اجازه ویرایش برای همه اعضا

تاش

نویسه گردانی: TAŠ
تاش. (ف) رد یا اثری که هر وسیله اثرگذار مانند قلم مو بر روی سطوح گذارد. اثر ضربه قلم روی کاغذ. اثر امتحانی و بدون شکل از پیش تعیین شده رنگ بوسیله ابزار اثرگذار بر سطح کاغذ. ضربه‌های پیاپی قلم‌مو بر روی سطح نقاشی یا تابلو
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
تاش ده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان ، واقع در 7هزارگزی جنوب خاوری مینودشت . کوهستانی ، معتدل و م...
سبق تاش . [ س َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هم سبق . هم درس . هم شاگردی . (آنندراج ) (استینگاس ).
لاک تاش . (اِخ ) نام دیهی به هزارجریب مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی ).
لقب تاش . [ ل َ ق َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هم لقب . لقیب : ای آنکه لقب تاش ثاقب توهر شب ز فلک اهرمن رماند. انوری .سخن لقب تاش عیسی است ،یعن...
هفت تاش . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان سقز که 100 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، توتون و لبنیات است ....
تاش قلم. (ف) رد یا اثری که هر وسیله اثرگذار مانند قلم مو بر روی سطوح گذارد. اثر ضربه قلم روی کاغذ. اثر امتحانی و بدون شکل از پیش تعیین شده رنگ بوسیله ...
اوچ تاش . (اِخ ) دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان دارای 417 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات ، میوجات و شغ...
تاش تپه . [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) در «مانائی » جنوب دریاچه ٔ ارومیه که پادشاه «هالدیا» (خالدی ) موسوم به «منواش » ۞ پس از تصرف «پارسوا» کتیبه ...
تاج تاش . (اِ مرکب ) خداوند تاج . (آنندراج ). || خداوند و خواجه . (آنندراج ).
تکین تاش . [ ت َ] (اِخ ) تاج الدین تکین تاش . رجوع به تاج الدین شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.