بیا ای که عمرت به هفتاد رفت
نویسه گردانی:
BYA KH ʽMRT BH HFTAD RFT
ای کسی که هفتاد ساله شدی مگر در خواب بودی که هفتاد سال عمر به باد دادی! بیا ای که عمرت به هفتاد رفت مگر خفته بودی که بر باد رفت؟ همه برگ بودن همی ساختی به تدبیر رفتن نپرداختی قیامت که بازار مینو نهند منازل به اعمال نیکو دهند بضاعت به چندان که آری بری وگر مفلسی شرمساری بری که بازار چندان که آکندهتر تهیدست را دل پراکندهتر ز پنجه درم پنج اگر کم شود دلت ریش سرپنجهٔ غم شود چو پنجاه سالت برون شد ز دست غنیمت شمر پنج روزی که هست اگر مرده مسکین زبان داشتی به فریاد و زاری فغان داشتی که ای زنده چون هست امکان گفت لب از ذکر چون مرده بر هم مخفت چو ما را به غفلت بشد روزگار تو باری دمی چند فرصت شمار سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.