اجازه ویرایش برای همه اعضا

گدار

نویسه گردانی: GDʼR
گدار. ( گُ ) معبر و گذرگاه در آب، پایاب، جای کم عمق رودخانه که می توان پهنای آن را بدون شنا کردن پیمود. (منبع: فرهنگ فارسی معین) رجوع شود به «گدار» در لغتنامۀ دهخدا.

پایاب. الف. ته آب. ب. بخش کم عمق آب. پ. گرداب. ت. راه و پله ای که از آن بتوان به ته چاه یا قنات رفت. ث. گذرگاه. ج. مقاومت و ایستادگی. چ. کنایه از: موقعیتی که خطر تقریباً رفع شده باشد. ح. گدار. (منبع: فرهنگ فارسی معین)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
کبک گدار. [ ک َ گ ُ ] (اِ مرکب ) گدار کبک . گذرگاه کبک . معبر کبک . تنگه یا جزآن که کبکان گاه هجرت از آن گذرند و شکار در آن وقت سهل باشد. (...
آندره گدار (André Godard) در سال 1881 در شهر چومونت (Chaumont) فرانسه به دنیا آمد وی در دانشکده هنرهای زیبای پاریس در رشته معماری و باستان‌شناسی تح...
گدار نارکن . [ گ ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهگیلویه ٔ شهرستان بهبهان ، در 1000گزی جنوب لنده مرکز دهستان و 42هزارگزی شما...
خونیک گدار. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در دوازده هزارگزی شمال خاوری قاین بر سر راه شوسه ٔ قاین...
گاودانه گدار. [ ن َ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه ، واقع در 8000گزی جنوب صحنه و 8000گزی جنوب شوسه ٔ کرما...
گدار کوراسپید. [ گ ُ اِ ] (اِخ ) از جمله ٔ گردنه های مرتفعو تنگه های باریک است . که راه روی اردکان قافله به کازرون و فهلیان است . (از جغرافی...
پی گدار چاه حوض . [ پ َ گ ُ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. واقع در 18 هزارگزی شمال باختری بیرجند. دامنه معتدل ، ...
کلاته پای گدار. [ ک َ ت ِ گ ُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد. محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
کلاته پائین گدار. [ ک َ ت ِ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد. محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.