اجازه ویرایش برای همه اعضا

علئ

نویسه گردانی: ʽLʼ
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۲.۶۷ ثانیه
علی کوفی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حسن کوفی . مکنی به ابوالشعثاء. محدث بود و از حفص بن غیاث روایت کرد. و نیز رجوع به ابوالشعثاء (علی بن ...)...
علی کوفی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حسین بن طریف کوفی . مکنی به ابومنذر. نسب شناس بود و در سال 768 هَ . ق . درگذشت . او راست : شجرة آل العباس . ...
علی کوفی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حمزةبن عبداﷲبن اسدی کوفی . مشهور به کسائی و مکنی به ابوالحسن . مقری و تجویددان و لغوی و نحوی و شاعر. رجو...
علی کوفی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن رؤیم کوفی . او را پنجاه ورقه شعر است . (از الفهرست ابن الندیم ).
علی کوفی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن غراب فزاری کوفی . مکنی به ابوالحسن . تابعی است . و نیز رجوع به ابوالحسن (علی ابن ...) شود.
علی کوفی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفر کوفی حمانی . رجوع به علی حمانی شود.
علی کوفی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسین بن عبدوس کوفی . مکنی به ابوالحسن . او راست : معانی التحمید و الدعاء. (از کشف الظنون حاجی خلیفه...
علی کوفی . [ ع َی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن زبیر قرشی کوفی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن زبیر. رجوع به علی قرشی شود.
علی کوفی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد برزج کوفی شیعی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی برزج شود.
علی کوفی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن مسهر کوفی . مکنی به ابوالحسن . وی مولای بنی قریش بود و در موصل و سپس در ارمینیة عهده دار امر قضاوت گردید و ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.