بُز اخفش. اصطلاح است برای کسی که ندانسته بعلامت تصدیق سر بجنباند. (دائرة المعارف فارسی). کسی را گویند که مطلبی رانفهمیده تصدیق کند. (فرهنگ فارسی معین). اصل این ضرب المثل از آنجاست که گویند اخفش زشت چهره بود و کسی با او مباحثه نمی کرد. او بزی داشت که مسائل علمی را مانند همدرس بر او تقریر میکرد و بگفتۀ برخی تا بز مزبور آواز نمی کرد همچنان تقریر مینمود و آواز کردن او را دلیل تصدیق می پنداشت. و این معنی مثل شد. (از دائرةالمعارف فارسی) (از فرهنگ فارسی معین) (از آنندراج). مؤلف ثمارالقلوب آرد: بز اخفش مصحف بز اعمش (عنز اعمش) است، بدان مثل آرند برای کسی که در مقامی قرار گرفته که شایستگی آنرا ندارد، بدانجهت که فرد صالح موجود نیست. و اصل آن چنین بود که هر وقت اعمش هیچ کس از یاران خود را برای مباحثه نمی یافت با بز خود به محادثه و مباحثه می پرداخت، زیرا هم از بی کاری بیزار بود و هم از فراموش شدن مطالب می ترسید و هم برکار تدریس و روایت بسیار مایل بود. بهمین جهت بز اعمش ضرب المثل شد در آنچه ذکر شد و دربارۀ مخاطبی که نمی فهمد. (ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب ص 131):
قدرتش را قضا بز اخفش
هرچه گوید هم آنچنان باشد.
سنجر کاشی (از آنندراج) (
منبع:
لغتنامۀ دهخدا، بخش «
بز»)
بز اعمش: مثل است برای کسی که مطلبی را نفهمیده تصدیق کند، و بز اخفش مصحف همین کلمه است . (از ثمارالقلوب ص 131). بز اخفش. (
منبع:
لغتنامۀ دهخدا، بخش «
بز»)
رجوع شود به «
اخفش».