اسفناج
نویسه گردانی:
ʼSFNAJ
36. برتشنایدر درباره اسفناج (Spincia oleracea) گفته است: "میگویند از ایران آمده. گیاهشناسان برآنند که زادبوم اسفناج باختر آسیاست و نامهای Spinacia، spinage، spinat، épinards را برگرفته از تخم خاردارش (spinous) دانند؛ هرچند از آنجا که نام فارسی این گیاه esfinadsh [اسفناج] است، احتمال قویتر آن است که نامهای گوناگونی که برایش داریم خاستگاه فارسی داشته باشند." با این همه ماجرا به این سادگی ها نیست. درهیچ منبع چینی بروشنی گفته نشده که اسفناج از ایران به چین آمده؛ و نام سبزی ایرانی (Po-se ts'ai) نوست و نخستین بار در Pen ts'ao kan mu به آن برمیخوریم و در آنجا لی شیـچن خود آن را به فان شیـیین (Fan Ši-yin) نامی نسبت میدهد.
شگفت تر اینکه اینجا نیزخردک مایه ای از افسانه چانـکیین پدیدار میشود. دست کم جــــــــــــــــولی مــــــــــــــــدعی شــــــــــــــــــــده است: "در منـــابع چینی و ژاپنی (Chinese and Japanese Repository) گفته شده که چان -کیین اسفناج را به چین آورده است. " تنها منبع چینی که توانستم این افسانه را در آن بیابم T'un či نوشته چن تسیائو (Čen Tsiao) از دودمان سونگ است که در اوج بی پروائی میگوید چان کیین این گیاه را به چین آورد. حتی نویسنده Pen ts'ao kun mu هم یارای واگوئی چنین خیالبافی را در خود ندیده است. این ادعا از آنرو یکسره بیارزش است که اسفناج تا سده دوم پیش از میلاد در باختر شناخته نبود. راست اینکه، اقوام سامی و مردم باستان چیزی از آن نمی دانستند. این گیاه تازه در سده های میانه شناخته شد.
اینکه در چین پیش از دوره تانگ نامی از اسفناج در میان نیست درست با این وضعیت می خواند. اگر نوشته های کشاورزی را در نظر بگیریم، این گیاه نخستین بار در Čun šu šu می آید که نزدیک پایان سده هشتم نوشته شده است. این کتاب گوید اسفناج، (*pwa-lin) po-lin از سرزمین پوـلین Po-lin (*pwa-lin، پالینگا/Palinga) آمده است.
نخستین گیاهنامهای که از اسفناج سخن رانده Čen lei pen ts'ao است که تان شنـوی (T'an Šen-wei) به سال 1108 نوشته. در این گیاهنامه دارویی رویهم رفته 1746 گیاه دارویی توصیف شده، حال آنکه در کتاب Kia yu pu ču pen ts'ao (که در دوره کیاـیو، 64-1056 م. منتشر شد) این شمار به 1118 می رسد و بدین ترتیب شمار گیاهان افزوده شده به 628 میرسد. پیش از هر فصل فهرست مندرجاتی هست که در آن چیزهای نو بروشنی مشخص شدهاند و اسفناج نیز از شمار گیاهان نوست. از توصیف اسفناج در این کتاب میتوان نتیجه گرفت که از سبزیهای دلخواه دوره سونگ بوده است. در آنجا گفته شده که اسفناج بویژه برای مردمان شمال چین که خوراکشان را گوشت و آرد (بیشتر به صورت رشته فرنگی) تشکیل میدهد بسیار سودمند است، حال آنکه مردمان جنوب چین که خوردشان ماهی و لاکپشت است نمیتوانند زیاد اسفناج بخورند زیرا خوراک های آبی آنها موجب سردی میشود و اسفناج نیز سرد اســـــــت. در ( یا ) lu (hwa یا) Kia yü نوشته لیو یوـسی (Liu Yü-si) (842-772 م) آمده است که " po-lin در اصل از سرزمینهای باختری بود و تخمش را چان کیین همچون یونجه و انگور به چین آورد. در آغاز مراد سرزمین پوـلین Po-lin بوده و در انتقال این واژه که در آن روزگار برای بسیاری ناشناخته بوده این خطا رخ داده است."
نخستین و تنها اشاره تاریخی موجود به این موضوع را در T'an hui yao مییابیم که چنین آورده: "در دوره فغفور تایی تسون (T'ai Tsun) (649-627 م) در بیست و یکمین سال از دوره چنـکوان (Čen-Kwan) (647 م)، نیـپوـلو (ni-Po-lo) (نپال) سبزی po-lin را به دربار فرستاد که شبیه گل (Carthamus tinctorius) hun-lan [گلرنگ] است، با میوهای چون میوه (Tribulus terrestris) tsi-li [خارخسک]. چنانچه درست پخته شود،
خوراکی است خوب و خوشمزه."
این نوشته فزون بر نخستین اشاره تاریخ پذیر به این سبزی در اسناد چینی بودن، رویهم رفته کهن ترین اشاره به این گیاه است که تا کنون به دست ما رسیده است. این سند نشان میدهد اسفناج در آن روزگار نه تنها برای چینیها بلکه برای مردم نپال نیز تازگی داشته زیرا اگر چنین نبود در خور پیشکش به دربار چینش نمیشمردند، آن هم در برآوردن خواسته فغفور تایی تسون که تمامی مردمان خراجگزار بهترین سبزیهای خود را به دربارش فرستند. یوان ون (Yüan Wen) ، از نویسندگان دوره سونگ، در کتابش، Wen yu kien p'in ، گــــوید اسفناج (po-lin) از سرزمین نیـپوـلو (نپال) در سرزمین های باختری آید (یا از آنجا خیزد). Kia yu pen ts'ao، که در سال 1057 م گردآوری شد، نخستین گیاهنامه دارویی است که اسفناج را در دارونامه کشور گنجاند.
در گفتگو آن را Po ts'ai ("سبزی Po") میگویند که در اینجا Po کوتاه شده po-lin است. به گفته وان شیـ مو (Wan Ši-mou) (که در سال 1591 در گذشت) در Kwa su su، نام رایج برای اسفناج در شمال چین Či ken ts'ai ("سبزی سرخبیخ") است. در Kwan k'ün fan p'u نام yin-wu ts'ai ("سبزی طوطی") هم به کار رفته که وجه تسمیه اش ریــشه سرخ است که بـرخی به طوطی مانند کردهاند. Pen ts'ao kan mu ši i فــــــزون بر Po-se ts'ai، همــــــبرابرهای hun-ts'ai ("سبزی سرخ") و ts'ai yan ("سبزی بیگانه ") راهم آورده است. نام دیگری که بر
اسفناج گذاشتهاند šan-hu ts'ai ("سبزی مرجانی") است.
کتاب Min šu که در بازنمائی استان فوـکیین (Fu-Kien) و در انتهای سده شانزدهم یا آغاز سده هفدهم نوشته شده، شوخی کم و بیش بیمزهای آورده: نویسنده در توضیح نام po-lin آن را po len ("موجها و لبهها") فرونگاشته، زیرا برگهای اسفناج شبیه به موجاند و لبه دار. پرپیداست که واژه ای نیست که چینیها نتوانند ریشهای برایش تراشند.
در روایات دورههای تانگ و سونگ گزارشی نیست که نشان دهد اسفناج از ایران آمده و با توجه به پیشینه کوتاه نام "سبزی ایرانی"، که توضیح هم داده نشده ، از همان آغاز وسوسه میشویم که نظریه خاستگاه ایرانی گیاه را ناپذیرفتنی بدانیم. استوارت تا آنجا می رود که گوید "چون گرایش چینیهاست که هر چه را از جنوب باختری میآید به ایران نسبت دهند شگفت نیست که میبینیم این سبزی را Po-se ts'ao، "سبزی ایرانی"، نامیدهاند" به هر روی این قضیه روی دیگری نیز دارد. چه بسا، همانطور که دوکاندول گفته، اسفناج به عنوان سبزی نخستین بار در ایران کشت شده، اما نه به آن دیرینگی که او می گوید ــ "از روزگار تمدن یونانـروم". پیشتر لوکلر گفته دوکاندول را که اعراب اسفناج را به اسپانیا نبردهاند اصلاح کرده است؛ از آنجا که کتاب لوکلر معمولاً در دسترس دانشجویان و گیاهشناسانی که آثار دوکاندول را کار می گیرند نیست شایسته است در اینجا این گفته را بیشتر بشکافیم.
برپایه رسالهای در کشاورزی (کتاب الفلاحه) نوشته ابنالعوّام اسپانیایی در اواخر سده یازدهم، اسفناج را در آن روزگار در اسپانیا کشت میکردند. تا بدان جا که ابنحجّاج در آن روزگار رسالهای ویژه درباره کشت این سبزی نوشته و گفته بود آن را در ماه ژانویه در سویل کشت میکنند. این سبزی از اسپانیا به دیگر جاهای اروپا رفت. خود نام گیاه گواه دیگری است بر راستی این سخن؛ این نام خاستگاه ایرانی دارد و اعراب آن را به اروپا بردند. نام فارسی اش aspanāh، aspanāj یا asfināj است و در عربی isfenāh یا isbenāh. واژههای spinachium یا spinarium لاتین سدههای میانه ، espinaca اسپانیولی، espinafre یا espinacio پرتغالی، spinace یا spinaccio ایتالیایی، espinarc پرووانسی، espinoche یا epinoche فرانسوی باستان و epinard فرانسوی امروز از همین جـــــا آمدهاند. در زبانهای دیگر هــــم این واژه فارســــــی کـــــار گرفته شده است: spanax یا asbanax ارمنی، spanák یا ispanák ترکی، yspanac کومانیایی، spinakion یونانی میانه، spanaki(on) یا yspanac کومانیایی، spinakion یونانی میانه، spanaki(on) یا spanakio (جمع) یونانی نو.
در انگلیسی کهن دست نوشتهای گوناگون داشته است، همچون spynnage، spenege، spinnage، spinage و جز آن. در ادبیات انگلیسی پیش از سده شانزدهم نشانی از این واژه نمییابیم. ترنر در "گیاهنامه" خود که به سال 1568 نوشت از "spinage یا spinech، گیاهی که بتازگی یافت شده و مدت زیادی از خوردن آن نمیگذرد" سخن گفته است.
به هر روی، در نیمه دوم سده شانزدهم، اسفناج در انگلستان بخوبی شناخته شده بود و خورد مردم بود. رامبار دو دون در بازنمائی این گیاه آن را بسیار شناخته شده میداند؛ جان جرارد نیزبر همین رفته حتی نمیگوید که خوردنش به تازگی رایج شده است. نامهایی که اینها برای اسفناج کار بردهاند چنین است: Spanachea، Spinachia، Spinacheum olus، Hispanicum olus، spinage و spinach انگلیسی. جان پارکینسون نیز این سبزی را بی کم و کاست توصیف کرده و دستورهای گوناگون پختش را آورده است.
تا آنجا که من میدانم، کهن ترین کتاب فارسی که از اسفناج یاد کرده دارونامه ابومنصور است. کهن ترین مأخذی که ابنبیطار (1248-1197) در این موضوع چیزی از آن آورده "کتاب زراعت نبطیه" (فلاحة نبطیه) است که به ادعای خودش برگردانی است از منبعی کهن از نبطیه و گمان میرود که در سده دهم برساخته باشند. در این کتاب اسفناج را سبزیای شناخته شده و کم زیانترین تمامی سبزیها شمرده؛ اما گیراتر از همه اینکه میگوید گونهای اسفناج خودروئی همانند اسفناج بستانی هم هست، جز اینکه ظریفتر و نازکتر است و شکافهای برگها گود تر و بلندایش از کف زمین
کمتر. دو کاندول گوید "هنوزاسفناج خودرو یافت نشده، مگر اینکه گونه بستانی دگر شده Spinacia tetandra Steven باشد که در جنوب قفقاز، در ترکستان، ایران و افغانستان خودروست و با نام šamum چون سبزی خورند." گویا این واژه زاده فرونگاری نادرست و کژخوانی واژه فارسی شومین، šomīn یا šumīn (zomin و šomin ارمنی)، نام دیگر اسفناج، باشد.
در هند اسفناج را جز رهاورد انگلیسیان ندانند. کارشناسان کشاورزیشان نیز اسفناج را درشمار سبزیهای انگلیسی می آورند. شاید گونه Spinacia tetrandra Roxb، که راکسبرگ نامهای رایج اسفناج را در زبانهای فارسی و عربی برای آن می آورد و میگوید در بنگال و استانهای همسایه اش فراوان کشت شود و از سبزیهای خوراکی است که بومیان آن را بس ارج نهند، بدست مسلمانان وارد هند شده باشد. روشن است که اسفناج از گیاهان سرزمین های معتدل است و با گرمسیر بیگانه. از وجود نام سنسکریت سره برای اسفناج نشانی نیست. با این حال، نام چینی po-lin، *Pwa-lin، باید آوانگاشت نامی در یکی از زبانهای بومی هند باشد. در زبان هندوستانی اسفناج palak نامیده میشود و Beta vulgaris [چغندر]، palan یا palak، در زبان پشتو پالک، pālak، که گویا بر پایه pālanka، pālankya، palakyū، pālakyā سنسکریت ساخته شده و در فرهنگهای ما "گونه ای سبزی، قسمی چغندر قرمز، Beta bengalensis" تعریف شده است؛ در زبان بنگالی نیز palun هست. برای تکمیل همخوانی این واژه با صورت چینی اش، آوردن این نکته هم نیاز است که واژه
سنسکریت پالکّه (Pālakka) یا پالکه (Pālaka) را هم داریم که نام سرزمینی است، و همین گویا سبب شده که راهبان بودایی مدعی شوند اسفناج باید محصول سرزمینی پالینگا (Palinga) نام باشد. از این رو نپالیها نام گیاهی بومی سرزمین خویش را به اسفناج تازهوارد داده این نام را همراه با خود گیاه به چینها سپردند. مردمان تبّت هیچگاه با این گیاه آشنا نشدند؛ واژه spo ts'od که در فرهنگ چند زبانه فرونگاشته شده، از روی نام چینی برساخته شده است و در آن spo (که آوایش po دارد) آوانگاشت po چینی، و ts'od به معنای "سبزی" است.
گر تمامی دانستههای گیاهشناختی و تاریخی را در نگر آریم بناچار می پذیریم اسفناج از سرزمینی ایرانی به نپال دامن کشیده و در سال 647 م از آنجا به چین رفته است. این را نیز باید پذیرفت که نام چینی "سبزی ایرانی" را، با اینکه کمابیش نوست، نمیتوان یکسره بیپایه شمرد وباید ریشهای در واقعیت هم داشته باشد. گویا در دوره یوان یا در دوره مینگ (به احتمال بیشتر در اولی) چینیها این واقعیت را دریافتند که ایران سرزمین اسفناج است. بر من روشن است که در آینده نوشته ای پشتیبان این گفته یافت خواهد شد. تمامی اطلاعات تاریخی موجود ما را به این نتیجه میرساند که کشت این گیاه در ایران چندان کهن نبوده و دیرینه تر از سده ششم م، یا دور و بر آن نیست. آن نوشته چینی که کشت اسفناج را از سده هفتم م شمرده کهن ترین نوشته موجود است. پس از آن کتاب فلاحت نبطیه از سده دهم در دست است و در پی آن اعراب اسفناج را در سده یازدهم به اسپانیا بردند. از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو-ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.
______________________
1. Chinese Recorder, 1871, p. 223.
2. H. L. Joly, Legend in Japanese art, p. 35.
3. Ch. 75, p. 32b.
4. Bretschneider, Bot. Sin., pt. I, p. 79.
1. Ch. 29, p. 14b (print of 1587).
2. جان جرارد (John Gerarde, The Herball or Generall Historie of Plantes, p. 260, London, 1597) میگوید: «اسفناج گویا سرد است، از درجه دوم و مرطوب، اما رطوبتش ملایم است. اسفناج یکی از سبزیهای خوراکی است.
3. بر پایه خوانشی دیگر، گفتهاند راهبی (sen) بودایی تخم اسفناج را همراه خود آورده که کمابیش پذیرفتنی است. استوارت میگوید راهبان در چلهنشینیهای خود فراوان از این گیاه می خورند.
1. در Tai pin yü lan (Ch. 980, p. 7) این متن به سالنامههای تانگ نسبت داده شده است. به هر روی، نه در شرح مربوط به نپال در دو Tan šu و نه در یادداشت مربوط به نپال در T'an hui yao چنین چیزی نیست. در Pen ts'ao kan mu، T'u šu tsi č'en و Či wu min ši t'u k'ao (Ch. 5, p. 37) این متن به درستی به نقل از T'an hui yao آمده است، تنها با این تفاوت که گفته شده برگهای po lin شبیه برگهای hun-lan اند. Fun ši wen kien ki (Ch. 7, p. 1b) نوشته فون ین (Fun Yen) از سده نهم (ص 232 کتاب پیش رو ) که به همین شرح ارجاع داده شده، نامی غریب برای اسفناج آورده ، به صورت po-lo-pa-tsao، *Pa-la-bat-tsaw، یا اگر tsao، که بر چندین گیاه آبی گفته می شود بخشی از آوانگاشت نباشد: *pa-la-bat (bar).
2. Ch. 4, p. 11b (ed. of Wu yin tien, 1775).
3. میشود جمله را به این شکل هم بر گرداند: «در سرزمین های باختری و در سرزمین نیـپوـلو.»
4. Či wu min ši t'u k'ao, Ch. 4, p. 38b.
5. Ch. 8, p. 87b.
1. گیرا تر حقیقت زیر است که در هـــــمان کتاب آمده است. در شمــــــال چین اسفناج را «po-lin خیزرانی ( ču) نامند که ساقههای بلند و تلخ مزه دارد؛ اسفـــــناج فوـکیین را «po-lin سنگی ( ši)» مینامند که دارای ساقههای کوتاه و شیرین است. کتاب Min šu در 154 دفتر را هو کیائوـیوان (Ho K'iao-yüan) اهل تسینک یان (Tsin-kian) در فوـکیین نوشته است؛ او در سال 1586 مدرک tsin ši گرفت (نک : Cat. Of the Imperial Library, Ch. 74, p. 19).
2. Chinese Materia Medica, p. 417.
3. فریاد واترز (Essays ot the Chinese Language, p. 347) اعتراض به در بیدروپیکر بودن مصداق نام پوـسه و نپذیرفتن «سبزی ایرانی» با این دست آویز که «نمونهای از استفاده بیدروپیکر از این واژه» است بهیچ روی وارد نیست. این گفته او هم یکسره نادرست است که «آنها فزون برخود ایران، سوریه و ترکیه و امپراتوری روم را نیز مصداق این واژه دانستهاند و بعضی مواقع به نظر میرسد آن را همچون اسم عام زیستگاه همه مردمان بربر مستقر در جنوب باختری قلمرو میانه به کار میبرند.» پوـسه آوانگاشت درست پارسه یعنی همان نامی است که ساکنان ایران بدان دادهاند و درست به ایران بر می گردد نه هیچ کجای دیگر. اسمیت با دادن نام po-ts'ai به Conrolvulus reptans مرتکب یکی دیگر از در آمیزی ها و لغزشهای پرشمارخود شده است. این ادعای واترز نیز که این نام حتی به چغندر و هویج و دیگر گیــاهان نابومی ایران هم داه شده خطاست. این بار نیز، مثل بسیاری موارد دیگر، اطلاعات واترز درباره این موضوع نادرست بوده است.
4. Leclerc, Origin of Cultivated Plants, pp. 98-100.
1. این نتیجهگیری هم نتیجه مستقیم عارضه «چان کیین بزرگبینی» است که برتشنایدر دچار آن بود؛ به گفته دوکاندول: «برتشنایدر میگوید این نام چینی به معنای «گیاه ایرانی» است و همه گیاهان باختری یک سده قبل از میلاد مسیح وارد چین شدهاند.»
2. Traité des simples, Vol. I, p. 61.
3. L. Leclerc, Histoire de la médecine arabe, Vol. II, p. 112. کتاب الفلاحه را کلمانـموله (Clément-Mullet) از عربی به فرانسه برگردانده و با عنوان زیر منتشر کرده است:
Ibn al Awwam, le livre de I' agriculture (2 vols. Paris, 1864-67).
نظریه نادرست و بی ارزش دو کاندول: « گیاه پرورشیافته در اروپا باید در سده پانزدهم از خاور زمین به اروپا آمده باشد» هنوز پابرجاست و برای مثال در آخرین ویراست دانشنامه بریتانیکا واگوئی شده است.
4. کهن ترین دیده شدن این نام که Ducange آورده از سال 1351 است، که در Transactio inter Abbatem et Monachos Crassenses آمده. ترسا راهبان اروپائی همچون بودایی راهبان چین اسفناج خور بودند. شرادر (O. Schrader, Reallexikon, p. 788) مدعی است که نخست آلبرتوس ماگنوس (Albertus Magnus) (1289-1193) از این گیاه با نام spinachium نام برده است اما مأخذ مشخصی را نام نمی برد. نظریه بی پایه او این است که اسفناج را صلیبیون به اروپا آوردهاند؛ او ورودش به اسپانیا به دست اعراب را یکسره نادیده گرفته است.
5. این که پیشتر واژه را مشتق از «اسپانیا» یا spina («خار») ـ به دلیل بذر خاردار گیاه ـ می دانستند، براستی همان مایه شاهکار است که کار Min šu. لیتره (Littre) از مننژیه (Menangier) در سده شانزدهم چنین می آورد:
Les espinars sont ainsi appelle's a' cause de leur graine que est espineuse, bien qu'ily en ait de ronde sans piqueron
لیتره در پیوست کتابش از ریشه شرقی واژه که Devic نشان داده است یاد میکند.
1. D. Rembert Dodoens, A Nievve Herball, or Historie of Plantes, translated by H. Lyte, p. 556 (London, 1578).
2. John Gerarde, The Herball or Generall Historie of Plantes, p. 260 (London, 1597).
3. John Parkinson, Paradisus in sole Paradisus terrestris, p. 496 (London, 1629).
4. آخوندوف، ابومنصور، ص 6. «اسفاناخ سرد و تر است اندر درجهی اول و به اعتدال نزدیک است، سینه و حلق و جگر را منعفت کند و شکم نرم کند و تف جگر بچیند و یرقان را سود کند» (الابنیه عن حقایقالادویه ص 8.)
5. L. Leclerc, Traité des simples, Vol. I, p. 60.
1. شاید این توضیح به Atriplexl، اسفناج به اصطلاح خودرو، برگردد که بیشتر در فرانسه کشت و مثل اسفناج خورده میشود. پر پیداست که توضیح بالا را نباید بدین معنا گرفت که اسفناج بستانی از اسفناج به اصطلاح خودروی نبطی برخاسته است. باشد که این دو گیاه هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند.
2. N. G. Mukerji, Handbook of Indian Agriculture, 2d ed., p. 300 (Calcutta, 1907);
اما درست نیست که گفته شود اسفناج نخست از شمال آسیا آمده است. دو کاندول (همان، ص 99) پیشتر گفته است: «در بعضی کتابهای مردم پسند واگوئی شده که اسفناج بومی شمال آسیاست، اما هیچ نشانه ای در پشتیبانی این نگر نیست.»
3. Roxburgh, Flora Indica, p. 718.
4. بوروآ (A. Borooah) در فرهنگ انگلیسیـسنسکریت خود واژه çākaprabheda را با این معنا آورده، اما این واژه صرفاً به معنای «نوعی سبزی» است و در نتیجه جز توضیح نیست.
5. H. W. Bellew, Report on the Yosufzais, p. 255 (Lahore, 1864).
1. مردمان بنگال Beta [چغندر] را زیادمیکارند و برگش را در کار خورشهایشان کنند (W. Roxburgh, Flora Indica, p. 260). گونه دیگر، Beta maritima نیز به نام «اسفناج خودرو» شناخته شده است. نباید از یاد برد که جنس Beta و Spinacia هر دو از یک خانواده (Chenopodiaceae) [تیره اسفناجیان/ تیره چغندر] اند.
2. صورت دوم در فهرست ماهامایوری آمده است:
Catalogue of the Mahāmāyūrī, ed, by S. Lévi (Journal asiatique, 1915, 1, p. 42).
3. Polyglot Dictionary, Ch. 27, p. 19b.
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
اسفناج . [ اِ ف َ / ف ِ ] (اِ) ۞ اسفاناخ . اسفناخ . اسپناج . اسپاناخ . اسپنانج . سپاناخ . رجوع به اسپناج شود : بابای تو چارده پسر داشت نی میزد...
اسفناج . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان زنجان رود بخش حومه ٔ شهرستان زنجان ، 30000 گزی شمال باختر زنجان ، 3000 گزی راه آهن زنجان به تبریز. دامنه...
اسفناج رومی . [ اِ ف َ / ف ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ دوائی باشد که آنرا بعربی قطف و سرمق و بقلة الذهبیة خوانند. استسقا را نافع است . ...
اسفناج سیلان. باسلا آلبا (Basella alba) از خانواده باسِلِسیه (Basellaceae) گیاهی است همیشه سبز و خوردنی خاص مناطق استوائی آسیا و آفریقا با نام های گون...