کندو
نویسه گردانی:
KNDW
کندو. ("ک" با آوای زبر، "و" با آوای پیش)، (ا)، زالو. "کندو" یا زالو به فراوانی در شالیزارهای مازندران یافته میشود. این کرم اغلب هنگام کار کشاورزان و جانوارن در شالیزار به پاهای آنها چسبیده و از خون آنها میمکد .
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کندو.[ ک َ / ک ُ ] (اِ) ظرفی را گویند مانند خم بزرگی که آن را از گل سازند و پر از غله کنند و معرب آن کندوج باشد. (برهان ) (از جهانگیری ). خم ...
کندو. [ ک ُ ] (اِ) غول بیابانی . (برهان ). غول . (مهذب الاسماء). دیو جنگلی . (ناظم الاطباء).
کندو. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرم رود است که در شهرستان تویسرکان واقع است و 553 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کند و مند. [ ک َ دُ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) از قبیل توابعند یعنی خراب و ویران و کنده شده . (فرهنگ رشیدی ) : کدام باره که نفکند زنده پیل ت...