ترانگبین
نویسه گردانی:
TRʼNGBYN
واژه منّ، "ترانگبین" که ریشه سامی دارد (mān عبری، mann عربی) از راه یونانی در ترجمه هفتادی و ترجمه عهد جدید به ما رسیده است. ترانگبین مادهای است قندی که در شرایط خاص– از سوراخهایی که کرمها (=حشرات) ایجاد میکنند یا زخمی کردن تنه و شاخههاـ از پوست یا برگ برخی گیاهان بیرون میتراود. بدین ترتیب، ترانگبینهایی با ماهیت و خاستگاه متفاوت هست . نامی ترین ترانگبین تراوشات Fraxinus ornus (یا Ornus europaea) بنام زبان گنجشکِ ترانگبینآور [شیر خشتی] است که از منطقه مدیترانه و هرُم (آسیای صغیر) خیزد.1 اصلیترین ماده تشکیل دهنده ترانگبین، قندِ ترانگبین یا مانیتول است که جز زبان گنجشک، در بسیاری گیاهان دیگر نیز هست .
در سالنامههای دودمان سوئی (Sui) گیاهی بنام yan ts‛e ("خار گوسفند") را به منطقه کائوـ چان (Kao-č‛an) (تورفان) نسبت دادهاند که از بخش زبرین آن انگبینی آید بس خوشمزه.2
چن تسان-کی (Čen Ts‛an-k‛i) که در نیمه نخست سده هشتم مینوشت آورده است در ماسههای کیائوـ هو (Kiao-ho) (یارخوتو/Yarkhoto) گیاهی است که بر بالای آن پرزهایی روییده و از آنها انگبین آید ؛ مردمان هو (ایرانیان) آن را (= ) k‛ie-p‛o-lo ‘*k‛it (kir)-bwuδ-la نامند. 3 بخش نخست ظاهراً برابر است با xār ("خار") فارسی یا rāδ که صورت این واژه در یکی از گویشها است؛4 بخش دوم برابر است با burra یا bura ("بره") فارسی؛5 پس روشن است که نام چینی yan ts‛e بر گردان واژ به واژه نامی فارسی (یا بهتر از آن فارسی میانه یا سغدی) است. در فارسی امروز خارِ شتر و به گفته ایچیسن (Aitchison)، خارِ بزی نیز بهکار میرود. 1
شگفتا که چینیها واژه فارسی میانهای را برای "ترانگبین" حفظ کردهاند که هنوز در هیچ منبع ایرانی نشانه ای از آن یافت نشده است. این گیاه (Hedysarum alhagi) که در سرتاسر بیابانهای پست و کم آب ایران فراوان یافت میشود تنها در برخی از بخشها ترانگبین به دست میدهد. هر کجا از این گیاه ترانگبین به دست نیاید، شتران آن را میچرند (نام "خارِ شتر" هم از همین جاست) و برابر گفته صریح و قاطع شلیمر،2 خوراک گوسفندان و بزها نیز میشود.
"Les indigènes des contrées de la Perse, ou se fait la récolte de teren-djebin, me disent que les pasteurs sont obliges par les institutions communales de s'éloigner avec leurs troupeaux des plaines ou la plante mannifere abonde, parce que les moutons et chèvres ne manqueraient de faire avorter la récolte."
کورژینسکی3 درباره یکی از همخانواده های آن (Hedysarum semenowi) گوید گوسفندان بسیار دوستش دارند و پروارشان کند.
Pen ts‛ao kan mu از کتـــــــــــــــــــــــــــــاب Lian se kun tse ki4 چنین می آورد: "در کائوـ چان، ترانگبین ( ts‛e mi) هست . آقای کییه (Kie) گوید در شهر نانـ پین (Nan-p‛in) 5 گیاه yan ts‛e برگ ندارد، انگبینش سفید و شیرین است. برگهای گیاه yan ts‛e در شهر نمک ( Yen č‛en) بزرگ است وانگبینش تیره وبی مزه. کائوـ چان همان کیائوـ هو (Kiao-ho) در سرزمین بربرهای باختری (ســــــی فان/Si Fan ) اســــــت؛6 امــــــــــروزه بــــــخش بــــــــزرگی از (ta čou ) است."
وان ینـ ته (Wan Yen-te) که در سال 981 ترسائی برای مأموریت به تورفان گسیل شده بود، در سفرنامه خود از این گیاه و ترانگبین شیرین آن یاد میکند. 1
چو کوـ فی (Čou K‛ü-fei) نویسنده Lin wai tai ta ، در سال 1178، در وصف "ترانگبین اصیل (ژاله شیرین) موصلی ( Wo-se-li) چنین مینویسد:2 "این سرزمین چند کوه نامی دارد. وقتی شبنم پاییز فرو افتد، زیر آفتاب سخت شده چون شکر و برفک گردد که گرد آورده بکار برند. این ماده خنک، پاک کننده خون، شیرین و پرورنده است و آن را ترانگبین ناب دانند. "3
وان تــــــــاـ یوان (Wan Ta-yüan) در کتــاب خــــــــــــــود، Tao i či lio به تاریخ 1349،4 نکته زیر را در وصف ترانگبین (kan lu) در ماـکوـ سهـ لی (Ma-k‛o-se-li)5 آورده : "هر سال در ماههای هشتم و نهم سال ترانگبین از آسمان میبارد و مردم گودالی میکنند تا آن را گرد کنند. با برآمدن آفتاب مانند قطرات آب فشرده و سپس خشک میشود. مزه آن مانند بلورِ شکر است. در کوزه نگه می دارند و آمیخته اش با آب داغ را داروی تــــــب لرز (مالاریا) میدانند. گفته ای کهن، این سرزمــــــــــــین را آمریتاراجاـتاتهاگاتا (Armritarāja-tathāgata) شمرده است."6
لی شیـ چن، پس از آوردن نوشته های چن تسانـکی (Č‛en Ts‛an-k‛i)، Pei ši و جز آن7، به این نتیجه میرسد که این اطلاعات مربوط به همان گیاه مولد انگبین است هرچند روشن نیست مراد از yan ts‛e چه گیاهی است.
نام ترکی این گیاه یانتاق yantaq است و صمغ شیرینی را که بر روی آن انباشته میشود یانتاق شکری yantaq šäkärī میگویند. 1
نام فارسی امروزی ترانگبین tär-ängubīn است (terenjobīn /ترنجبین عربی که tereniabin اسپانیایی نیز از آن آمده)؛ و چنان که گفته شد، گیاهی که این ماده شیرین از آن بیرون میتراود xar-i-šutur ("خارشتر") نام دارد. ترانگبین نزدیک پایان تابستان بناگاه در طول شب پدیدار میشود و بایست در نخستین ساعت های بامداد گردآوری شود. آن را به شکل طبیعی اش بکار برند ،یا به شکل شربت (شیره šire) در آسیای مرکزی یا در کارخانههای قند و شکر مشهد و یزد در ایران به کارگیرند. 2 چینیها در سمرقند و به صورت آوانگاشت ta-lan-ku-pin با این واژه فارسی آشنا شدند. 3 در وصف این محصول زیر عنوان kan lu ("ژاله شیرین") گفته شده که از گیاهی کوچک به دست میآید که بلندای آن سی تا شصت سانتیمتر است و رشدی انبوه دارد و برگهایش به آن Indigofera [نیل] (lan) ماند. ژاله خزانی بر سطح ساقهها سخت میشود با مزه ای شکرسان. آن را گردآورده میجوشانند تا نبات گردد. Kwan yü ki4 گیاهی کوچک در سمرقند را به همین نام kan-lu باز نموده که در پاییز روی برگهای آن شبنمی بهم رسد به شیرینی انگبین با برگهایی چون گیاه نیل (lan) ؛ و همان اثر5 این گیاه با نام yants‛e را از قــــــره خوجه (Qarā-khoja) دانسته است. در سالنامههای مینگ6 نیز همین نکته آمده است. هانبری این گیاه را همان خارشتر (Alhagi camelorum) دانسته که گیاه کوچک خارداری است از تیره بنشنها یا پروانهواران (Leguminosae) که در ایران و ترکستان میروید. 1
در سده چهاردهم اودوریک پوردنونی (Odoric of Pordenone) نزدیک شهر حوش (Huz) در ایران ترانگبینی بهتر و به فراوانی ی بیش از هر جای دیگر در جهان یافت. 2 در سده شانزدهم، پییر بلون دو مون (Pierre Belon du Mons) (64ـ1518)، جهانگرد و طبیعیدان،3 ترانگبین ایرانیـعربی را به این شرح به اروپاییان وانمود:
"Les Caloieres auoyt de la Manne liquide recueillie en leurs montagnes, qu'ils appellent Tereniabin, a la différence de la dure: Car ce que les autheurs Arabes ont appelle* Tereniabin, est garde en pots de terre comme miel, et la portent vendre au Caire : qui est ce qu' Hippocrates nomma miel de Cedre, et les autres Grecs ont nomine* Rose"e du mont Liban: qui est differente a la Manne blanche seiche. Celle que nous auons en France, apporte*e de Brianson, recueillie dessus les Meleses a la sommité' des plus hautes montagnes, est dure, differente & la susdites. Parquoy estant la Manne de deux sortes, Ion en trouve au Caire de 1'vne et de l'autre es boutiques des marchands, exposé en vente. L'vne est appelée Manne, et est dure: Pâture Tereniabin, et est liquide: et pource qu'en auons fait plus long discours au liure des arbres tousiours verds, n'en dirons autre chose en ce lieu."
ترانگبین بریانسون (Briançon) که بلون نام برده از درخت کاج (Pinus larix) در جنوب فرانسه به دست میآید. 1 گارسیا دا اورتا (Garcia Da Orta)2 چندین نوع ترانگبین را باز نموده که یکی از آنها به نام شیرخشت xirquest یا xircast "به معنی شیر درختی به نام خشت quest زیرا xir [بخوانید šir] در زبان فارسی شیر است، پس شیرخشت ژالهای است که از این درختان میچکد، یا صمغی است که از آنها تراوش میکند" از سرزمین ازبکان به هرمز میآید.3 "پرتغالیها این واژه را تحریف کرده و به صورت siracost درآوردهاند. " نوع دیگر ترانگبین را tiriam-jabim یا trumgibim (tär-ängubīn فارسی) مینامد. "میگویند این ماده لابلای خارها و به صورت تکه های کوچک و به رنگی سرخ فام یافت میشود. گویند آن را با زدن چوب به خارها به دست میآورند، و خشک شده آن بزرگتر از تخم گشنیز است و رنگش، همانطور که گفتم، بین قرمز و شنگرفی است. عوام آن را میوه میدانند، هرچند از دید من صمغ یا رزین است. "به باور آنها از ترانگبین ما خوشگوارتر و سودمند تر است و در ایران و هرمز بسیار کار گیرند." "نوع دیگر آن در تکه های بزرگ و همراه با برگ است. این نوع مانند ترانگبین کالابریا است و قیمت آن گرانتر است و از راه بخارا (Boçora)، از شهرهای نامی ایران صادر میشود. نوع دیگر را گاه میتوان در گوآ (Goa) یافت که شربت آن در مشک عرضه میشود و مانند انگبین سفید شکرکزده است. آن را از هرمز برایم فرستادند، چرا که در کشور ما زود خراب میشود هرچند در بطریهای شیشهای محفوظ میماند. من چیز دیگری درباره این دارو نمیدانم". جان فرایر4 از ژالهای خوشگوار یاد میکند که در شب تبدیل به ترانگبین میشود که سفید و دانهدانه است و از ترانگبین کالابریایی چیزی کم ندارد. به گفته وات5، shirkhist نام تودههای سفیدرنگدانهدانهای است که در ایران روی بوته Cotoneaster nummularia یافت می شود؛ ترنجبین سفید از خارشتر (A. maurorum, Alhagi camelorum) که در ایران میروید به دست میآید و نوعی قند خاص بنام ملزیتوز (melezitose) و قند نیشکر در آن است. شیرخشت را بیشتر از هرات میآورند و از atraphaxis spinosa (polygonaceae/ تیره ریواسیان) نیز به دست میآید. 1
بدین ترتیب از نظر واژشناسی و تاریخی نیز روشن شد مراد چینیها از yan ts‛e و k‛ie-p‛o-lo گونه Alhagi camelorum است.
نام فارسی دیگر ترانگبین xoškenjubīn [خشکانگبین] است به معنی "انگبین خشک". در یکی از روایات عربی آمده است که این ماده ژالهای است که در کوههای ایران روی درختان مینشیند؛ هرچند نویسنده عرب دیگری گوید ، "انگبین خشک است که از کوههای ایران میآورند. بویی ناپسند دارد، گرم و خشک است؛ گرمتر و خشکتر از انگبین . به طور کلی نیروبخشتر از انگبین است. "2 این محصول، که در هند guzangabin نامند ، از گیاه گزانگبین (Tamarix gallica, var. mahnifera Ehrenb. ) در درههای شبهجزیره سینا و نیز ایران به دست میآید. 3 در ایران نام بالا از آنِ ترانگبینی است که ازAstragalus florulentus و A. adscendens در بخشهای کوهستانی چهارمحال و فریدن و به ویژه پیرامون خونسار در جنوب باختری اصفهان به دست میآید. بهترین انواع این ترانگبین که گز علفی یا گز خونسار (از شهرستان خونسار) است در ماه مرداد با تکان دادن شاخهها به دست میآید وسرشگهای کوچک سرانجام به یکدیگر چسبیده توده ای سخت سفید چرک خاکستری فام سازند. به گفته شلیمر4 بوتهای که این ترانگبین روی آن تشکیل میشود در همه جا یافت میشود، هرچند کوچکترین نشانی از ترانگبین روی آن نمیتوان یافت، زیرا این ماده منحصراً از بوتههای خونسار به دست میآید. علت این پدیده را در وجود Coccus mannifer در آنجا و نبود این حشره در دیگر قسمتهای ایران دانستهاند. چندین طبیب ایرانی اهل اصفهان و برخی نویسندگان اروپایی تولید ترانگبین در خونسار را به سوراخهایی که این حشره ایجاد میکند نسبت دادهاند؛ و شلیمر توصیه کرده که این حشره را به سرزمین هائی که در آنها Tamarix خوروست ببرند و آن را با آب و هوای آنجا خوگر کنند.
گفته شده است کهن ترین اشاره به گزانگبین را در تاریخ هرودت میتوان یافت،1 که درباره مردان شهر کالاتبوس (Callatebus) در هرُم (آسیای صغیر) گوید آنها از دانه و میوه گزانگبین انگبین گیرند. به هر روی ، بحث او چیز دیگری است و اشارهای به تراوش این ماده از درخت نکرده است.
استوارت2 گوید ترانگبین تاماریسک* را če‛n žu میگویند. تاماریسک از گیاهان چین است و سه گونه آن شناخته شده. 3 تا آنجا که من میدانم، چینیها نامی ازترانگبین هیچ یک از این سه گونه نبرده اند و آنچه استوارت یاد کرده تنها به شیره درون درخت اشاره دارد که به نقل از Pen ts‛ao در کتاب استوارت به کار رفته است. چن تسیائو(Čen Tsiao) از دوره سونگ در کتاب خود، T‛un-či4، در تعریف č‛en žu تنها گوید : "شیره موجود در چوب یا تنه تاماریسک. "5
افزون بر این، نوعی ترانگبین بلوط هست که از Quercus vallonea Kotschy و Q. persica [ما زوج ایرانی/بلوط ایرانی] به دست میآید. در مرداد ماه بیشمار کرمهای کوچک سفیدرنگ (Coccus) روی درخت نشسته از سوراخهایی که در درخت در می آورند مادهای قندی برون تراود که بسان دانههای کوچک سخت میشود. مردم پیش ازبر آمدن آفتاب بیرون شده دانههای ترانگبین را با تکان دادن شاخهها روی پارچههای کتانی که زیر درختها گسترده اند میتکانند. این تراوشات را با فروبردن شاخههای کوچکی که این ماده بر روی آن بهم رسیده در آب جوش و جوشاندن این محلول قندی و تبدیل آن به شربتی غلیظ نیز جمعآوری کرده برای شیرین کردن خوراک بکار زنند یا با آرد آمیخته نوعی کلوچه سازند. 1
سوای ترانگبینهای بالا، شلیمر2 دو نوع دیگر را نیز باز نموده است که در کار هیچ نویسنده دیگری ندیده ام. نام فارسی یکی از آنها را شکر تیغال šiker eighal بر شمرده گوید در پی سوراخی که کرم در گیاه در میآورد بهم رسد. خود وی این کرم را در ترانگبین تازه یافته است. این ترانگبین را کشتکاران البرز، Lawistan [کذاـلارستان؟ لویزان؟] و دماوند به تهران میآورند، هرچند این گیاه گرد تهران و بخشهای دیگر نیز یافت میشود. گرچه این ترانگبین تقریباً هیچ شیرینی ندارد خلط آور بسیار خوبی است و سرفههای سخت درمان را آرام می کند. دیگری ترانگبین Apocynum syriacum است که آن را در ایران به نام شکرالعشر šiker āl-ošr میشناسند و از یمن و حجاز وارد میشود. به گفته داروشناسان ایرانی این گیاه محصول تراوشهای شبانه است که در طول روز سخت و چون تکههای کوچک نمک سان میشود که سفید ،خاکستری یا حتی سیاه است. این ماده نیز کاربرد دارویی دارد.
ترانگبین از جمله محصولات خوراکی ایرانیان باستان بود و از دیرباز در سفره آنها جای داشته است. وقتی شاهشاهان در سرزمین ماد می ماند، هر روزه سد سبد پر از ترانگبین، که وزن هر یک ده mine [من؟] بود، به سفرهخانهاش تحویل داده میشد. آن را چون انگبین بکار شیرین کردن نوشیدنیها می کردند. 1 بگمانم ایرانیان این روش را در آسیای مرکزی گسترش دادند.
در Yu yan tsa tsu در اشاره به ترانگبین هند چنین آمده است: "در شمال هند گیاهی انگبینی هست که چون پیچک رشد میکند، با برگهای بزرگ که در پائیز و زمستان خزان نمیکند. وقتی روی آن ژاله و شبنم می بندد انگبین بهم رسد." به گفته وات،2 سیزده، چهارده گیاه در هند شناخته شدهاند که تحت تأثیر زندگی انگلی کرمها (حشرات) یا به شیوه های دیگر مادهای شیرین بنام "ترانگبین" تولید میکنند. این ماده پیوسته گردآوری میشود و مانند انگبین بسیار بیشتر از شکر در قرابادبن هندوان بکار است.
دانههای سخت سیلیسی که چون بلور روی ساقه یا بندهای خیزران هندی (Bambusa arundinacea) یافت میشود و آن را تباشیر tabashir میشناسند، در هند "ترانگبین خیزران" نیز نامیده می شود که به روشنی نادرست است. از سوی دیگر ، گاه نوعی ترانگبین راستین برروی گرههای گونه ای خاصی از خیزران در هند یافت میشود. 3 قضیه تباشیر هیچ ربطی به ترانگبین ندارد و به روابط ایران و چین نیز، هرچند از آنجا که سرگذشت اولیه این ماده هیچگاه به درستی شرح داده نشده ، باشد که کوتاه نوشته های زیر سودمند افتد. 4 نمونههای تباشیر که در سال 1902 در چین گردآوری کردهام در موزه تاریخ طبیعی نیویورک موجود است.5
اکنون میدانیم که تباشیریافته ای است باستانی در هند و در دوران کهن به چین و مصر برده میشد. در سالهای اخـــــیر همین نــــــام به صورت تباسیس tabasis ( ) در پاپیروسی یونانی پیدا و در آنجا گفته شده است که این سنگ متخلخل از مصر [بالا] [به اسکندریه] آورده میشود: کالای هندی پس از گذر از دریای سرخ و رسیدن به بندرهای مصر از راه آبی نیل به دلتای این رودخانه برده میشد. 1 خاستگاه هندی این کالا پیش ازهر چیز با این حقیقت ثابت میگردد که نام یونانی tabasis (با ظاهر آوایی مشابه tabāšīr فارسی) با tavak-kisīrā سنسکریت (یا tvak-ksīra؛ ksirā، "شیره گیاهی") ارتباط دارد، و به ما اجازه میدهد صورت پراکریتی (Prākrit) tabašīra را بازسازی کنیم؛ زیرا روشن است که وارد کنندگان یا صـــــــادر کنندگان یونانی این واژه را از سنســــــکریت نگرفته، و آن را از نامی از یکی از زبان های بومی رایج در جایی در ساحل باختری هند گرفته اند. یا اینکه باید فرض کرد که یونانیان این نام را از ایرانیان و ایرانیان از پراکرتی هندی گرفتهاند. 2
چینیها هم به همــین ترتیب نخست این کالا را از هنــــد وارد کردند و آن را "زردِ هند" ( T‛ien-ču hwan) مینامیدند. این کالا نخستین بار با این نام به عنوان یکی از محصولات هند در مفردات داروئی در دوره کاییـ پائو (K‛ai-pao) (976ـ 968 ترسائی ) به نام K‛ai pao pen ts‛ao آمده ؛ هرچند در عین حال چنین آورده که این ماده در آن زمان از کلیه خیزرانهای چین به دست میآمد،3 و چینیها عادت داشتند آن را با استخوان بو داده، ارو-روت* pathyrhitus angulatus و مواد دیگر در آمیزند. 4 Pen ts'aos yen i از سال 1116 5 این ماده را محصول طبیعی بامبو خوانده که مانند لوس [خاک بادرفتی] زرد رنگ است. این نام در اندک مدتی به "زرد خیزرانی" ( ču hwan) یا "روغن خیزران" (ču kao) تغییر یافت. 1 خوب است یادآور شویم چینیها تباشیر را در رده سنگها نیاورده محصولی از خیزران میدانند، در حالی که هندوان آن را نوعی مروارید به شمار میآورند.
کهن ترین نویسنده عـــرب که این ماده را باز نموده ابودَلف از دربار سامانیان در بخاراست و دور وبر سال 940 ترسائی به سفر آسیای مرکزی رفت. وی گوید این ماده محصول مندوراپاتن (Mandūrapatan) در شمال باختری هند است (ابوالفدا و دیگران میگویند تانه [Tana] در جزیره سالسته [Salsette] در بیست مایلی بمبئی محل اصلی تولید آن بود)، و از آنجا به کلیه کشورهای جهان صادر میشود. این ماده از نیهای بوریا آید که وقتی خشک باشند و باد آنها را بجنباند به یکدیگر سائیده گرما و آتش آرند. گاه آتش در پهنهای به گستردگی پنجاه فرسنگ یا حتی بیشتر از آن گسترش مییابد. تباشیر محصول این نی بوریاست. 2 دیگر نویسندگان عرب که ابنابیطار از آنها نقل کرده آن را مشتق از نیشکر هندی دانسته میگویند از همه کرانه های هند صادر میشود، و به تفصیل در خواص دارویی آن قلم فرسودهاند.3 گارسیا دا اورتا (1563) که با این دارو آشنا بود نیز به سوزاندن نیها اشاره میکند و با اطمینان گوید آتش زدن نی ها برای دستیابی به مغزشان است؛ هرچند همیشه چنین نمی کنند چنان که بسیاری نمونههای آن هست که آتش نگرفتهاند. وی به درستی گوید که نام عربی (تباشیر، که در تلفظ پرتغالی او تباخیر tabaxir نوشته میشود) برگرفته از فارسی است، به معنی "شیر یا شیره، یا رطوبت". بهای معمول این محصول در ایران و عربستان هموزنش نقره بود. به گفته او نیها، که به بلندی و بزرگی درخت زبان گنجشگاند، ، بین گرهها رطوبت فراوان ایجاد میکنند که وقتی می بندد به نشاسته ماند. نجاران هندی که با این نیها کار میکنند شیره یا مغزی غلیظ در آنها مییابند که آن را روی ناحیه کمر یا شانهها و در صورت سردرد بر پیشانی خود مینهند؛ پزشکان هندی آن را در موارد حرارت بیش از حد، اعم از درونی یا برونی ، و تب و اسهال تجویز میکنند. 1 جالبترین آنها همچنان داستان اودوریک پوردنونی (درگذشت به سال 1331) است که گرچه از این محصول نام نمیبرد و شاید کمابیش آن را با زهرمهره (bezoar) اشتباه میگیرد، به سنگهایی خاص اشارهها میکند که در نیهای بورنئو یافت میشود و گوید این سنگها "چناناند که اگر مردی آن را همراه داشته باشد هیچگاه از آهن به هر شکل که باشد آسیب نبیند و زخمی نشود و از همینروست که بیشتر مردان آنجا همراه دارند. "2
ماندلسلو3 درباره تباشیر چنین نوشته است: "تردیدی نیست که در کرانه های مالابار (Malabar)، کوروماندل (Coromandel)، بیسنگر (Bisnagar) و نزدیک مالاکا (Malacca) از این نوع نی (که جاوهایها آن را مامبو mambu مینامند) نوعی دارو به نام sacar mambus یعنی شکر مامبو به دست میآید. اعراب، ایرانیان و مورها آن را تباخیر tabaxir مینامند که در زبان آنها به معنای شیرهای بسته و سفیدرنگ است. این نیها به بلندای تنه سپیدار و دارای شاخههای راستاند با برگهایشان کمی درازتر از برگ زیتون دار. گرههای پرشمار دارند باماده ای سفیدرنگ نشاسته مانند در درون، که اعراب و ایرانیان همسنگ آن نقره دهند، زیرا در پزشکی در درمان تبهای سوزان، اسهال خونی و بخصوص در مراحل آغازین همه بیماری ها کار گیرند." از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، برگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو-ایرانیکا اثر جاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
ترانگبین . [ ت َ اَ گ َ ] (اِ) ترنگبین . ترنجبین . دارویی باشدشیرین ، گویند مانند شبنم بر خارشتر می نشیند و بعربی مَن ّ خوانند و ترنجبین معرب آنست...
علف ترانگبین . [ ع َ ل َ ف ِ ت َ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترانگبین و ترنجبین شود.