اجازه ویرایش برای همه اعضا

آ

نویسه گردانی: ʼA
1 - فعل امر از مصدر آمدن که بیش تر به شکل آی می آید و یا با «ب» زینت به صورت بیا به کار می رود.
2 - در زبان اوستایی پیشوندی است که بر سر برخی واژه ها می آید و به معانی گوناگونی به کار می رود: پیش، جلو، نزد، نزدیک، به خاطر، به وسیله ی، بالای، پهلوی، جنب، به سوی، روی، در. گاهی به معنی برای نیز به کار می رود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حرم ا. [ ح َ رَمُل ْ لاه ] (اِخ ) مکه . کعبه . رجوع به ام القری شود.
حزب ا. [ ح ِ بُل ْ لا ه ْ ] (ع اِ مرکب ) حزب خدا. کنایت از مؤمنان . صالحان . عارفان . حافظان قرآن . درویشان . (شرفنامه ٔ منیری ). گروه مصلحان (...
خلق ا.[ خ َ قُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) آفریده ٔ خدا. || در تداوم عامیانه ، مردم . (یادداشت بخط مؤلف ).- ای خلق اﷲ ؛ ایهاالناس . ای مردمان .
رزق ا. [ رِ قُل ْ لاه ] (اِخ ) اسکندرافندی . او راست : رسالة فی الدفتیریا او الخناق و السیروثرابیا او التداوی بالمصل ، چ لبنان . (از معجم المطبو...
رزق ا. [ رِ قُل ْ لاه ] (اِخ ) رزق اﷲ حسون . رجوع به حسون (رزق اﷲ) در معجم المطبوعات چ مصر ج 1 شود.
رزق ا. [ رِ قُل ْ لاه ] (اِخ ) رزق اﷲعبود. رجوع به عبود و نیز معجم المطبوعات ج 1 شود.
رزق ا. [ رِ قُل ْ لاه ] (اِخ ) 1- رزق اﷲبن سلام . 2- رزق اﷲبن موسی . 3- رزق اﷲبن الاسود. 4- رزق اﷲ الکلوذانی . محدثانند. (منتهی الارب ).
رزق ا. [ رِ قُل ْ لاه ] (اِخ ) یا رزق اﷲ منجم . منجم مصری است که معروف به نحاس گشته عمرش طولانی شد. بنا به قول ابوالصلت امیة اندلسی در ...
روح ا. [ حُل ْ لاه ] (اِخ ) حضرت عیسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). لقب عیسی پیغامبر. روح . رجوع به «عیسی » و «روح » در این لغت نامه شود : در ا...
روح ا. [ حُل ْ لاه ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 12هزارگزی جنوب شرقی مرزبانی و یک هزارگزی ...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۲۸ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.