آ
نویسه گردانی:
ʼA
1 - فعل امر از مصدر آمدن که بیش تر به شکل آی می آید و یا با «ب» زینت به صورت بیا به کار می رود.
2 - در زبان اوستایی پیشوندی است که بر سر برخی واژه ها می آید و به معانی گوناگونی به کار می رود: پیش، جلو، نزد، نزدیک، به خاطر، به وسیله ی، بالای، پهلوی، جنب، به سوی، روی، در. گاهی به معنی برای نیز به کار می رود.
واژه های همانند
۲۷۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۲ ثانیه
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) خواجه فضل اﷲاز اشراف کرمان است و بغایت جوانی خوش طبع و خوش اخلاق است . و اهل قلم همه متفق اند که در علم سی...
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابی الخیر. رجوع به ابوسعید ابوالخیر شود.
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) المحبی بن محب اﷲبن محمد المحبی . فاضلی بود که او را معرفت ادب و طب و تاریخ بود. اهل دمشق و پدر محبی مورخ ...
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) ابواللیثی . رجوع به فضل اﷲ سمرقندی شود.
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) استرآبادی . مؤسس فرقه ٔ حروفیه . رجوع به حروفیان شود.
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) تبریزی . طبیب معروفی است که در دربار تیمور بوده و در آخرین بیماری او که منجر به مرگش گردید در معالجه ٔ او کو...
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) حاج شیخ فضل اﷲ نوری . رجوع به نوری شود.
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) ... الحسینی . ظاهراً والد عبداﷲبن فضل اﷲ صاحب وصاف است و حاجی خلیفه بدان تصریح نموده . او را کتابی است به ن...
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) .... همدانی ، مکنی به ابوتغلب . در قرن چهارم هجری مقارن حکومت عضدالدوله ، امیر موصل و اطراف آن بود و هنگامی...
فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) خواجه رشیدالدین فضل اﷲ. رجوع به رشیدالدین فضل اﷲ شود.