اجازه ویرایش برای همه اعضا

آنغوزه

نویسه گردانی: ʼANḠWZH
آنغوزه *
22. معمای آنغوزه از همان نامش آغاز می‌شود: هیچ توضیح پذیرفتنی برای واژه آزا** asa یا assa در زبان انگلیسی نیست. فرهنگ انگلیسی جدید آکسفورد بیباکانه آنرا مشتق از واژه فارسی آزا āzā یا aza می‌داند، هرچند این واژه معنایی جز مصطکی*** ندارد که فرآورده ای است یکسره متفاوت با آنچه ما از asafœtida می‌فهمیم. در هیچ یک از زبانهای خاوری واژه‌ای از سنخ asa یا aza نیست که نمایانگر این محصول باشد. از اینرو نمی‌توان گفت که از یکی از ملل خاور به اروپا رسیده باشد. کمپفر، که در سال 1687 به مطالعه این گیاه در لارستان پرداخت و آشنایی هائی با زبان فارسی داشت، گوید چیزی از خاستگاه نام اروپایی اش نداند. 1 لیتره، نویسنده نامی واژه نامه فرانسه، می پذیرد که خاستگاه واژه asa دانسته نیست و خردمندانه پروای هر گونه حدس و گمان می‌کند. 2 این فرض را هم پیش کشیده اند که asa دگرگون شده laser یا laserpitium پلینی (xix, 5) است و داروسازان سده‌های میانه این نام را بدین شکل کوتاه کرده‌اند. بورژچو،4 گیاه‌شناس لهستانی، این ریشه‌شناسی را که نخستین بار گارسیا دا اورتا پیش گزارد،3 درست شمرده است؛ او با پژوهش گرانسنگش ‌ در گیاهان آنغوزه آور ما را وامدار خود کرده است. گرچه این توضیح هنوز رضایتبخش نیست، زیرا دگرشدگی ادعایی laser به asa تنها برداشتی شخصی است و اثباتش با اسناد سده‌های میانه ناشدنی ،5 به هر روی بهتر است که برگرفته از فارسی بدانیم.

آنغوزه فرآورده ای است گیاهی برساخته از رزین، ژد و روغن اسانس به نسبتهای متفاوت که بیشتر آن رزین است و از گیاهان چتری گوناگون چون Ferula narthex ، F. alliacea ، F. fœtida ، F. persica و F. scorodosma (یا Scorodosma fœtidum) به دست می‌آید. 1 در هند آن را بیشتر چاشنی ساخته بویژه با برنج و دانه ها می خورند. هر جا این گیاه می‌روید برگهای تازه اش را پخته چون سبزی می‌خورند، بویژه مردم بخارا که بخش سفید پائینی ساقه را که بریان شده و نمک و کره به آن زده باشند خوراکی خوشمزه می‌دانند. در قرابادین ها آن را محرک و ضد انقباض شمارند.
ابومنصور، لی شی‌ـ ‌چن ایران در سده دهم، دو گونه آنغوزه (انگدان anguyān فارسی، انجدان anjudān عربی) یکی سیاه و دیگری سفید را بر شمرده گوید نوع سومی هست که مردمان روم آن را sesalius گویند. گوارش خوراک را آسان ومعده را قوی ساخته درد بندهای دست و پا کاهد. چنانچه به پوست مالند، آماس را می‌خواباند، بویژه وقتی افشره شیرمانند آن را کار گیرند. ریشه خیسانده در سرکه تقویت و تصفیه معده،آسان سازی گوارش و افزایش اشتها آرد. 2
Ferula و Scorodosma که از آنها آنغوزه گیرند نوعاً گیاهانی ایرانی اند. به گفته ابوحنیفه،3 asa در دشتهای ماسه‌ای بین بَست و کیکان در شمال ایران می‌روید. ابومنصور برگهای گونه‌ای را که در سرخس در نزدیکی مرو می‌روید بهترین می‌داند.  به گفته اصطخری، در بیابانهای میان ولایات سیستان و مکران asa فراوان عمل می‌آمده؛ به گفته ادریسی، این گیاه در حوالی قلعه بست (Kaleh Bust) در افغانستان نیز عمل می‌آمده است. کمپفر در سال 1687 شاهد چیدن این گیاه در لارستان بوده و درباره آن چنین نوشته است:1
"Patria eius sola est Persia, non Media, Libya, Syria aut Cyrenaica regio. In Persia plantam hodie alunt saltem duorum locorum tractus, videlicet campi montesque circa Heraat, emporium provinciae Chorasaan, et jugum montium in provincia Laar, quod a flumine Cuur adusque urbem Congo secundum Persici sinus tractum extenditur, duobus, alibi tribus pluribusve parasangis a litore. "
"هرات در تولید این محصول نامی است و احتمالاُ امروزه تنها در هرات تولید و از آنجا به هند صادر می‌شود. "
بورژچو پراکندگی گیتا شناسی آن را درست نشان داده است. 2 Scorodosma ، گذشته از خاک اصلی ایران، در کنار جیحون، در ساحل دریاچه آرال و در نقطه‌ای دور افتاده در ساحل خاوری دریای خزر نیز می‌روید. از گزارشهای چینی‌ها برمی‌آید که گیاهان آنغوزه آور در نزدیک ختن (نک صفحات پیش رو )، تورفان و شاهرخیه نیز یافت می‌شده است. 3 به هر روی روشن نیست بحث درباره کدام گونه بوده است.
چائو ژو‌ـ‌کوا (Čao Žu-kwa) گـــــــوید زیســـــــــــتگاه asafœtida مو‌ـ‌کو‌ـ‌ لان Mu-kü-lan در سرزمین تا‌ـ ‌شی (Ta-ši) (تاجیک/Ta-džik، عربها) است. 4 مو‌ـ‌کوـ لان همان مکران (Mekrān)، گدروسیا (Gedrosia)ی باستان و ماکا (Makā)ی سنگنبشته‌های فارسی باستان است. اسکندر بزرگ در اردوکشی خود به هند از گدروسیا گذر کرد پس باید همراهان دانشمند او که درباره گیاهان ایران و شمال باختری هند این همه اطلاعات ارزشمند در اختیار ما گذاشته‌اند، گیاه آنغوزه آور را نیز دیده باشند؛ هرچند در نوشته های گیاهان روزگار اسکندر هیچ چیز که بتوان آن را نمایانگر این گونه شمرد یافت نمی‌شود. برتسل1 بسی کوشیده اثبات کند گیاهی که تئوفراستوس2 به کوتاهی باز نموده همان Scorodosma fœtidum است؛ و هورت3 در ویرایش و برگردان تازه خود از تئوفراستوس پیروی او را کرده است. نوشته او چنین است: "[در آریا] بوته‌ای دیگر هست به بزرگی کلم که برگش هم‌شکل و اندازه برگ بوست. چنانچه حیوانی آن را بخورد بی برو و بر گرد می میرد. از همینرو هرجا اسبی بود، مراقب بودند از آن نخورد" [ مراد ارتش اسکندر است]. این باز نمود به هیچ روی با ویژگیهای Ferula یا Scorodosma که سمی نیست و به هیچ حیوانی آسیب نمی‌رساند نمی خواند. این فرض هم هست که laserpitium یا silphion و laser پلینی4 باید دست کم تا حدودی به آنغوزه ربط داشته باشند؛ البته شماری از نویسندگان این فرض را رد کرده‌اند و از دید من هم جای تردید است. پیشتر گارسیا دا اورتا5 هر نوع ارتباط بین این گیاه باستان و آنغوزه را رد کرده است. لوکلر6 به تفصیل درباره این مسئله بحت‌انگیز نوشته است.
نخستین نویسنده اروپایی که گزارشی دقیق درباره ‌آنغوزه داده گارسیا دا اورتا در سال 1563 است. هرچند او که در گوآ در هند به زندگی و مطالعه می پرداخت، نتوانست دریابد این محصول را ازکدام گیاه گیرند. وی درباره کاربرد آنغوزه در هند گوید : "آنچه بیش از همه در سراسر هند و همه سرزمین های آن کاربرد دارد آنغوزه است که هم پزشکی را کار آید و هم آشپزی را. مصرفش بالاست، زیرا هر یک از‌ اعضای کاست جنتیانا (Gentio) که توان خرید داشته باشد چاشنی خوراک کند. توانگران فراوان خورند، هم افراد کاست بانیان و هم افراد کاست جنتیانا در کمبایه (Cambay) و هرآنکه پیرو فیثاغورث است. اینان آنغوزه را چاشنی سبزیهای خوراکی خود می‌کنند؛ آن را پیش از پخت خوراک به تابه می‌مالند و این چاشنی را با همه خوراکیهای خود می خورند. هر عضو کاست جنتیانا در جاهای دیگر هم که قدرت خرید داشته باشد آنغوزه می‌خورد، و کارگرانی که چیزی جز نان و پیاز برای خوردن ندارند، تنها زمانی می‌توانند بخورند که نیاز شدید بدان پیش آید. همه مورها آن را می‌خورند هرچند کمتر و تنها بهر دارو. بازرگانی پرتغالی گیاهی پختنی مولد آنغوزه را که اعضای کاست بانیان می خوردند بسیار خوشمزه یافته بود و من بر آن شدم تا در آزمایم و بینم آیا به کام من نیز خوش می‌آید؛ هرچند چون اسفناج خودمان را چندان دوست نمی‌دارم، به اندازه آن بازرگان پرتغالی که از آن سخن رانده بود به کامم خوش نیامد. در این منطقه مردی محترم و خردمند زندگی می‌کند که در دستگاه شاهی جایگاهی دارد و آنغوزه می‌خورد تا اشتهایش برای شام باز شود و آن را سخت کاری یافته و هر بار دو دراخم [هر دراخم حدود 8 گرم] از آن می خورد. گوید اندکی تلخ‌مزه است هرچند مانند زیتون اشتها را باز می‌کند. تلخی پیش ازفرو بردن است، هرچند زان پس دلخوشی فزاید. همه مردم این سرزمین می‌گویند مزه و بوی خوشایندی دارد."
، کریستوا،کـریستوبا آکوستا یا داکوستا1 Christovão Da Costa or Cristóbal Acosta
شرح زیر را آورده است:
"Altiht, anjuden, Assa fetida, dulce y odorata medicina (de que entre los Doctores ha auido differencia y controuersia) es ona Goma, que del Coraçone traen a Ormuz, y de Ormuz a la India, y del Guzarate y del reyno Dely (tierra muy fria) la qual por la otra parte confina con el Coraçone, y con la region de Chiruan, como siente Auicena. Esta Goma es llamada de los Arabios Altiht, y Antit, y delos Indios Ingu, o Ingara. El arbol de adonde mana, se llama Anjuden, y otros le llaman Angeydan.
"La Assa se aplica para leuātar el miembro viril, cosa muy vsada en aquellas partes: y no viene a proposito para la diminucion del coito, vsar del tal çumu de Regaliza. Y en las diuisiones pone Razis Altiht por medicina para las fiestas de Venus: y Assa dulcis no la pone Doctor Arabe, ni Griego, ni Latino, que sea de autoridad, porque Regaliza se llama en Arabio Cuz, y el çumo del cozido, y reduzido en forma de Arrope, le llaman los Arabes Robalçuz, y los Espaiioles corrompiendole el nombre le llaman Rabaçuz. De suerte que Robalçuz en Arabio, quiere dezir çumo basto de Regaliza: porque Rob, es çumo basto, y Al, articulo de genitiuo, de, y Cuz, regaliza, y todo junto significa çumo basto de Regaliza: y assi no se puede llamar a este çumo Assa dulcis Los Indios la loan para el estomago, para facilitar el vientre, y para consumir las ventosidadas. Tambien curan con esta medicina los cauallos, que echan mucha ventosidad. En tanto tienen esta medicina que le llama aquella gente, principalmente la de Bisnaguer, manjar delos Dioses. "
جان فرایر1 گوید : "در این سرزمین آنغوزه را از جائی دیسکون (Descoon)‌2 نام گرد آورند ؛ گروهی آن را شیرابه غلیظ شده نوعی نی یا نیشکر می‌دانند و عده‌ای شیرابه تراویده از خراش تنه درخت: این ماده با ماده بسیار بد بو بنام هنگ Hing که از ولایت کرمان (Carmania) است،3 بسیار تفاوت دارد. ماده اخیر همانی است که هندیان خود را با آن خوشبو می‌کنند، آن را با هر دانه که می‌خورند در آمیخته نان نازکی می‌پزند تا نفخ خوراک هایشان را بگیرد که در نتیجه بدگوارشی ناچارند با بادگلوهای پُر سروصدا از آن رهائی یابند؛ بدون این تریاق هیچ گاه آسایش نیابند ؛ این همان ماده‌ای است که به جای آنغوزه به اروپاییان می‌ اندازند، چرا که هم رنگ آن را دارد و هم بوی آن، تنها کمی رقیق‌تر است."
دماندلسلو1 چنین گزارش کرده است: "هنگ (Hingh) که داروسازان و داروفروشان ما آن را آنغوزه (Assa fœtida) می‌نامند بیشتر از ایران می‌آید. هرچند آن نوع که در ولایت اوتراد هند تولید می‌شود از همه بهتر است، و در سراسر هندوستان مقادیر زیادی از آن خرید و فروش می‌شود. گیاه مولد آن بر دو نوع است؛ یکی بوته است و برگهایی کوچک دارد، چون برنج، و دیگری برگ شلغم را ماند و سبزی آن به سبزی برگ انجیر تن می زند. در زمینهای سنگلاخی و خشک بهتر رشد می‌کند، و تراوش ژد آن در نزدیک پایان تابستان آغاز می‌شود، برای همین باید آن را در پاییز جمع‌آوری کرد. داد و ستدش از آنرو در آن سرزمینها بس بیشتر است که اعضای کاست بنیان در گجرات آنرا در کار تمامی چاشنیهای خود ‌کنند و به ظرفها و آبخوریهای خود زنند و از این راه کم کم به بوی تندش که در اروپا سخت تحمل می کنیم خو می گیرند."
چینیها از نام a-wei فر آورده های دو گیاه متفاوت را مراد می‌کنند. نه برتشنایدر و نه استوارت پروای این نکرده‌اند. لی شی- چن‌2 گوید : "دو گونه a-wei هست . یکی گیاه و دیگری درخت. محصول نخست در ترکستان (سی یو/Si yü) به دست می‌آید و می‌توان آن را در آفتاب خشک کرد یا جوشاند: همان که سو کون (Su Kun) بحث کرده است. نوع دوم از سرزمین بربرهای جنوبی (نان فان/Nan Fan) خیزد و شیره ای است که از درخت می‌گیرند: این همان نوعی است که لی سون (Li Sün)، سوسون و (Su Sun) چن چن (Č‛en Čen) وصف کرده‌اند." سو کون از دوره تانگ گزارش کرده است که "a-wei در سرزمین بربرهای باختر (سی فان) و در کون‌ـ ‌لون (‛un-lun) می‌روید. 1‌ جوانه‌ها، برگها، ریشه و ساقه‌های آن بســـــیار مانند pai či (Angelica anomala) است. ریشه را می‌کوبند و شیره‌ای را که به دست می‌آید، در آفتاب خشک و فشرده می‌کنند تا تکه هائی کوچک گردد. این نوع درجه یک است. تکه های ریشه که درست خشک شده باشد در مرتبه دوم قرار می‌گیرد. مهمترین ویژگیش بوئی است زننده هرچند خود بوی بد زداید و راست اینکه فرآورده ای شگفت است. برهمنان می‌گویند hür-kü (hingu سنسکریت، نک صفحات پیش رو ) همان a-wei است و شیره ی نبسته ریشه چسب را ماند؛ و اینکه ریشه را خرد و در آفتاب خشک می‌کنند و بدبوست و در سرزمینهای باختری (هند) خوردنش را پرهیز داده اند. 2 می‌گویند عادت به خوردنش درمان نفس بد بوست. قدر آن در نزد بربرها ( ) به اندازه ارزشی است که چینی‌ها به فلفل دهند." این گفته براستی گیاه یا گیاهانی را رواست که آنغوزه ‌آرند، و لی شی چن‌ گوید زیستگاهش در هوئو چو (Hwo čou) (قره خوجه) و شا‌ـ ‌لو‌ـ ‌هایی‌ـ ‌یا (Ša-lu-hai-ya) (شاهرخیه) است. 3 شگفت آنکه نوشته های تاریخی باستان مربوط به ایران ساسانی درباره این گیاهِ نوعاً ایرانی خاموشی گزیده اند. تنها یادی که از این گیاه در سالنامه‌های پیش ازدوره تانگ شده در Sui šu‌4 و در اشاره به سرزمین تسائو (Ts‛ao) در شمال تسون‌ـ ‌لین (Ts‛un-lin) (همان کی‌ـ ‌پین/Ki-pin دوره هان) است، در حالی که در T‛ai p‛in hwan yü ki‌5، a-wei محصول کی‌ـ ‌پین دانسته شده است.
در Yu yan tsa tsu‌6 شرح زیر درباره این محصول آمده است: "a-wei از غزنه (*Gia-ja-na) خیزد؛7 یعنی در شمال هند در غزنه نام آن hin-yü (hingu سنسکریت) است. زیستگاه آن ایران نیز هست و در آنجا a-yü-tsie گویند (نک: صفحات پیش رو). بلندای درخت به دوونیم تا سه متر می‌رسد. 1 پوست تنه سبز و زرد است. در ماه سوم سال برگهایی ‌آرد چون گوش موش صحرایی، گل نمی‌کند و میوه هم نیارد. وقتی شاخه‌های درخت را ببرند، تا چندی پیوسته شیره‌ای شربت‌مانند از آن تراود که سخت شود و آن را a-wei گویند. راهبی از سرزمین فو‌ـ‌لین به نام وان (Wan) و راهبی از ماگاده (Magadha) به نام تی‌ـ‌ پو (T‛i-p‛o) (*De-bwa، Deva در سنسکریت) همداستانند که ترکیب2 این شیره با برنج یا لوبیا راکه کوبیده و آرد شود a-wei نامند . "3
هوی ژی (Hwei Ži) راهب بودایی متولد 680 ترسائی باز نمود دیگری از a-wei به دست داده که لوی آن را مطرح کرده است. 4 این زایر چینی گوید این گیاه در چین نیست و جز در ختن در هیچ قلمرو دیگری یافت نمی‌شود. ریشه‌ای سفید به بزرگی شلغم دارد؛ بویش مانند سیر است و مــــــــــردم ختن این ریشه را می‌خورند. یی تسین (Yi Tsin)، زایر بودایی که از سال 671 تا 695 ترسائی در سفر بود، گوید در سرحد باختری هند a-wei فراوان یافت می‌شود و تمام سبزیها را با این ماده و کره صاف شده، روغن یا چاشنیهای دیگر در آمیزند. 5
لی سون، که در نیمه دوم سده هشتم می‌نوشت، گوید : "بر پایه آنچه در Kwan či آمده است، a-wei در سرزمین کون‌ـ‌لون (K‛un-lun) می‌روید؛ درختی است با شیره‌ای مانند ژد درخت هلو. نوع سیاه رنگ آن دوام ندارد؛ نوع زردرنگ آن بهترین است. بر کناره رود یانگ‌ـ ‌تسه در یون‌ـ ‌نان نیز گونه‌ای از این ماده هست مانند آنچه با کشتی وارد می‌کنند، پر آب است با مزه ای چون نوع زرد هرچند رنگ آن زرد نیست." سوسون از دوره سونگ گوید ، a-wei تنها در کوان‌ـ‌ چو (Kwan-čou) (کوان‌ـ‌تون/Kwan-tun) یافت می‌شود و شیره دلمه شده نوعی درخت است، هرچند این مطلب با گفته سو کون (Su Kun) نمی‌خواند. چن چن (Č‛en Č‛en) ، پزشکی برجسته، نویسنده Pen ts‛ao pie šwo دور و بر 1090 م گوید : " a-weiرا در شمار درختان آورده‌اند. اینک مردم کیان‌ـ‌ سو (Kian-su) و چه‌ـ‌کیان(Če-kian) هم به کشت آن
پرداخته‌اند. بوی شاخه‌ها و برگها همان است، هرچند مزه ای ندارد و شیره‌ای." مراد از کون‌ـ ‌لون، کون‌ـ ‌لونِ دریای جنوب است؛1 و لی شی‌ـ ‌چن گوید "این درخت در سوماترا و سیام می‌روید و خیلی بلند نیست؛ بومیان نئی را درون تنه درخت فرو می‌کنند؛ لوله نرم نرم پر از شیره می‌شود و در زمستان لوله را شکسته شیره را بر می دارند." سپس به واگوئی داستان شگفت انگیز گوسفند به همان شیوه چائو ژو‌ـ‌کوا (Ča žu-kwa) می پردازد. 2
مطلب چائو ژو‌ـ‌کوا که ژد را گردآوری و در خیگ نگه می‌ دارند درست است؛ زیرا گارسیا دا اورتا3 هم گزارش کرده که ژد گرد آمده از چاکیدن تنه درخت را، که نخست به خون آغشته و سپس با آرد گندم در می آمیزند، در پوست گوساله وحشی نگهداری می‌کنند؛ توجیه داستان این نویسنده چینی البته دشوارتر است؛ او گوید برای خنثی کردن زهر گیاه، گوسفندی را به درخت می‌بندند و به طرفش تیر می‌اندازند و در نتیجه زهر به بدن گوسفند که مرگش حتمی است نفوذ می‌کند و لاشه آن آنغوزه می‌شود. روشن است که این داستان عامیانه را دریانوردان هندی، ایرانی یا عرب به چین آورده‌اند، هرچند هنوز هیچ داستان باختری برابر آن پیدا نشده است. ابن بیطار3 به نقل از حُبیش‌بن الحسن تأکید دارد این گیاه سمی است و گوید در سند تنها از زمانی کشت خوب می شود که آنغوزه را در پارچه‌ای پیچیده در دهانه جویها قرار ‌دهند؛ بویی که از این فر آورده پخش می شود سمندرهای آبی و کرمها را از بین می‌برد. در اینجا دوباره با این برداشت روبرو ایم که این گیاه چنان سمی است که می‌تواند جانوران را بکشد و گوسفند مذکور در داستان چینی بروشنی برخاسته از شباهت دنبه سفید گوسفند و چربی گیاهی سفید رنگِ آنغوزه است. راست این است که گوسفند و بز این گیاه را دوست دارند و با خوردنش پروار می‌شوند. 1 آن آنغوزه ‌ای که در Sun ši‌2 به سرزمین تسن‌ـ ‌تان (Ts‛en-t‛an) بسته اند، به روشنی کالایی وارداتی بوده است.
ویلیامز3 درباره کاربرد امروزیش می‌نویسد: "این ماده را از بمبئی می‌آورند به بهای هر پیکول (100 کت = 64-60 کیلوگرم) پانزده دلار، و درقرابادین پزشکان چینی بلند مرتبه است و در درمان وبا، ناراحتیهای سیفلیسی و دفع کرم بکار زنند و اغلب یکی از عناصر ترکیبات سازنده گویه (قرص) ترک تریاکی هاست." به هر روی باور رایج این است که در گوارش گوشت و دفع مسمومیت گوشت فاسد (مسمومیت خوراکی )، قارچ و گیاهان مؤثر است. 4 در آنام برای پیشگیری از وبا در کیسه‌های کوچک با خود می برند می‌کنند. 5
کهن نامهای زیر را برای آنغوزه فرونگاشته اند:
(1) پارسی a-yü-tsie، *anguzad=*a-nü-zet فارسی میانه؛ آنغوزه angūža، angužad، anguyān ، anguwān ، angudān ، angištak (بُن = žad+angu "ژد " به معنای انگم و صمغ)6؛ ankužad ، anjidan ارمنی، angužat، angžat ارمنی کهن؛ anjudān عربی. گارسیا درختی را که از آن آنغوزه گیرند، anjuden یا angeidan نامیده است.
(2) سنسکریت hin-kü، *hin-gu؛ hin-yü، *hin-nü؛ hün-k‛ü ، *hün-gü؛ برابر با hingu سنسکریت. به باور
من واژه سنسکریت وام واژه‌ای است کهن از زبان پارسی. 1 گارسیا نام هندی این ماده را imgo یا imagra آورده که صورتهای متفاوت آن با i آغازین در گویشهای محلی هند یافت می‌شود: بسنجید با inguva در زبان تلوگویی، نیز بسنجید با ingu در ژاپنی، angu در مالایایی (به گفته بونتیوس، که در سال 1658 می نوشت، مردم جاوه و مالایایی‌ها هم واژه hin را در زبان خود دارند).
(3) a-wei، *a-nwai؛ (در کتاب نیروانا‌ـ‌ سوترا) yan-kwei، *an-kwai، برابر است با صورتی بومی از نوع *ankwa یا *ankwai در زبان هندی یا ایرانی، که آن را در ankwa در زبان کوچا یا زبان تخاری ب می‌توان یافت. 2 این صورت بی‌تردید مبتنی بر angu، angwa فارسی است.
(4) مغولی xa-si-ni (که به همین ترتیب در Pen ts‛ao kan mu در پیروی از Yin šan čen yao، از دوره مغول که در سال 1331 نوشته شده، واژه‌ای مغولی دانسته شده است) برابر اســــــــــــــت با واژه فارسی کــــــاسنی
kasnī ، kisnī یا gisnī [قصنی] ("آنغوزه ") بر گرفته از نام غزنی یا غزنه، مرکز زابلستان، که به گفته هوان تسان (Hüan Tsan) زیستگاه این گیاه بوده است. در فرهنگهای لغت مغولی کووالفسکی (Kovalevski) و گولستونسکی (Golstunski) واژه مغولی‌ای از این دست نیامده، هرچند بی‌تردید در دوره یوان و در هنگامی که مغولان این چاشنی را با این نام وارد چین کردند بود ه است. آنها ریشه این گیاه را هم yin-čan نامیدند. در مغولی امروزی نام این محصول šingun است که از واژه تبتی که در پائین بدان می پردازیم از آن است.
در گویش تبتی لاداخی، آنغوزه را hin یا sip می‌نامند. 3 نام sip یا sup را فالکونر گزارش کرده است که نخستین کسی بود که Ferula narthex را در سال 1828 در باختر تبت و در دامنه کوههایی که لاداخ را از کشمیر جدا می‌کنند یافت.4 به هر روی ، واژه sip به طور کلی تبتی نیست، بلکه تنها کاربرد محلی دارد؛ به احتمال زیاد این واژه در اصل تبتی نیست. واژه تبتی متداول šin-kun است که با نامهای ایرانی و هندی تفاوت دارد و با توجه به اینکه این گیاه در مناطق از تبت می‌روید ممکن است یکسره تبتّی باشد.
سرانجام می‌توان این را هم افزود که: به گفته بورژچو،4 ساکنان منطقه آرال‌ـ‌خزر Scorodosma را عموماً به نام sosyk-karai یا keurök-kurai می‌شناسند و تقریباً به معنای "بوریای بدبو" است. مردمان بخارا آن را Sasyk-kawar یا تنها کَوَر kawar می‌نامند. از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو-ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۳ ثانیه
انغوزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) دارویی بدبوو دافع تشنج و عبارت است از صمغ درخت انگدان که به تازی حلتیث منتن گویند. (ناظم الاطباء). صمغ بدبویی...
انقوزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) حلتیت . منتن . انگدان منتن . (یادداشت مؤلف ). انغوزه . مثل :- انقوزه در قند خورانیدن ؛ بصورت و ظاهری نیک ، کسی ر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.