اجازه ویرایش برای همه اعضا

گذشتن

نویسه گردانی: GḎŠTN
مردن، جان دادن، رخت به دیگر سرای کشیدن، در گذشتن.
مثال:
براین زادم و هم بر این بگذرم
یقین دان که خاکی پی حیدرم.
فردوسی
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گذشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص ) ذهاب . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). عبره کردن . مرور. رفتن . مضی . مر. ممر. خطور کردن . گذر کردن . گذشتن تیر از آنچه بد...
شب گذشتن . [ ش َ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) شب به سرآمدن . شب سپری شدن : روز و شبم ز هجر به رنگی گذشته است کآگه نگشته ام که سپید و سیاه چی...
دور گذشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) دور شدن . دوری کردن . با بی اعتنایی و عدم توجه از آن گذشتن . بدان توجه و اعتنا نکردن . (از یادداشت مؤلف...
خشک گذشتن . [ خ ُ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) تهیدست و بی چیز و بی خبر گذشتن . (آنندراج ) : از جگرسوختگان خشک گذشتن ستم است .صائب (از آنندراج ).
خوش گذشتن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) بشادی گذشتن . بشادی سپری شدن . با شادی طی شدن .
شتاب گذشتن . [ ش ِ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) به تعجیل روانه شدن . اِختِصاع . (منتهی الارب ). تَکَردُح ؛ شتاب گذشتن و رفتن . (از منتهی الارب ). ...
از خود گذشتن . [ اَ خوَدْ / خُدْ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) جان باختن . صرفنظر کردن از حیات خویش یا از سود و نفع : تا که از خود نگذری از دیگران ن...
روزگار گذشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) زمان گذشتن . وقت گذشتن : اندر آمدن و شدن ما بیست وهشت ماه روزگار گذشته بود. (مجمل التواریخ و القص...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.