آکس
نویسه گردانی:
ʼAKS
مرکز. [ آ ] (ع اِ) میانه ٔ دائره . وسط ، چیزی را در وسط نشاندن
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عکص . [ ع َ ک َ ] (ع اِمص ) سختی و بدی خلق . || نزدیکی و برهم بودن اندام در خلقت . (از اقرب الموارد). عَکص . (منتهی الارب ). و رجوع به عَک...
عکص . [ ع َ ک ِ ] (ع ص ) بدخوی . (منتهی الارب ). سیّی ٔ الخلق . (اقرب الموارد).
عکث . [ ع َ ] (ع مص ) گرد آمدن و موافق شدن دو چیز. (فعلش گاهی نیاید). (منتهی الارب ).
بی عکس . [ ع َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عکس ) بدون نمونه . بی نظیر. بی همتا. (ناظم الاطباء).
(= برعکس) این دو واژه عربی است؛ و جایگزین پارسی، این است: پرایوت prâyut (سنسکریت: pratyuta) **** فانکو آدینات 09163657861
عکس نما. [ ع َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) عکس نماینده . نشان دهنده ٔ تصویر شی ٔ : از جوهر آهن ظلمانی به روزی چند آیینه ای میکند که جوهر مظل...
عکس پذیر. [ ع َ پ َ ] (نف مرکب ) عکس پذیرنده . نقش پذیر. انعکاس و تصویر پذیر چون آینه : صقلش از مالش سریشم و شیرگشته آیینه وار عکس پذیر. نظام...
عکس زدن . [ ع َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پرتو افکندن : چو خورشید زد عکس بر آسمان پراکند بر لاجوردارغوان . فردوسی .یک آتش از قنینه زده عکس بر سهیل یک...
قاب عکس . [ ب ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از قاب ترکی به معنی ظرف + عکس . چارچوبی که عکس در وی گیرند.
معدل فیلم در زبان انگلیسی