ضد حال
نویسه گردانی:
ḌD ḤAL
ضد [ ض ِدد] + حال|| نقیضِ حال (حال در اینجا به معنای حالِ خوش) || ناخوشایند. برهم زننده ی خوشی یا برآشوبنده ی حالتِ مطبوع || آن کار، سخن یا چیزی که باعثِ رنجش و ناراحتی شود یا عیش و عافیت را خراب کند.
ضدِحال زدن: خوشی را زایل کردن، حالگیری
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.