زور
نویسه گردانی:
ZWR
زور. ("و" با آوای پیش)، (ا)، (زبان مازنی)، پشکل، مدفوع، و یا فضله حیوانات و پرندگان. " بامشی ره گتنه ته زور دوائه ونه سر خاک دشنّیه ."، به گربه گفتند که انت (فضلهات) داروست، گربه روی آنرا با خاک پوشاند.
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زور. [ زِوْ وَ ] (ع اِ) سید و مهتر. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زور. [ زِ وَرر ] ۞ (ع ص ، اِ) مهتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سید.(اقرب الموارد). || سیر سخت . || سخت و شدید. || شتر آماده...
زور. [ زُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زائر. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به زائر شود.
زور. [ زَ ] (اِخ ) وادیی است نزدیک سوارقیة. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- یوم الزور ؛ روزی است مر بکررا بر تمیم لانهم اخذوا بعیرین فعقلوهما و ...
زور. (اِخ ) شهری از سند است از آنسوی رودمهران ، جایی با نعمت بسیار و منبر در آنجا نیست و جهاز هندوستان بدانجا افتد و بر زور دو باره است محکم ...
زور. (اِخ ) در فهرست ولف این کلمه دوبار آمده اولی را سرزمین ۞ معنی کرده و ظاهراً شاهد زیر هم مورد استناد بوده است : جهاندار دارای دارا ...
زور. (اِخ ) نام پسر ضحاک ظالم و شهری ساخته بنام خود که به شهر زور معروف است و در این اوقات جزو کردستان است . وفات اسکندر رومی در آن شه...
زور. (اِخ ) نهری است که در دجله ریزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نهری است که به دجله ریزد در نزدیکی میافارقین . (از معجم ا...
زور. [ زَ ] (اِخ ) جایگاهی است میان ارض بکربن وائل و ارض بنی تمیم و با طلح سه روز راه فاصله دارد. (از معجم البلدان ).
زور. [ زَ ] (اِخ ) کوهی است در دیار بنی سلیم در حجاز. (از معجم البلدان ).