجوع کنید به بوزیو، ج3، ص 614). بزرگی توپهای دژکوب و قطر کلان لولة آنها گاهی باعث میشد که توپچیهای عثمانی برای سرد شدن توپها به مدت لازم صبر نکنند و زودتر به شلیک بپردازند (رجوع کنید به بالبی دکورجیو، 40پ، 68ر؛ در بارة سرد شدن توپها، دوکاس ، ص 273؛ فوکار، ص 165).توپچیهای عثمانی، که عدهای از آنان اروپایی بودند، در کاربرد توپ از شیوههای مرسوم نزد سپاهیان کشورهای مسیحی پیروی میکردند، مثل تمرکز آتش بر بخش خاصی از بارو (آنتیکانو، ص 147-148؛ اقریطش 1056/1646؛ نیز رجوع کنید به پچوی، ج 2، ص 193، در بارة توپچیهای مسیحی در «گران»، 1003/1595) و آتش متقاطع از آتشبارهای مختلف (بوزیو، ج3، ص 538-539: مالطه 973/1565) و علاوه بر اینها کاربرد توپ نیم سنگین برای ایجاد شکاف عمیق در دیوارهای دژ و سپس توپهای سنگینتر که با فشار شدیدِ گلولههای بزرگ خود دیوارها را فرو میریختند (کولادو ، 24پ- 25ر؛ استلا در شوانتنر ، ج1، ص 610-611؛ نیز باروت/ باروتخانه. دربارة شیوههای معمول در اروپا رجوع کنید به مثلاً مندوسا ، 51رـ پ؛ ورس ، 1907، ص 29-30). عثمانیها گاهی آتشبارهای متعدد را به ترتیب آتش میکردند (بوزیو، ج3، ص 309؛ طرابلس در شمال افریقا 958/1551). چندین رشته توپ ممکن بود هماهنگ شوند تا با «سدّ آتش» به مقابله با دفاع دشمن بپردازند، و این عمل درست در لحظهای انجام میگرفت که سپاهیان عثمانی آمادة حمله به دیوارهای دژ بودند (همان، ج3، ص 648: مالطه 973/1565). ترفندی که در مالطه به کار رفت عبارت بود از قرار دادن «مشعلهایی در نوک نیزه» نزدیک به دیوارهای دژ، تا توپچیان عثمانی بتوانند در طول شب نیز بدقت نشانهگیری کنند (بالبی دکورجیو، 98ر؛ چیرنی، 113رـ پ؛ بوزیو، ج 3، ص 628، 676). منابع راجع به همین محاصره به مهارت درخشان و دقت شمخالچیهای عثمانی هنگام شلیک در نور ماه اشاره کردهاند (ویپرانوس ، 10پ؛ بوزیو، ج3، ص 539-540، 561، 611).در انتخاب محل استقرار توپها وقت بسیار صرف میشد، مثلاً در منابع به این فقرات اشاره شده است: مواضعی مجهز به «در»هایی که هنگام شلیک توپ به دژ باز و بسته میشدهاند (بارلتیو، 310ر: اشقدره در 883)، «باروهای ساخته شده از خشت و گل که با شاخة درخت و بوتههای گیاه و تیرهای چوبیِ به هم بسته شده، محصور میشدهاند» (بوزیو، ج 2، ص 330: رودس در 885/1480)، و همچنین «حفاظ دو جدارهای که قسمت بیرونی آن از تختههای چوبی به هم چفت شده ساخته و درون آن از خاک فشرده انباشته شده بود» (همان، ج 2، ص 553: رودس در 928/1522، نیز رجوع کنید به فونتانوس، ج 2، ص 390). در جاهایی چون مالطه، که بر فراز صخرهای قرار دارد و خاک در دسترس نیست، از «کیسههای پشمی، چادرهای کهنه و پردههای بادبان برای ساختن پایگاهها، سنگرها، خندقها یا چرم گاو برای حفاظ و پناه و مقدار زیادی چرم نیز برای احشام» یا حتی «کاه و کتان برای استتار محل توپخانه» استفاده میشد (بالبی د کورجیو، 22پ، 23ر؛ چیرنی، 53 پ: مالطه در 973/1565). به وجود مصالح و وسایل پیشساخته نیز اشاراتی شده است، مثلاً در مالطه: قالبهای چوبی انباشته از خاک (بالبی دکورجیو، 37پ) و «دستساختههای چوبی که برای استقرار پیادهنظام به کار میرفته و با میخهای بزرگ به هم متصل میشدند» (چیرنی، 46پ) و «ماسورههای آهنی، تنههای درخت، سکوها، قفسهای بزرگ و تیرهای چوبیِ ویژة پیادهنظام که همه ساخته و آماده شده بودند به کار میرفت» (بوزیو، ج3، ص 512). در رودس (928/1522)، برخی از توپهای عثمانی، که بر «تخته چوبهای بزرگ» مستقر شده بودند، شبها دژ را گلولهباران میکردند، و برای آنکه مسیحیان محلّ آنها را پیدا نکنند، آنها را با خاک و شن میپوشاندند (همان، ج2، ص 554). ظاهراً هر موضع توپخانه به شمار عرادههای موجود دارای پرچم بود (بالبی دکورجیو، 77پ- 78ر؛ چیرنی، 53پ: مالطه در 973/1565). عثمانیها برای محافظت شمخالچیهای خود نیز استحکامات دفاعی میساختند، مثلاً در لشکرکشی به جِربه در 967/1560، «سه باروی گرد چوبی محکم به شکل برجهای کوچک کنگرهدار که از دیوارههای چوبی پر از خاک و قطعه چوبهای نازک ساخته شده بود به چشم میخورد» (اولوآ، 36پ) و در سیگتور (973/1566) در مجارستان، «پناهگاههایی با استفاده از تعداد زیادی کیسة پشمی که ینیچریها در پشت آنها قرار میگرفتند و میتوانستند از خطر تهاجم و محاصره از جانب دیوارها مصون باشند» (در سانسووینو ، 454رـ پ). کوشش برای پیشبینی محل دقیق توپها و شمخالچیها را از این واقعیت میتوان استنباط کرد که سلطان محمّد دوّم، به منظور محاصرة رودس در 885/1480، دستور داد تاقبلاً طرحهاییاز استحکامات آنجا تهیه شود (بوزیو، ج 2، ص 315).عثمانیها، علاوه بر توپ و خمپارهانداز، آلات دیگری نیز برای نبرد بارو در اختیار داشتند؛ مثلاً هاونهای خمپاره (سلحدار، 1928، ج 1، ص 244، ج 2، ص 47)؛ یک «خُمبارة» بزرگ به وزن 70 «أُقّه»= 5/87 کیلوگرم (همان، ج1، ص 595)؛ خمپارة دیگی شکل (اولیا چلبی، ج 8، ص 398، 414)؛ خمپارة سبدی شکل (سلحدار، 1928، ج 2، ص 395؛ نیز همو، 1962ـ 1964، ج 1، ص 81)؛ خمپارة بشکهای (همانجا)؛ خمپارة دیزی شکل (اولیا چلبی، ج 5، ص 191)؛ و خمپارههای ساخته شده از شیشه (نعیما، ج 4، ص 140؛ در بارة «قومباره» نیز رجوع کنید به باروت/ باروتخانه). نارنجک دستی مثلاً شیشهای یا مفرغی (رجوع کنید به اولیاچلبی، ج 2، ص 119، ج 8، ص 414، 432؛ راشد، ج1، ص 208؛ نیز کاکاولاس، ص 138ـ139؛ و باروت/ باروتخانه) نیز کاربرد بسیار داشت؛ بویژه در 1078-1080/ 1667-1669 طی محاصرة کاندیا در اقریطش (راشد، ج1، ص 208: عثمانیها، در طول مدت محاصره، روزانه 000 ، 1 نارنجک دستی مفرغی میساختند؛ نیز رجوع کنید به سلحدار، ج1، ص 484؛ شایتر، ص 77)؛ ولی مارسیلی (ج 2، ص 33) خاطرنشان میسازد که عثمانیها «نارنجک دستی با کیفیت نازل و قدرت تخریبی ناچیز داشتند».در منابع، به شیوهها و وسایل دیگری نیز که عثمانیها در نبرد بارو به کار میبردند اشارات مکرر میتوان یافت؛ مثلاً شلیک ساچمه یا پارههای زنجیر با توپ (اولیا چلبی، ج 10، ص 676؛ سلحدار، ج 1، ص 337، 705) و نیز پارههای آهن (کورات ، ج 2، ص 752، نیز رجوع کنید به ) نامههایی... از ونیز ( : «محفظهای مفرغی برای حمل فانوس و تفنگ». بوزیو، ج 3، ص 641ـ 642، میگوید که عثمانیها در محاصرة مالطه «بشکههایی که به دور آن تسمههای آهنی پیچیده شده بود ساختند و آن را که درونش پر از تیغهای آهنی و قطعات زنجیر و پارههای سنگ» بود با فتیله و مادة انفجاری مجهز کردند)، و کاربرد ادوات انفجاری و اشتعالی که به تیرها و نیزههای چوبی میبستند (سلانیکی، ص 40-41؛ نیز رجوع کنید به بوزیو، ج3، ص 562) و «قومباره»هایی که آنها را از پارههای آهن پر میکردند (نعیما، ج 1، ص 304، و استفاده از «گلولههای آتشین» مرکب از صمغ و قیر و گوگرد و موم و روغن و نظایر آنها (بارلتیو، ص 313) و «گلولههای مسی یا مفرغی پر از مواد آتشزا» (بوربورن، 13رـ پ) و باروت در «پوست بز» که به آن فتیلهای متصل کرده بودند (مارسیلی، ج2، ص 34). بعلاوه، عثمانیها «نفط، قطران، آبجوش و میله، گچ، پارههای کهنه و تکه لحافهای آغشته به نفط و قطران» نیز به کار میبردند (اولیا چلبی، ج 5، ص 191، 201، نیز رجوع کنید به نعیما، ج4، ص 140: «بعضی پارچههای کرباس آغشته به نفت»).به کاربرد کیسههای بزرگ حاوی خاکِ نرمه که فتیلهای نیز داشته و از فاصلة نزدیک پرتاب میشده کراراً اشاره شده است (از جمله رجوع کنید به بالبی دکورجیو، 252پ؛ چیرنی، 60ر، 65رـ پ؛ بوزیو، ج 2، ص 571، ج 3، ص 559) «کیسههایی که درون آنها ظرفی گلی با جدار نازک پر از آتش وجود داشت و در برخورد با زمین یا سرِ افراد ماشکسته و پس از انفجار شعلهور میشدند». «مخلوطی حاوی سولفات مس که بسیار چسبناک بود و با سوختن بسرعت اثر میگذاشت» (ص 628، 643؛ وِرِس، 1925، ص 59؛ بروسونی ، کاندیا، ج2، ص 162؛ مایَل ، ص 62؛ مارسیلی، ج 2، ص 33 به بعد؛ رودرفون دیرسبورگ ، ج1، ص 207)؛ «امّا آنچه که از همه بدتر است این گرد موم شوم و ملعون شماست که آن را در کیسهها میاندازند»: نامة خطاب به لودویگ فون بادن ، مورخ 1686. برای استتار سربازان عثمانی که در حال حفر سنگر بودند نیز با مواد مشتعل پردهای از دود به وجود میآوردند (آنتیکانو، ص 83؛ بروسونی، همان کتاب، ج 1، ص 26؛ فرّاری ، ص 132)؛ در شب نیز، از این مواد به صورت گلولههای منوّر (لاسولایه ، ص 77-78) و همچنین به صورت ترکیبات مسمومکننده در نبردهای زیرزمینی از راه نقبهای تهاجمی و تدافعی استفاده میکردند (بروسونی، همان کتاب، ج 2، ص 157: «ترکیبی از آلیاژهای فلزی زهرآلود که دود و تعفن فراوان داشت و مهلک بود»). نیروهای عثمانی در عملیات نبرد بارو، برای مقابله با خطرهای ناشی از پرتابههای آتشزا و دیگر مواد مشتعل مسیحیان، خود را به چرم گاو و گوسفند و بز مجهز میکردند (بالبی دکورجیو، 98ر؛ بوزیو، ج2، ص 572؛ ) تقویم نجومی ( ، ج 2، ص 266).در منابع به حیلههای جنگی و ادوات دیگری نیز اشاره شده است. عثمانیها در طی جنگهای طولانی مجارستان (1001ـ 1015/ 1593ـ1606) با «آغاج طوپ» (توپ چوبی) آشنا شدند (پچوی، ج2، ص 212-213؛ نعیما، ج1، ص 190؛ اولیاچلبی، ج7، ص 312-313؛ بروسونی، همان کتاب، ج1، ص 42؛ هامر ـ پورگشتال، ج 7، ص 353). گاهی برای فروریختن حصارِ قلعهای از طناب و قلاب استفاده میکردند (چیرنی، 103ر، 114پ؛ بوزیو، ج3، ص 556، 644، 679؛ ویون ، ص 248). هنگامی که نور خورشید در چشم دشمن بود، توپها را به طور خوشهای، پرتاب میکردند و به این ترتیب بر اثر آنها میافزودند، و نارنجکها را نیز با فلاخن از راه دور بر سر دشمن فرو میریختند (شایتر، ص 75، 77). از اینها گذشته، نمونههایی از هجوم دروغین در دل شب به منظور فرسایش مقاومت نیروهای محاصره شده (بالبی دکورجیو، 49 پ، 79پ)، بانگ و غریو ساختگی یورش (طبل، کرنا، و جز آن) و استقرار ماهرانة «کوشکهای کاذب» به منظور منحرف ساختن آتشبار دشمن (بروسونی، همان کتاب، ج1، ص 26) و آتش کردن مهمّات مشقی برای فریب دادن افراد دژ محصور (بالبی دکورجیو، 85پ) کم نیست.عثمانیها، گذشته از توپ و مهمات، تجهیزات بسیاری نیز با خود به جبهه میبردند، مانند کلنگ، بیل، دیلم، تیشه، سندان، دمآهنگری، الوار، طناب، انواع میخ، پاتیل، قیر، قطران، روغن برزک و نفت، آهن و سرب، پشم و پنبه، فتیله، شوره، گونی، چرم گاو و گوسفند و بز ـ که به همة آنها در نبرد بارو نیاز بود (از جمله رجوع کنید به تدارکاتی که برای محاصرة کاندیا در 1078ـ1080/ 1667ـ1669 صورت گرفت: راشد، ج 1، ص 204-205؛ و برای لشکرکشی 1094/1683 به وین: گرتزگورتزوسکی ، ص 265 به بعد، ش 2 و 30، نیز رجوع کنید به بوئثیوس ، 1686، ج 1، ص 153؛ همو، 1684، ص 77؛ کاکاولاس، ص 138 به بعد؛ زنارولا ، ص 99 به بعد، در بارة غنایمی که در وین در 1683 و در آلبارگالیس ] اشتول وایسن برگ [ در 1688 به دست مسیحیان افتاد). کار محاصرة قلعه متضمن حفر خندقهایی برای نزدیک شدن به بارو بود؛ برای آنکه نیروها از آتش دشمن در امان باشند این خندقها مستقیم حفر نمیشدند، بلکه با پیچ و خمهایی به سوی دیوار امتداد مییافتند؛ خندقهای کناری از آن منشعب میشد و به موازات دیوار امتداد مییافت؛ استحکامات بیرونی، که با الوار و خاک روی آنها را میپوشاندند، در کنارة خارجی خندق پشت به خاکریز ساخته میشد (دولافویاد ، ص 45ـ46، 56؛ لاسولایه، ص 325؛ مارسیلی، ج 2، ص 138ـ 139). از قرار معلوم گاهی تدابیر زیرکانهای به کار میبستهاند تا خاک حاصل از حفاری خندقها را به درون خندق موجود در پیرامون دژ بریزند (بوزیو، ج3، ص 614: مالطه در 973/1565). هنگام هجوم نیروها برای عبور از خندق و بالا رفتن از دیوار قلعه، از پلها و صُفههایی چوبی استفاده میکردند که آنها را گلمالی کرده بودند تا آتش بر آنها کارگر نباشد (رجوع کنید به در رودس در 885/1480؛ بوزیو، ج2، ص 327؛ و در مالطه در 973/1565؛ چیرنی، 56 پ، 68ر؛ نیز بوزیو، ج 3، ص 547ـ 548، 609ـ611).نقبها، که در زیر دیوارهای قلعه حفر میشد، گاهی چندین رشته داشت و هر رشتهای دارای اتاقکی انتهایی و غالباً حاوی مقدار هنگفتی باروت بود (رجوع کنید به اولیا چلبی، ج8، ص 424: سه رشته نقب به سه اتاقک، نعیما، ج4، ص 143: 150 «قنطار» باروت در یک نقب: مونته کوکولی، ص 345: «نقبهای ساده و دو طبقه و سه طبقه که یکی بر روی دیگری قرار داشت... بسیار عمیق... با 120 تا 150 چلیک باروت یا بیشتر». ولی در ضمن رجوع کنید به شایتر، ص 72، که در بارة نقبهای عثمانیها در کاندیا میگوید که آنها را چندان انباشته نکنید که مال خودمان هم منفجر شود و بیشتر آنها بدون صدمة خاصی از بین برود. در بارة نقبهای عثمانیها در منابع راجع به جنگ اقریطش اطلاعات بسیاری یافت میشود: رجوع کنید به باروت/ باروتخانه؛ اشارات دیگر در اولیا چلبی، ج 5، ص 135؛ نقبهای مجهز به باروت آمادة انفجار، راشد، ج 1، ص 143 ] طپانچه و نقبها [ ؛ نیز بوزیو، ج3، ص618ـ619؛ بارُویوس ، ج2، ص370؛ایستوان ژاموسکوزی ، ص 176ـ177؛ ) جنگهای پرنس اویگن ( ، ج 1، ص 623ـ 624؛ مارسیلی، ج2، ص 37 به بعد؛ شلس، ص 322ـ323).نبرد باروی عثمانیها ـ که با پیروزی درخشان در قسطنطنیه 857/1453 و رودس 928/1522 و مالطه (هر چند بدون موفقیت نهایی) به همة دژهای برخوردار از قدرت تدافعی عظیم حمله کردند ـ چهبسا در محاصرة کاندیا (1078-1080/ 1667-1669) به اوج خود رسیده باشد. فنونی که در این نبرد بارو به کار رفت به طور کلی از شیوهها و فنون معمول در اروپای غربی اقتباس شده بود و، از آغاز کار، متخصصان مسیحی در انتقال دانش سپاهیان کشورهای مسیحی در بارة نبرد بارو به عثمانیها نقشی حیاتی داشتند (رجوع کنید به باروت/ باروتخانه)؛ مثلاً در کاندیا، هلندیان و انگلیسیان و فرانسویان در کسب پیروزی نهایی نیروهای عثمانی بسیار مؤثر بودند (دوجچو ، ص 159؛ بروسونی، همان کتاب، ج1، ص 23: «عدة کثیری از مهندسان فرانسوی و هلندی»؛ و باروتزوی و برشه ، ج 2، ص 231ـ 232: گفتة جووانی موروسینی دی آلویزه ، نمایندة پیشین ونیزیان در باب عالی، دایر بر اینکه توپها و نارنجکهایی که انگلیسیان به عثمانیها دادند و هلندیان بویژه بهترین راه استفاده از آنها را به ایشان آموختند «به طور کلی در سقوط کاندیا» بسیار مؤثر بود).ولی پیروزی عثمانیها در کاندیا و دیگر جاها بر عوامل دیگری مبتنی بود، عواملی که به آنها امکان داد تا در کارهای علمی و یدیِ نبرد بارو مانند حفر خندق و محلّ استقرار توپخانه یا نقبزنی به پیشرفتهای شایان توجهی دست یابند. منابع نیروی انسانی عظیم (مثلاً گروههای «عَزَب» و سربازان وظیفه از میان اهالی محل) و نیز وجود گروههای ماهر نقبزن که آمادة خدمت در جنگ بودند (رجوع کنید به به طورکلی آنهِگِر ؛ نیز رجوع کنید به باروت/ باروتخانه) از جملة این عواملاند. از این گذشته، دسترسی به مقادیر هنگفتی مهمّات (باروت، فلزات، الوار، و جز آن) نیز که در نبرد بارو به مقیاس وسیع به آن نیاز بود اهمیت بسیار داشت (رجوع کنید به ) جنگهای پرنس اویگن ( ، ج1، ص 623).با اینهمه، ارزش این عوامل کمکم رو به کاهش نهاد. در اروپا، فنون جنگ طی قرون یازدهم ـ دوازدهم/ هفدهم ـ هجدهم پیشرفتهای سریعی داشت. براثر تلاشهای کسانی چون مارکی دووبان فرانسوی، دانش دژسازی و استحکامات پیشرفت چشمگیری کرد. اتریش، پس از تسخیر بلگراد در 1130/1718، به بازسازی استحکامات شهر دست زد. افسران فرانسوی، که در 1152/1739 در میان نیروهای سلطان عثمانی در محاصرة بلگراد حضور داشتند، متفقالقول بودند که عثمانیها با شیوههای معمول نبرد بارو قادر به تسخیر دژ نخواهند بود (وارنری ، ص 51-52). از این مهمتر دستیابی اروپاییان به شیوههای بهتر در زمینة توپ سازی بود. شکستهای فاجعهآمیزی را که در طی جنگهای مجارستان 1094ـ1111/ 1683ـ1699 ـ هم در محاصره بودا در 1097/1686 و هم در میدان جنگ در زنتا در 1109/1697 ـ دامنگیر قوای عثمانی شد باید تا حدودی معلول مؤثر افتادن توپهای صحرایی مسیحیان دانست (رجوع کنید به ویلار ، ج1، ص 380، که ضمن آن نویسنده در بارة اتریشیان میگوید: «توپخانة صحرایی آنها بسیار خوب است و بسیار خوب کار میکند، و شاید همین امر در برتری آنان در این جنگ بر ترکها بیشترین سهم را داشته است»). بعدها موریس دوساکس شاید با توجه به پیشرفتهای تازهتر در زمینة استحکامات و نیز پیدایش توپ جدیدی که در مراحل نهایی جنگهای جانشینی اتریش 1153ـ1161/ 1740ـ 1748 ـ دارای قدرت کافی برای چیره شدن بر استحکامات نوساز بود (رجوع کنید به شارن هورست ، ج 1، ص 18) ناگزیر در بارة دژها چنین اظهارنظر کرد: «قلاع قدیم ارزشی ندارند، قلاع جدید هم چندان بهتر از آنها نیستند» (ساکس، ج 2، ص 11). درواقع سنت قدیم نبرد بارو متروک میشد. برای عثمانیها کسب آخرین فنون تکامل یافته در اروپا امری حیاتی بود ـ ولی در عین حال رها کردن شیوههایی که مدتهای مدید پیروزیهای عظیم و مسلّم به بار آورده بود نیز کار دشواری بود. همچنانکه در بارة عملیاتشان در محاصرة 1152/1739 بلگراد گفته شده است، در بارة ناکامیهای خطیر ایشان در جنگ با اتریش و روسیه از 1094ـ1206/1683ـ1792 نیز بحق میتوان گفت که: «ایشان به رهبری مسیحیان تن درنمیدهند، و آن قدر به آنان اعتماد نمیکنند که رایزنیهایشان را بپذیرند» (رجوع کنید به وارنری، ص 51ـ52).منابع: محمدظلیبندرویش اولیا چلبی، اولیا چلبی سیاحتنامهسی ؛ ابراهیم پچوی، تاریخ ، استانبول 1281-1283؛ راشد، تاریخ ؛ مصطفی سلانیکی، تاریخ سلانیکی ، فرایبورگ 1970؛ سلحدار، تاریخ ، استانبول 1928؛ مصطفی نعیما، تاریخ ، 1281-1283؛R.Anhegger, Beitrage zur Geschichte des Bergbaus im Osmanischen Reich (Istanbuler Schriften, nos. 2, 14 and 14a), Istanbul 1943-1945; S. Anticano, Frammenti istorici della guerra di Candia, Bologna 1647; Avvisi del Cavaliere Federico Cornaro circa l'assedio di Buda nell'anno 1686, ed.S.Bubics,Budapest1891;F.Babinger, Die Aufzeichnungen des Genuesen Iacopo de Promontorio-de Campis uber den Osmanenstaat um 1475, SBB ayer. AK., Phil-Hist. Kl, 1956, Heft 8, Munich 1957; F.Balbi de Correggio, La verdadera relacion... de Malta, Barcelona 1568; Nicola Barbaro, Giornale dell' assedio di Constantinopoli di Nicolo Barbaro, ed. E. Cornet, Vienna 1856; M. Barletio, Dell' assedio di Scutari, in F. Sansovino, Historia universale dell'origine et imperio de' Turchi, Venice 1573, 299v-321v; J.D. Barovius, Commentarii de rebus Ungaricis, in M.G. Kovachich, Scriptores rerum Hungaricarum minores hacte nusinediti, Buda 1798; N.Barozzi, G. Berchet, Le Relazioni degli Stati Europei lette al Senato dagli Ambasciatori Veneziani nel secolo decimosettimo, ser. 5: Turchia, Venice 1866-1871; Ch. Boethius, Assedio di Vienna … 1683 … Racconto Istorico… di L.Anguisciola, Modena 1684, idem, Ruhmbelorbter und Triumph-leuchtender Kriegs-Helm, Nurnberg 1686; L.Bonelli, Il trattato Turco-Veneto del 1540 (in Centenario della nascita di Michele Amari, Palermo 1910); Iacomo Bosio, Dell'Istoria della Sacra Religione et Illustrissima Militia di San Giovanni Giersolimitano, Rome 1594-1602; Jacques de Bourbon, La grande et merveilleuse et tres cruelle oppugnation de la noble cie de Rhodes, Paris;1526; Brusoni, Candia; G.Brusoni, Historia dell'ul-tima guerra tra'Veneziani e Turchi, Bologna 1674; J.Cacavelas, The siege of Vienna by the Turks In 1683, ed. and trans. F.H. Marshall, Cambridge 1925; A.Cirni, Comentarii... di Malta, Rome 1567; L.Collado, Pratica manuale di arteglieria, Venice 1586; Donado Da Lezze, Historia Turchesca (1300-1514), ed. I. Ursu, Bucharest 1909; Iacopo Dalla Casteliana, Perdita di Negroponte, in Archivio Storico Italiano, ser. I, ix, Florence 1853, 433-440; C.Dapontes, Ephemerides Daces ou Chronique de la Guerre de Quatre Ans (1736-1739) , ed. E.Legrand, Paris 1880-1888, Ë , 206, Ë Ë , 266; f., I. Dujc § ev, Avvisi di Ragusa. Documenti sull'Impero Turco nel secolo XVII e sulla guerra di Candia (Orientalia Christiana Analecta, no. 101), Rome 1935; Dukas, Bonn 1834; Feldzuge des Prinzen Eugen von Savoyen , I. Serie, Bd. I (K.K. Kriegs- Archiv: Vienna 1876), 623ff., 647ff.; G. Ferrari, Delle notizie storiche della lega tra l'Imperatore Carlo VI. e la Republica di Venezia contra il Gran Sultano Acmet III. e de'loro fatti d'armi dall'anno 1714. sino alla Pace di Passarowitz... libri quatro , Venice 1723; Iacobus Fontanus, De Bello Rhodio libri tres , in P.Lonicerus, Chronicorum Turcicorum... tomus primus (-secundus) , Frankfort 1584, Ë Ë , 381ff.; C. Foucard, Fontidi storia Napoletana nell'Archivio di Stato in Modena. Otranto nel nel 1481 , in Archivio Storico perle Provincie Napoletane , v Ë /1 (Naples 1881); Freher, ed. Germanicarumrerum scriptores varii , Frankfort 1602; M.Tayyib Gokbilgin, Venedik ar í ivindeki vesikalar kulliyatmada Kanuni Sultan Suleyman devri belgeleri , in Belgeler (Turk Tarih Belgeleri Derigisi) , Ë /2 (1904), Ankara 1965; I. Grzegorzwski, Z Sidzllatow Rumelijskich epoki wyprawy Wieden ¨ skiej. Akta Tureckie (Archiwum Naukowe , Dziat I., V Ë / Ë ), Lwow 1912; Hammer-Purgstall, Histoire ; K.Huuri, Zur Geschichte des mittelalterlichen Geschutz wesens aus orientalischen Quellen , Helsingfors 1941; Impresa di Zighet , in F. Sansovino, Historia universale dell'origine et imperio de' Turchi , Venice 1573, 451ff.; N.Iorga, Notes et extraits pour servir a- l'histoire des Croisades..., 4 e ser., Bucarest 1915; Journal de l'expedition de Monsieur de La Feuillade pour le secours de Candie. Par un Volontaire , Lyon 1669; Kananos, Bonn 1838; A.N. Kurat, Prut Seferi , Ë Ë , Ankara 1953; L. de La Solaye, Memoires ou relation militaire... de Candie depuis l'annee 1645 , Paris 1670; G.M. Laggetto, Historia della Guerra di Otranto del 1480 , ed. L. Muscari, Maglie 1924; Lettera scritta... da Venetia... delli progressi fatti dall'armi... di Venetia in Levante , Venice and Milan 1685?; L. Lockhart, The fall of the S ¤ afav i ¦ Dynasty... , Cambridge 1958; Buonaiuto Lorini, Le fortificationi , Venice 1609; L.F. Marsigli, Stato Militare dell' Imperio Ottomanno , The Hague and Amsterdam 1732, I, 85, 86, Ë Ë , 37ff., 133ff.; Bernardino de Mendo µ a, Theorica y practica de guerra , Anvers 1596; B. Miall, Master John Dietz Surgeon in the Army of the Great Elector and Barber to the Royal Court , London 1923; Montecuculi, Memoires de Montecuculi , Amsterdam 1760; Peter Businello Staatsekretars der Republik Venedig historische Nachrichten... der osmanischen Monarchie , in C.W. Ludeke, Beschreibung des Turkischen Reiches , Zweyter Theil, Leipzig 1778; L. Ribeiro, O Primeiro Cerco de Dio, in Studia ) Centro de Estudios Historicos Ultramarinos ), I (Lisbon 1958), 201-271; M.Roberts, Gustavus Adolphus , London 1958; P.Roder von Diersburg, Des Markgrafen Ludwig Wilhelm von Baden Feldzuge wider die Turken , Carlsruhe 1839-1942; C.Sanminiatelli Zabarella, Lo assedio di Malta 18 Maggio-8 Settembre 1565 , Turin 1902; M.Sanuto, I Diarii , xxx Ë (Venice 1891), xxx Ë Ë Ë and xxx Ë v (Venice 1892); Maurice Comte de Saxe, Mes reveries , ed. Perau, Amsterdam and Leipzig 1757; G. von Scharnhorst, Handbuch fur Offiziere, Erster. Theil: Artillerie , Hanover 1804; J.B. Scheither, Novissima praxis militaris ; J.B. Schels, Militar-Verfassung des turkischen Reiches , in Oestreichische militarische Zeitschrift (Zweyte Auflage der Jahrgange 1811 und 1812, Bd. 2, Vienna 1820); Silih ¤ da ¦ r, Nusretname , ed. I. Parmaks â zog § lu, Istanbul 1962-1964; I.M. Stella, De Turcarum in regno Hungariae ... successibus epistolae , in P.Lonicerus, Chronicorum Turcicorum... tomus primus (-secundus) , Frankfort 1584, Ë Ë ,170 (=J.G.Schwandtner, Scriptores rerum Hungaricarum veteres ac genuini , Vienna 1746-1748, I, 610); Istvan Szamoskozy, Torteneti Maradvanyai , ed. Sandor Szilagyi, Masodik Kotet(1598-1599),in Magyar Tortenelmi Emlekek ; Irok, xxxv Ë Ë Ë (Budapest 1876); M. Tercier, Memoire sur la prise... de Rhodes, en 1522 (Memoires de Litterature... de l'Academie Royale des Inscriptions et Belles Letters , xxv Ë , Paris 1759); A Ulloa, La historia dell'impresa di Tripoli di Barberia , Venice 1566; A.Veress, Campania Crestinilor in contra lui Sinan Pa í a din 1595 (Academia Romana. Memoriile Sectiunii Istorice . Seria Ë Ë Ë , Tomul Ë v), Bucarest 1925; E. Veress, ed., Grof Marsigli Alajos Ferdinand olasz hadi mernok Jelentesei es Terkepei Budavar 1684-1686 , Budapest 1907; Vertot, Histoire des Chevaliers Hospitaliers de S.Jean de Jerusalem , Ë Ë , Paris 1726; Marechal de Villars, Memoires du Marechal de Villars , ed.de Vogue, Paris 1884; I.A. Viperanus, De bello Melitensi historia , Perugia 1567; Marechal de Vivonne, Correspondance du Maechal de Vivonne relative a l'expedition de Candle (1669) , ed. J. Cordey Sociee de l'Histoire de France) , Paris 1910; L.Wadding, Annales minorum... ,Rome1731; Warnery, Remarques sur le Militaire des Turcs , Leipzig and Dersden 1770; P. Wittek, "The Castle of Violets:from Greek Monemvasia to Turkish Menekshe", BSOAS , xx (1957) G.P. Zenarolla, Operationi di Leopoldo Primo... sotto l'annu 1688, Vienna 1689.و) در هند. فنون نبرد بارو با ذوق ترکان و مغولان، که شیوة معمولشان در جنگ هجوم به دشمن بود، سازگاری نداشت. ترکان و مغولان یا راجپوتها در صورتی به دژهای خود پناه میبردند که راه دیگری برایشان باز نمانده باشد. حتی در چنین حالتی نیز بر آن نبودند تا با مقاومتِ خود شکیبایی یا منابع محاصرهکنندگان را به پایان برسانند، بلکه غالباً با اندک تحریک از جانب مهاجمان از دژ بیرون میریختند و به نبرد میپرداختند. دژها، که معمولاً نزدیک به سطح زمین دهانهای نداشت تا مهاجمان آن را فرو کوبند، دارای ظرفیت تقریباً بیانتهایی برای مقاومت منفی بود. حتی یک پادگان کوچک هم میتوانست تا زمانی که آذوقهاش باقی بود یا افراد روحیة خود را نباخته بودند دوام آورد. فخر مدبّر، اقدام صاحبنظران ترک، که دربارة فنون جنگی زمان ایلِتْمِش تألیفاتی دارد، به کاربرد خدعه و جلب محاصرهشدگان با وعده اهمیت بسیار داده است. شیرخان در آغاز کارش روهْتاس را از راه خیانت به چنگ آورد (945/1538). محاصرهکنندگان دستههایی از سربازان را مأمور کرده بودند که نواحی اطراف را چپاول کنند و با بستنِ راه تدارکاتی، تماس پادگان را با دنیای خارج قطع کردند. یکی از فنون نبرد بارو که پادگان در برابر آن مطلقاً نمیتوانست کاری از پیش ببرد قحطی و گرسنگی بود. نردبانهای مخصوص بالارفتن از دیوار دژها، گرچه در برابر دفاعی کارآمد بیاثر بود، مناسبترین وسیلة تسخیر دژ به شمار میرفت. برای پر کردن خندق اطرافِ دژ با ریختن سنگ و تنة درختان و کیسههای شن و جز آنها نیز اقداماتی صورت میگرفت. نردبانهای طنابی و کمند هم تا پایان قرن دوازدهم/هجدهم معمول بود. در شبی مهتابی، 300 تن از مهاجمان به کمک چنگکهایی که بر سطح صاف دیوار دژِ چَمْپانیر فرو کردند از آن بالا رفتند؛ این رخنهگاه را خود همایون، با دیدن دستهای غلهفروش که از بیشة پیرامون دژ خارج میشدند، کشف کرده بود (943/1536). فقط دستگاه جاسوسی بسیار فعال یا خوشاقبالیِ محض میتوانست پادگان را از خطر چنین اعمال غافلگیرکنندهای مصون بدارد. گاهی سعی میشد تا دروازة دژ را با کمک فیلهایی که پیشانیبند فولادی داشتند بشکنند؛ این دروازهها عموماً از الوار بسیار سنگین به ضخامت حدود 15 سانتیمتر ساخته شده و به میخهای آهنی تیزی مجهز بود که به شکلهای مختلف به طول 8 تا 32 سانتیمتر در ردیفهای افقی قرار داشت و آنها را از پشت نیز با بستهای پهنی تقویت میکردند.در جنب وسایل فوق، محاصره کنندگان «پاشیب» و «گَرْگَجْ» نیز میساختند تا با منجنیق و عراده، وبعدها خمپارهانداز، در دیوار دژ شکافی ایجاد کنند. پاشیب سکوی بلندی بود که با پر کردن فاصلة میان بالای دیوار برج و اردوگاه محاصرهشدگان با کیسههای شن یا خاک ایجاد میشد. گرگج برجی متحرک بود مانند آنچه علاءالدین در محاصرة رَنْتْهَمْبُر به کار برد. گرگج به «سرکوب» یا «مقابلکوب» شباهت دارد که رومیخان روی قایقهای بزرگ احداث کرد (945/1538) و از طریق رود گنگ به فرو کوبیدن حصار چُنَر پرداخت، زیرا تسخیر آن شهر از طریق خشکی ممکن نبود. این برجها بناهای بسیار محکمی بود که با الوار ساخته و با چرم خام یا خشت یا خاک پوشانده شده بود تا مواد آتشزایی که مدافعان پرتاب میکردند بر آن مؤثر نباشد. تنها راه درهم شکستن آنها پرتاب سنگهای گران یا هجوم برقآسا بود. «ساباط»، که امیر خسرو دهلوی نیز به آن اشاره کرده، به گفتة نظامالدین احمد بخشی «واژهای است که به دو دیوار اطلاق میشود که از فاصله برد گلولة شمخال (از دژ) شروع میشوند و در پناه الوارهایی قرار دارند که با چرم خام به هم بسته و محکم شدهاند و نوعی گذرگاه پدید میآورند که به دیوار دژ منتهی میشود». در ساباطی که از تجهیزات اکبر شاه برای فتح چِنُور (975) بود ده سوار در کنار هم میتوانستند حرکت کنند. مردی فیل سوار و نیزه به دست از درون آن میتوانست عبور کند. منجنیق و عراده از جمله سلاحهایی بود که، قبل از آنکه توپخانه جای آن را بگیرد، به دست مهاجمان و مدافعان، هر دو، به کار میرفت (هر چند در محاصرة اَسیر گَرْه، اکبر شاه از منجنیق هم استفاده کرد). این آلات انواع مختلف داشت: «منجنیقِ عروس» سنگ را به تمام جوانب پرتاب میکرد. «منجنیق دیو»، «منجنیق روان»، «عرّادة یکروی» (ساده)، «عرادة گردان»، «عرادة خفته» (ثابت)، «عرادة روان» از انواعی است که فخر مدبر به آنها اشاره کرده ولی وصفی از آنها در دست نیست و ماهیت آنها را فقط از نامشان میتوان حدس زد. این ادوات براساس پیچش یا همبستگی نیروها کار میکرد و متشکل از دو تیر محکم بود که دو یا چهار رشته طناب آنها را به هم میپیوست و باز شدن پیچ این طنابها سنگ یا گلوله را در مسیر منحنی مرتفعی پرتاب میکرد. «مغربی» نوع دیگری از منجنیق یا عرّاده بود که مهاجمان و مدافعان، هر دو، به کار میبردند. به راه انداختن منجنیق عروس که محمدبن قاسم در محاصرة دِیبل * در سند به کار برد (92/711-712) از قرار معلوم به 500 عمله نیاز داشت. «خَرَک» از لحاظ ساختمان با دژکوب تفاوتی نداشت. کارگران زنجیر یا طناب آن را تا جایی که ممکن بود به عقب میکشیدند و سپس آن را رها میکردند تا نوک تیز آهنی آن به دیوار بارو بخورد. «چرخ» که همان کمان زنبورکی است کمان بسیار بزرگی بوده و برای پرتاب کردن تیرهای سنگین و چوبهای دراز به سوی هدفهایی به کار میرفته که در فاصلهای دورتر از بُرد تیر و نیزة معمولی قرار داشتهاند. سپرهای دفاعی و دیوارهای موقت ساخته شده از الوار یا خاک، عملة ادواتِ محاصره را از آتش یا سنگهایی که محاصرهشدگان پرتاب میکردند در امان میداشت. از «فلاخن» یا «گوپْهَن» (قلاب سنگ) برای پرتاب سنگ یا گلولههای کوچکتر استفاده میشد. مَحْجر، آتشانداز، کلنگ، بیل از دیگر وسایل محاصرهکنندگان بود. گذشته از سنگ، قیر مذاب و نفت و زوبین هم از چیزهایی بود که به سوی دشمن پرتاب میشد.کاربرد توپخانه در قرون دهم ـ یازدهم/ شانزدهم ـ هفدهم کار محاصرهکنندگان را چندان سبک نکرد. در محاصرة چَنْدیری (934/1528) سنگهایی که با خمپارهانداز پرتاب میشد تأثیر محسوسی نداشت. در حمله به رِیسِین (950/1543) تمام وسایل مسی و برنجی (تنگ، قوری، بشقاب، جام) که از بازار و چادرهای محاصرهکنندگان توانستند فراهم آورند با خمپارهانداز از هر جانب به سوی دژ شلیک شد. هرچند اکبر شاه در محاصرة رنتهمبر ساباطی تهیه کرده بود، پانزده توپ را نیز، که هریک گلولههای سنگی به وزن پنج و هفت «مُند» ] مند= 11 تا 37 کیلوگرم [ و گلولههای «هفت جوش» (ساخته از هفت فلز) پرتاب میکردند، با استفاده از 500 کارگر به بالای تپه بردند و در مقابل دژ قرار دادند تا ارگ را گلولهباران کنند. مدافعان، همراه با آتش تفنگ و توپ، قطعات بزرگ سنگ را نیز از بالای دژهای کوهستانی رها میکردند و این سنگها با سرعت بسیار به پایین میغلتید و کسانی را که بر رویشان میافتاد خرد میکرد و مهاجمان را میروفت.نقب زنی مؤثرترین وسیله برای تسخیر دژهایی بود که بر روی صخره یا بر فراز بلندی قرار نداشت. محمدبن قاسم سعی کرد که با نقب زدن، دیوارهای دژِ راوَر را در سند فرو ریزد (92/712). امیر مسعود در زیر دیوارهای دژِ هانسی پنج نقب مختلف زد تا توانست به قلعه هجوم ببرد و آن را تسخیر کند (428/1037). بهترین کاری که محاصرهشدگان میتوانستند در مقابل نقب زدن دشمن بکنند این بود که خود نیز نقبهایی بزنند و حفرهها را پر کنند. قنبر دیوانه، که در اواخر سلطنت همایون شاه در دژ بداؤن محاصره شده بود (962/ 1555)، با گذاشتن گوش خود بر روی زمین متوجه شد که از بیرون دژ مشغول نقب زدناند، محل دقیق نقب را به همین وسیله مشخص کرد و در حالی که محاصرهکنندگان مشغول بازپسین اقدامات خود بودند، همة زحماتشان را نقش بر آب ساخت. پیش از کشف باروت، نقب را با کاه و چوب و دیگر مواد سوختنی پر میکردند؛ وقتی که الوارهای حامل سقف نقب میسوخت دیوار به درون حفره فرو میریخت و شکافی در آن ایجاد میشد. در زمانهای بعد، نقب را با باروت پر میکردند و فتیلههایی به آن متصل میساختند. برای تضمین ویرانی سریع دژ، غالباً بیش از یک نقب میزدند؛ ولی این کار متضمن خطرهای جدی بود. در محاصرة چتور (شوّال 986/ دسامبر 1576)، اکبر شاه دستور داد تا دو نقب در زیر برجهایی که نزدیک به هم بود حفر کنند. هر دو نقب را در آن واحد آتش زدند، ولی فتیلة یکی که کوتاهتر بود زودتر منفجر شد و برج را به هوا پرتاب کرد. مغولان هجوم بردند تا از شکافی که در دیوار به وجود آمده بود به دژ وارد شوند. در همان لحظه، آتش به نقب دیگر هم رسید و برج دوم نیز به هوا رفت و عدة کثیری از نیروهای اکبر شاه کشته شدند. نقبهایی که مأموران ابوالحسن، فرمانروای گُلْکُنْدا، از داخل دژ به بیرون زدند برای مغولان، که از اردوگاه خود تا زیر برج سه نقب زده بودند، فاجعه به بار آورد. محاصرهشدگان بیصدا همة باروتها و فتیلهها را از یک نقب خارج کردند و اندکی باروت در دو نقب دیگر برجای گذاشتند و به نقبها آب بستند. انفجار آن دو نقب در میان مغولان تلفات سنگین به بار آورد و آتش زدن سومین نقب نیزبا شکست مواجه شد.منابع: رجوع کنید به باروهای هند.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.