اجازه ویرایش برای همه اعضا

علئ

نویسه گردانی: ʽLʼ
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۶.۶۸ ثانیه
علی نابلسی . [ ع َ ی ِ ب ُ ل ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم جعفری نابلسی حنبلی . مشهور به ابن عفیف . وی ادیب و فقیه بود. در سال 752 هَ . ق ....
علی میمندی . [ ع َ ی ِ م َ م َ ] (اِخ ) ابن احمد میمندی . مکنی به ابوالحسن . وی از اهالی میمند بود و آن قریه ای است به فارس ، نزدیک فیروزآب...
علی میمونی . [ ع َ ی ِ م َ مو ] (اِخ )ابن عبداﷲبن عمران قرشی مخزومی شیعی میمونی . مکنی به ابوالحسن . فقیه و اصولی قرن چهارم هَ . ق . بود ...
علی میقاتی . [ ع َ ی ِ می ] (اِخ ) (علی صفوت ...) ابن محمد خربوطلی میقاتی . رجوع به علی صفوت شود.
علی میقاتی . [ ع َی ِ می ] (اِخ ) ابن مصطفی دباغ حلبی شافعی . مشهور به میقاتی و مکنی به ابوالفتوح . وی محدث و ادیب و نویسنده و شاعر بود (...
علی میرزایی . [ ع َ ] (اِخ ) ایلی است دارای یکصد خانوار و در ولایت سرخس در سرحد ایران وروس سکونت دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 185).
علی میرزایی . [ع َ ] (اِخ ) تیره ای است از ایل «باصری » و آن از ایلات خمسه ٔ فارس است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
علی میرزایی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاوه بخش دلفان ، شهرستان خرم آباد. دارای 180 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول ...
علی مؤیدی . [ ع َ ی ِ م ُ ءَی ْ ی َ ] (اِخ ) ابن حسین بن محمدبن صلاح بن بدرالدین حسنی صنعانی مؤیدی . ملقب به جمال الدین . شاعر بود و در صنع...
علی مؤیدی . [ ع َ ی ِ م ُ ءَی ْ ی َ ] (اِخ ) ابن فضل مؤیدی طالقانی . رجوع به علی طالقانی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.