خط
نویسه گردانی:
ḴṬ
تاریخ خط پارسی:
نباید پنداشت که خط یکباره در گوشه ای از جهان از طرف یک یا چند تن به طور کاملی اختراع شده و از آن جا به دیگر جاها به ارمغان رفته است ؛و یا هر مردمی برای خود خطی کامل و زیبا ساخته و آن را به دیگران آموخته اند؛ باید دانست که ریشه ی خط های جهان از نقش کردن پندار بشر با صورتی ساده و دور از صنعت و کودکانه برخاسته است.
انسان از زمانی که به خود آمد و پیوندی میان افراد صورت گرفت، می کوشید اندیشه ها، مرادها و بویه های خود را به گونه ای به دیگری بفهماند؛ و ساده ترین شیوه ای که برای این به کار برد، این که آن پندارها را بر روی تخته سنگ یا پارچه یا بر دیوار مغازه و اِشگفت هماهنگ با صورت بیرونی که در نظر است، مجسم سازد. پس کهن ترین خط های جهان، باستانی ترین نقش هایی است که مردم برای مجسم کردن اندیشه های خود نگاشته اند؛ و بدین سان رفته رفته خط پدید آمده است؛ و خط هایی که بعدها نوشته شده و دنباله ی آن ها تا امروز پیوستگی یافته، خلاصه ی آن نقش ها و کامل شده ی زحمت هایی است که با نهایت کوشش، آزمون، تکرار و اصلاحات پی در پی از سوی مردم در درازای زمان دست به دست، به ما رسیده است.
مطالعه در تاریخ خط و دانستن تاریخ خط های دنیا، بسیار مهم است و در این باب کتاب ها نوشته شده است و دانستن این علم انسان را به طرز معیشت، طرز فکر و طرز زندگانی قوم های مختلف جهان آشنا می سازد.
در کاوش های استادان طبقات الارض و کنجکاوی مغارهای قدیم که محل اقامت مردم وحشی بوده است، نقش ها و تصویرهایی از حیوانات و نباتات به دست آمده است که مظهر خیال های مردم بوده و بعضی از آن نقش ها را توانسته اند با اصل خیال نقاش مطابق ساخته بخوانند، و از این رو خط های وحشیانه ی دیگر را نیز خوانده و به خواندن خط های کامل تر موفق شده اند.
اینک ما مراحل تکمیل و تطور خط ها را در چهار مرحله وانمود می کنیم :
مرحله ی اول : خط ِنگاری یا نقشی
یعنی کسی خیال و اندیشه ی خود را به صورت نقش و نگار تجسم داده و آن را وسیله ی فهم دیگری قرار دهد و این خط دارای زبان خاصی نیست و خطی است که می توان آن را خط بین المللی دانست، خط «هیْریوغلف» مصر قدیم اصلاح شده ی این خط بوده است.
مرحله ی دوم : خط ِنموداری یا علامتی
یعنی خطی که برای هر اسم، خواه اسم ذات یا اسم معنی، نشانه و علامت خاصی قرار دهند، در چنین خطی باید به شماره ی مفاهیم لغت ها یا کلمه های معمول در آن زبان علامت هایی معین به کار برد و الفبا در این خط موردی ندارد، این گونه خط ها دارای شکل ها و علامت های بسیاری است که گاهی از هزار هم می گذرد مثل خط های مصری متأخرتر، بابلی و آشوری قدیم.
مرحله ی سوم : خط ِآهنگی یا صوتی
یعنی خطی که هر حرف یا شکل، نشانه ی یکی از صوت هاست، در زبان صاحبان این خط ها نیز غالبا واژگان با اصوات و مقطعات جدا جدا ساخته شده است و هر صوتی در مقصود گوینده تأثیری خاص داشته، یعنی اصوات حاکی مراد و قصد گوینده است و یک صوت با تغییر آهنگ تغییر معنی می دهد مثل لفظ «بَهْ» که در زبان فارسی به سبب تفاوت آهنگ گوینده اش، ممکن است چند مقصود مختلف را بفهماند و با تکرار آن باز چند مقصود دیگر را حالی کند و با نوشتن آن (به واسطه ی این که خط ما خط صوتی نیست) نمی توان این مقاصد را به طرف فهمانید. خط چینی امروز مخط هایی از خط علامتی و خط صوتی است.
مرحله ی چهارم : خط ِالفبایی
و آن چنان است که هر حرف نماینده ی یک مخرج است، و آن مخارج گاهی حروف مصوّته و گاهی حروف غیرمصوّته را ادا می کنند و از ترکیب مجموع حروف لغات و کلمات ساخته می شود و چون لغات و کلمات ساخته شده از چند مخرج مختصر بیش نیست با همان چند حرف که از سی چهل عدد تجاوز نمی کند می توان تمام لغت ها، معنی ها و مقاصد را وانمود ساخت. مانند خط های اسلامی، لاتینی، هندی و سامی که همه از خط ها الفبایی محسوب اند.
اصل خط های دنیا از کجا است ؟
تا اوایل قرن نوزدهم اهل تحقیق را گمان چنان بود که اصل و ریشه ی خط ها از سه خط برخاسته است و آن سه : خط چینی، خط هندی و خط سامی است و معتقد بودند که خط قدیم مصری (هیریوغلف) و خط میخی از اصلی دیگر است که از زبان های قدیم محفوظ مانده است. ولی بعدها به این عقیده گرویدند که تمام خط ها از روی خط فنیقی (کنعانیان) گرفته و ساخته شده و تنها خط مصری و چینی باقیمانده ی خط های نگاری قدیم است.
عقیده ی دیگر نیز پیدا شد که گفتند خط فنیقی از خط مصری که به تدریج از صورت نگاری و نقشی خارج شده بود استخراج و صورت الفبایی بدان داده شد. به این شکل که بیست و دو علامت از خط مصری که هر یک مخرج حرفی بود گرفته، الفبایی که بعد تنه ی سایر خط ها گردید از آن ترتیب دادند.
عقیده ی دیگری نیز هست که گویند خط فنیقی و خط عبری از خطی دیگر که نمونه ی آن در جزیره ی «کریت» پیدا شده است، گرفته شد.
عقیده ی دیگر می گوید که خط فیقی مأخوذ از خط میخی است که آن را اصلاح کرده و به صورت الفبایی درآوردند و هر کس در عقیده ی خود متوسل به قرائن و شباهت حروف و مرجحات دیگر می شود و آن چه مسلم است آن است که خط فنیقی قدیم ترین و سهل ترین خط های الفبایی دنیای قدیم بوده، خط عبری، سرُیانی، نَبَطی، عَرَبی، مُسنَدْ، آرامی، پهلوی، یونانی، لاتین، سنسکریت، سغدی، ایغوری، حبشی و سایر خط های موجود دنیا غیر از چینی از آن خط عاریت و تقلید شده است و این که آن خط از چه خطی گرفته شده و آیا اصل آن از خط میخی یا خط مصری است، تردید است.
ایرانیان خط را از کجا آموختند ؟
مردم ایرانی، که به فرموده ی زرتشت از سرزمین «اَیْرانَ وَ یِْچَ» بیرون رانده و برای پیدا کردن چراگاه و خورش به سوی خوارزم و ایران رهسپار شدند غالبا مردمی بیابانی، چوپان و برزیگر بیش نبودند و از خود خط، ادبیات، فرهنگ و آداب شهرنشینی نداشتند. این معنی از حالت آریایی های سکایی، تخاری، سَرْمَتْ و الَاّن، که بعدها از مشرق آسیا وارد ایران شده و برای به دست کردن چراگاه و خورش با برادران ایرانی خود که پیش تر از آنان وارد ایران یا هند شده بودند به زد و خوردهای خونین پرداختند، معلوم می شود و می بینیم که آن قوم نه خطی داشتند و نه دارای کتابی و شریعتی بودند و به جز پرسش قوای طبیعی و ستارگان کیشی نداشتند و از این رو دارای تربیت شهرنشینی که خط سرآمد آن است نبودند.
دیگر می بینیم که خط های پذیرفته شده ی این اقوام نیز خط های ملل سامی است یعنی همان خطی که سایر برادران آریایی ما چون هند، یونان، روم، فرنگ، روس، ژرمان و سایر شاخه های نژاد سفید آن را تقلید کردند.
در اسطوره ها و نامه های باستانی ایران نیز این معنی ثبت است که خط از طرف دیوان به پادشان باستان ایران مانند طهمورث زیناوند آموخته شد و این سخن در شاهنامه یاد شده است آنجا که گوید :
چون طهمورث آگه شد از کارشان برآشفت و بشکست بازارشان
کشیدندشان خسته و بسته خوار به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی نوهنر بیاموزی از ما کت آید به بر
نبشتن به خسرو بیاموختند دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه که نزدیک سی چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی نگاریدن آن کجا بشنوی
از این روایت فردوسی که از روی روایات باستانی ایران گرفته شده است نیز به خوبی برمی آید که آریاهای آن روز که در ایران استقرار یافته اند، خود دارای تمدن و خط نبوده و این مبادی و اصول را از رعیت ها و زیردستان مغلوب خود آموخته اند و آن زیردستان مردم قدیم ایران بوده اند که بعدها از آنان به «دیو» تعبیر شده است و یا اسیران جنگی از نژادهای همسایه و یا اتباع ملل مجاور که مغلوب ایرانیان می شدند.
بالجمله آن چه از منابع صحیح و قراین روشن، ثابت و شواهد حسی به دست می آید آن است که در آغاز این گفتار بدان اشارت رفت. و می دانیم که ایرانیان (مادی ها) در طول مدتی که یوغ بندگی و رعیتی ملل مقتدر سامی (آشور) را به گردن داشتند، به خط آشوری که خط میخی است آشنا شدند و سپس که گردن از قید ذلت و بندگی آنان برتافتند و دولتی مستقل از خود برقرار ساختند خط میخی را تکمیل کردند و از این رو می بینیم که در بدو تشکیل دولت هخامنشی این خط مانند خط ملی مورد استعمال پادشاهان بزرگ چون کورش، داریوش، خشیارشا، اَرْتَخشْتَرْهَ و غیره است و در سنگ ها، مهرها، فلزها، گل پارها، دیگر کتیبه ها و نوشته ها آن را به کار برده اند. و سپس نیز خبر داریم که خط دیگری که آن هم از خط ها مردم سامی است، مورد استعمال ایرانیان قرار گرفته به خط پهلوی مشهور گردید.
اینک می خواهیم طرز و کیفیت خط های میخی، پهلوی و اوستایی را یکان یکان روشن سازیم بنابراین نخست اندکی در بنیاد سازمان خط بیان کرده پس آن گاه وارد موضوع می شویم.
خط های ایران پیش از اسلام
الف) خط میخی
سومریان مردمی بودند که پیش از (3000) سال قبل از میلاد مسیح در قسمت جنوبی عراق سکونت داشته و دارای تمدنی بوده اند و خطی نیز داشتند که آن را از چپ به راست می نوشتند و این خط میخی است.
در حدود سنه ی (3000) قبل از میلاد طوایفی سامی نژاد که آن ها را فنیقی یا کنعانی می نامند از جزیره العرب یا سواحل خلیج فارس به سرزمین عراق تاخته و در جنب سومریان دولت و مدنیتی که آن را از سومریان آموخته بودند ایجاد کردند. ولی تمدن و دولت مذکور دوام نکرد و بار دیگر مقهور سومریان شد و آن مردم به سوریه و فلسطین شتافتند و در سواحل بحر ابیض سکنی گزیدند ولی طوایف سامی دیگری بعد از آن ها در بابل و آشور قدرت پیدا کرده دولت های عظیمی به نام دولت (کاسانیان)، (آشوریان) و (کلدانیان) از اواسط قرن 18 ق. م. به بعد به وجودآوردند و بابل و نینوا پایتخت کلده و آشور شهرت جهانی یافت.
در همین ایام طوایفی که به (عیلام) یا ملوک (اَنزان) موسوم بودند در خوزستان و سواحل خلیج فارس، لرستان، قسمت غربی و جنوبی ایران برخاسته و رقیب بزرگی برای آشوریان شدند و شوش پایتخت آنان مشهور جهان شد.
خط میخی از چهار تا پنج هزار سال پیش از میلاد در نزد سومریان ساکن جنوبی بین النهرین معروف بود و از شکل بدوی (نقشی) ترقی کرده مرحله ی دوم و سوم را می پیمود، طوایف آشور و عیلام نیز همان خط را از سومریان گرفته و به کار بردند. این خط در حوالی (1700 ق. م.) در مرحله ی دوم و سوم بود که ایرانیان مادی هم آن را گرفته و به کار بردند.
درست روشن نیست که از چه تاریخ این خط به دست مادها افتاده است، اما معلوم است که این خط در دست ایرانیان رو به ترقی و اصلاح نهاده و در اواسط قرن (6ق. م.) از مرحله ی «نموداری» یعنی علامتی و «آهنگی» یعنی صوتی به صورت الفبایی درآمده است، و وقتی که کورش کبیر دولت هخامنشی را سر و صورت داد و بابل را در (538 ق. م.) فتح کرد، خط میخی که هنوز در کلده، آشور و عیلام به صورت نموداری و آهنگی بود در ایران صورت الفبایی یافته بود. کتیبه ها، نوشته های سنگی و سفالین پادشاهان هخامنشی که به سه زبان کلدانی، عیلامی و فارسی است این معنی را گواهی صادق است از این رو می توانیم بدانیم که ایرانیان مادی از دیرباز با این خط انس داشته اند و آن را دیری ورزیده و به کار انداخته و قریحه و ذوق خود را در اصلاح آن برگماشته و آن را به این صورت درآورده اند ورنه چگونه در مدت چند سال هخامنشایان می توانستند آن را از صورت اصلی به این صورت درآورند ؟
خط میخی کلدانی دارای حرف ها و شکل هایی بسیار بود که بعضی از آن ها نمودار یک ذات با یک معنی و بعض دیگر نماینده ی صوت و هجایی خاص بودند. که با یک یا چند صوت از آن ها یک معنی ساخته می شد.
مجموع مقاطع حروف بی صدای خط میخی کلدانی از 18 حرف تجاوز نمی کرده است به قرار ذیل : ا، ج، د، ز، ح، ط، ل، م، ن، س، پ، ص، ق، ر، ش، ت.
و با آن که آشوری ها و بابلی ها از نژاد سامی بوده اند معذلک حروف سطبر و فخیم عربی مانند ظاء و ضاد و حروف حلق مانند غین، عین و ها و حرف شین و خا در آن نیست و از این رو حدس می زنند که این خط را سومریان از مردمی غیر سامی آموخته اند یا خود سومریان غیر سامی بوده اند.
میخی مادی
اما حروف الفبای میخی مادی 42 حرف بوده است و 36 حرف آن را از روی حروف میخی آشوری ساخته اند که پنج حرف آن از حروف صدادار بوده است و شش حرف دیگر از جنس «نمودار» بر آن افزوده اند و آن شش علامات : بَغا، اوهرمزد، دَهْیو، شاه؛ بومی و علامت ختم جمله می باشد.
توضیح آنکه نمودارها در الفبای آشوری از هشتصد حرف هم تجاوز می کند ولی در الفبای مادی یا هخامنشی چنانکه می بینیم از شش حرف زیاد نیست و این است صورت آن ها :
اصلاح مهمی که در ایران راجع به خط میخی شده است، زیرا چنانکه گمان کرده اند و علی القاعده نیز همین طور به نظر می رسد ایرانیان این خط را از مردم همسایه «آشوری» یا «عیلام» یا هر دو گرفته اند و اگر فرض کنیم که در آغاز تمدن و استقلال دولت مادی این وام گرفته شده است باز تا ابتدای دولت هخامنشی از نظر مدت چندان دور نبوده است که بتوان گفت که بالطبع و از لحاظ تطور چنین اصلاحی در خط میخی صورت گرفته است. یعنی اولا آن را از حالت علامتی و صوتی (هجایی) به حالت الفبایی درآورند و ثانیا اعراب را جز حروف قرار دهند و ثالثا برای حروف مختص به زبان آریا که در خط آشوری نبود صورت هایی اختراع نمایند، بنابراین شکی نیست که این اصلاحات تدریجی و به طریق تکامل و تطور طبیعی صورت نگرفته بلکه، بر حسب هوش و قریحه ی ملی به امر و فرمان بزرگان یا شهنشاهان یا مغان وجود یافته است و ناگهانی، به طور انقلاب و نودرآمد موجود شده است.
ممکن است گفته شود که به راهنمایی دبیران فنیقی یا آرامی یا یهود که در زیر دست بزرگان ایران خدمت می کردند و حروف الفبایی داشته اند و از پیش با آن آشنا بوده اند این اصطلاح پیدا شده است. این تصور دور نیست لیکن اشکالی دارد و آن اینکه خود یهود یا آرامیان یا فنیقیان هم حروف مصوَته و اعراب را داخل خط نکرده اند، چنان که از آثار قدیم فنیقی، یهود و آرامی معلوم می شود که نه تنها اعراب جزء کلماتشان نیست بلکه «الف»، «واو» و «یا» هم در کتیبه ها و نوشته های قدیم آن مردم پیدا نمی شده است و در اواخر «الف»، «واو» و «یا» را برای نشان دادن حرکات گاهی به کار می برده اند، پس از انقراض یهود و پراکنده شدن در آفاق چون دیدند این سه حرف کافی برای ادای مقصود نیست و لغات آنان دستخوش فنا خواهد شد قاعده ای برای حرکات وضع کردند که امروز به طور ناقص در خط مربع (خط عبری) دیده می شود در این صورت معنی ندارد که اصلاح خط میخی از ناحیه ی مردم سامی صورت گرفته باشد و شکی باقی نمی ماند که این اصلاح مربوط به غریزه ی ذاتی و طبیعی آریایی است چنان که ملل گِرِک، لاتین و هند نیز بعد از قبول حروف فنیقی همین کار را کردند و اگر بخواهیم سامیان را در عمل کتابت ایرانیان موثر بشناسیم باید به عکس تصور فوق ضایع شدن خط ایران و از میان رفتن اعراب از در خط پهلوی و خط ها اسلامی مربوط به تاثیر وجود آن قوم بدانیم چنانکه در جای خود به این معنی اشارت خواهیم نمود. چیزی که خط میخی را از بین برد (چنانکه معروف است) حمله ی اسکندر و قدرت سرداران او نبود، بلکه دشواری این خط سبب از یاد رفتن آن گردید، چه خط میخی با قلمی نوک تیز چوب یا فلزی بر روی پاره های گِل سخت شده کنده کاری گردیده و یا با همان قلم بر الواح سنگی و معدنی حکاکی می شده است، بر خلاف خط مصری و فنیقی که روی چوب و یا پاپیروس و پوست حیوانات با هر نوع قلمی کنده شده یا با رنگ نوشته می شده است. اما در خط میخی چنین نبود بلکه بیش تر پارچه ی گلی را برداشته با چنین قلمی بر روی آن خط هایی کنده و پارچه را خشکانیده و سپس پهلوی هم قرار می دادند و آن پارچه های گِل را به زبان کلدانی «آجُرْ» و آن خط ها را «دُپی» می نامیدند و از آن آجرها دو کتابخانه یکی در شوش و دیگری در تخت جمشید اخیرا کشف گردیده است.
همچنین بر روی فلزات یا سنگ ها حروف میخی با دقت بایستی کنده شود و به درد پاپیروس و غیره نمی خورده است، به همین سبب عامه ی مردم ایران در آن عصر برای تحریرات عادی بر روی پوست یا پاپیروس خط آرامی به کار می برده اند.
این شکل کتابت و خشونت شکل حروف و جای زیاد گرفتن سطور سبب شد که از همان زمان دولت هخامنشی خط آرامی (که از مدت های دور از کنعانیان به سرزمین کلده و آشور رسیده بود) به همراه کاتبان و دُپیوَران سامی به ایران آمده وسیله ی مبادله ی افکار و رفع حاجت بزرگان، تجار و سایر مردم قرار گیرد. این است که در دوره ی اشکانیان خط میخی روی به تراجع می گذارد و تا مدتی خط یونانی مورد استعمال واقع شده و به تدریج از نیمه ی قرن دوم پیش از میلاد خط آرامی متداول می گردد، لیکن نباید تصور کرد که خط میخی در عهد اشکانیان به کلی منسوخ شده بود چه در بابل لوحه هایی یافته اند که متعلق به دوره ی اشکانی است و به خط میخی نوشته شده است، در این لوح ها مطالب قانونی، نجومی و سرودهای مذهبی مندرج است.
ب) خط پهلوی
خط پهلوی چنان که پیش تر اشاره کردیم از خط آرامی گرفته شده است و خط آرامی در اصل منتهی می شود به دو خط قدیم که یکی فنیقی و دیگری عبری است.
فینیقیان که آنان را کنعانیان هم می نامند در حوالی سه هزار سال پیش از مسیح از سواحل خلیج فارس یا از داخله ی جزیره العرب وارد سواحل فرات شده و چنانکه قبلا گفتیم در آنجا رحل توطن افکندند و سپس از آن جا به طرف سوریه و فلسطین رفتند و درسواحل بحر ابیض دولتی تجارتی بوجود آوردند.
عبریان که بدون شک از ملل سامی نژاد می باشند از شبه جزیره ی طورسینا و به قول استاد «مرگلیوس» از یمن و به قول دانشمندی دیگر از حجاز که از زادگاه اصلی آن قوم بوده است برخاسته و به عادت صحراگردی و بادیه نشینی هجرت کردند و عاقبت در حوالی قرن سیزده قبل از میلاد در حدود فلسطین و ارض کنعان با کنعانیان همسایه شدند و بعد از جنگ های خونینی وارد فلسطین گردیدند و بعدها شهر اورشلیم را عمارت کرده در آنجا خانه کردند، نام «عبری» از ماده ی «عَبَرْ» و به معنی عبور و حرکت و اشاره به صحرانوردی آن طایفه است، نو به مناسبت «اسرائیل» که لقب «یعقوب» بوده به بنی اسرائیل موسوم شدند.
در اخبار یهود آمده است که «عبری» نام «ابراهیم» جد بزرگ بنی اسرائیل است که از شهر «اور» کِلدهَ گریخته و از نهر عبور کرده است - و معلوم نیست که این نهر اُرْدُنْ است یا نهر فرات، و بعضی گویند «عبری» نام یکی از اجداد ابرهیم بوده است و علمای معاصر ترجیح می دهند که عبری را از ماده ی عبور گرفته و آن را شامل بنی اسرائیل که از صحاری عبور می کرده و در حال بَدَوی می زیسته اند بشمارند - چنان که عرب را هم از همین ریشه و ماده و به همین معنی می دانند و ثلاثی مجرد یعنی اصل و ریشه ی فصل «عَبَرْ» و «عَرَبْ» را یکی دانند که به قاعده ی قلب لغات اختلاف یافته است.
باید دانست که اقوام عبری اختصاص به فرزندان «ابراهیم» داشته اند چه طوایفِ دیگری نیز به این نام خوانده شده اند که بعدها با اعراب به هم آمیخته و از یهود جدا شده اند.
قدیمی ترین نمونه ای که از خط فنیقی یافته اند، کتیبه ی (ستون مه زا) است که تاریخ آن به (895 ق.م) می رسد - دیگر جامی است سه قطعه که در جزیره ی «قبرس» یافته اند که تاریخ آن را با عهد «سلیمان» پادشاه یهود (971-931 ق.م) به حدس و تخمین برابر کرده اند و چون این دو کتیبه به هم شباهت ندارد، تصور کرده اند که خط فنیقی از خط عبری گرفته شده است، ولی به دلایلی دیگر که محل ذکر آن اینجا نیست، این عقیده مُرجّح شده است که موجد خط الفبائی آرامی فنیقیان اند که یا از خط مصر و یا از خط میخی سومری آن را تقلید و در آن اصلاحاتی به کار برده اند و از حالت نقشی به مرحله ی الفبایی در آورده اند.
این خط که بعدها خط آرامی، نَبَطی، مُسْنَدْ، حَبَشی و قِبْطی از آن تقلید شد، در ایران به خط پهلوی تبدیل یافت، یعنی آن خط با بندگان و جیره خواران سامی وارد ایران شده و در زمان هخامنشی و بعد از آن در عهد اشکانیان مورد استفاده واقع گردید و رفته رفته در آن تغییرهایی راه یافته خط پهلوی اشکانی را بوجود آورد.
خط پهلوی چنان که گذشت از خط آرامی گرفته شده است و پادشاهان هخامنشی این خط را یعنی آرامی را ترویج کرده اند.
خط میخی برای نقر و نقش کتیبه به کار می رفته است و از برای نامه ها و دیگر نیازمندی های عمومی مناسب نبوده است از این رو خط ساده و الفبایی «آرامی» که از عهد کلدانیان در آسیای صغیر معروف بود به تدریج اهمیت پیدا کرد. ابتدا به مناسبت سهولت هر جا به خط میخی چیزی نوشته می شد نام صاحب خط - یا اگر آن چیز ظرف سفالی یا جنس دیگری بود نام خریدار یا فروشنده را - در کنار آن به خط آرامی می نوشتند، ولی بعدها وسعتِ استعمال این خط به جایی رسید که در تمام قلمرو ایران، عراق، آسیای صغیر و مصر عمومیت یافت و مکاتیب حکام، پادشاهان، روابط ملل، روزنامه های دولتی، فرمان ها و نوشته های عادی همه با خط آرامی انجام می گرفت. ترقی روز افزون این خط با حمایت و تقویت شهنشاهان هخامنشی حاصل آمد که در شاهنشاهی فاضل و عالی خود متعرض آیین، رسم ها،خط و زبان ملل تابعه نمی شدند. مخصوصا خط آرامی را به خاطر آسانی آن رواج دادند و به کار بردن آن را در ممالک مفتوحه انتشار فرمودند.
زبان آرامی به دو لهجه منشعب گردید : لهجه ی عراقی که آن را لهجه ی آرامی شرقی نامند و لهجه ی سوریه، فلسطین و طورسینا که آن را آرامی غربی نامند. خط آرامی هم به چند شیوه و رسم آن خط درآمد و آنچه در ایران مادَرِ خط پهلوی قرار گرفت شیوه و قلم آرامی عراق بود.
اصل خط آرامی که از کجا شاخه گرفته است درست محقق نیست، برخی تصور کرده اند که خط مذکور از روی خط هیریوغلف مصر تقلید شده است زیرا هر چند خط نامبرده خط الفبایی است معذلک حروفی در آن خط هست که حاکی از صورتی است که خود آن حرف هم به معنی همان صورت است مانند الف «عَلفّیا» به معنی «گاو» که در اصل به شکل سر گاو بوده و بعد که از حال نگاری به حال صوتی افتاده صدای «آو» یافته و بعد حرف الف و صدای «اَ اِ اُ» پیدا کرده است. دیگر «ب» که نام او «بیت» است و در اصل به صورت خانه ی مسقف بوده است همچنین «جیم» که نامش «گمیل» است و در اصل صورت جَمل = شتر بوده و «طِطْ» که نام و صورت افعی است و عین که به شکل چشم است و «لامد» که به شکل عصا است و «هی» که به صورت شبکه است و غیره ... و گروهی گویند که خط آرامی از مخترعات یکی از ملل سامی است و جمعی آن ماْخوذ از خط فنیقی دانند چنان که گذشت و جماعتی گویند خط فنیقی از خط آرامی اخذ شده است زیرا خط آرامی از دو هزار سال قبل از میلاد وجود داشته است.
داریوش سوم به غدر و خیانت بعض ایرانیان به قتل رسید و کشور ایران مفتأمفت به چنگال «اسکندر گجستک» افتاد و تمام شهریاران ایران را کشت و ایران را با بیداد و غَدْر به مشت آورد و خود هم به زودی بمرد و سلوکیدیان بر ایران غلبه یافتند و این فتنه ی پرآوازه به سود یونانیانِ آوازه گر تمام گردید، خط یونانی و آداب آن کشور که او نیز چون ایران مسخر گردنکشان مقدونی شده بود، در ایران شیوع یافت، سکه های آن زمان و سکه های اوایل عهد اشکانیان با آن خط زده شد - حتی قباله های املاک هم تا 150 سال ق.م. به خط یونانی نوشته می شد و کتیبه هایی از «گودرز اشکانی» و غیره به این خط بر صخره کنده شده است و در «لرستان»، «بختیاری» و «بیستون» موجود است.
دیری نگذشت که خط پهلوی جای خط یونانی را گرفت و چنان که «کریستن سن» مورخ معاصر می نویسد یونای مآبی اشکانیان که از خراسان برخاسته سرداران یونانی را مغلوب و از خاک ایران بیرون کرده بودند، تقلیدی صوری و از لحاظ (مُدْ) بود و چیزی طول نکشید که زبان و آداب یونانی منسوخ و آداب آریایی ایران به صورت طبیعی خود بازگشت کرد و سکه ها و نوشته های ملی با خط پهلوی شروع شد؛ و خط میخی به عللی که در فصل پیشین ذکر آن گذشت دیگر موقعی برای اعاده به دست نیاورد.
قدیم ترین آثار به خط آرامی در ایران
بعد از کتیبه ی نقش رستم که ذکرش گذشت، قدیمی ترین آثاری که به خط آرامی از طرف ایرانیان در دست است، سکه های پادشاهان «پرته دار» می باشد.
از زمان سلطنت هخامنشی، فارس در مملکت ایران دارای اهمیت فوق العاده بود؛ شاهنشاهان ایران آنجا را محل اقامت تابستانی خود قرار داده در ایام زمستان اوقات خود را در شوش یا بابل به سر می بردند؛ و به همین جهت «شَتْرپُوان های پرسپلیس» که قطعا از خاندان سلطنتی بودند در میان سایرین وضع ممتازی داشتند و چنان که از روی مسکوکاتی که بعدها ضرب کردند فهمیده می شود این شاهزادگان هم نماینده ی قدرت سلطنت و هم نماینده ی قدرت مذهبی بودند. به علاوه «استرابو» در کتاب خود (کتاب 15 فصل 3 بند 3 و 24) می نویسد :
«... اقتدار شتربوان های مزبور در زمان هخامنشی ها و سلاطین مقدونی زیاد بود ولی زمان اشکانی ها به تدریج کاسته شد ...»
بعد مؤلف مزبور اضافه می کند :
«... امروز (قرن 2) ایرانی های فارس، استقلال خود را حفظ کرده و دارای سلاطینی هستند که ابتدا مطیع مقدونی ها و بعد مطیع پارت ها بوده اند ...»
در سال (323 قبل از میلاد) پادشاهان فارس؛ تحت تبعیت اسکندر کبیر - که قطعا در حفظ قدرت آن ها برای استفاده از نفوذی که آن ها بر مزدیسن های (پیروان مذهب ایرانی های قدیم) مرکز و جنوب ایران داشتند می کوشید - درآمدند.
قدیم ترین سکه ای که از شاهزادگان به دست آمده متعلق به قرن 3 قبل از میلاد است و به نام «بَغْه دات» پسر بَغَ کِرْت می باشد و بعد از آن سکه های «وَهوبُرز» و دیگران است.
سکه های این پادشاهان دارای علامت آتشکده و صورت بیرقی چهار گوشه که ظاهرا همان علم کاویانی بوده است می باشد و علائمی دیگر از آثار اوستایی در آن ها موجود است، هغداد و وَهُربُرز جنبه ی دینی داشته اند و پنام بر روی دارند و تاریخ ریاست آنان به عقیده ی «کریستن سن» 280 قبل از مسیح است.
عبارت سکه : بَغَ دات پرتَ ر که زی بَغی بَغَ کِرْتَ
این سکه ها نمونه ی خوبی از تطور خط آرامی، چه این سلسله که سکه زده اند تاریخ آنان سال بعد، تا عهد «پاپک» و پسرش (ارتخشیر پاپکان)، امتداد پیدا می کند، از گرده ی سکه های مذکور می توان دانست که در این مدت چگونه خط معمولی ایران تغییراتی پیدا کرده و به خط ساسانی منتهی گردیده است.
حروف پهلوی
خط پهلوی دارای 25 حرف با صدا و بی صداست. «ا، ب، گ، ج، د، ه، و، ز، ی، ک، ل، م، ن، س، ف، پ، چ، ژ، ش، ت، ث، خ، ذ، غ،» ولی برای حروف «ح، ط، ع، ص، ق» که در الفبای آرامی هست نیز حروفی دارد یعنی «ه» گاهی صدای «ح» می دهد و «ت» گاهی صدای «ط» و «الف» و گاهی «واو» صدای «عین» و «چ» صدای «ص» و کاف و میم صدای «ق» دارا می شده و اگر چه برای «ث» و «ذال» هم حروف خاصی ندارد، اما حرف «ت» گاهی به جای «ث» و گاهی به جای «ذال» می نشسته است و حرف «پ» که صدای «چ»، «ف» و «ژ» نیز می داده، گاهی صدای «واو» داشته و ظاهرا «واو» مذکور واوی بوده است بین «پ»، «واو» و «ف»، که آن را بعدها «فاء عجمی» نام نهادند مانند حروف دوم کلمه ی «اوام»، «افام» و «دویر»، «دپیر» و حرف آخر «آپ»، «آو» و واو «گوی» و گفت و غیره.
خط پهلوی و لهجه ی پهلوی به دو دسته تقسیم شده است، یکی خط و لهجه ی اشکانی که آن را پهلوی شمالی می نامند و سابق پهلوی کلدانی می گفتند؛ دیگر خط و لهجه ی ساسانی که آن را پهلوی جنوب و جنوبی غربی می نامند و شرح آن ها داده شد. سوای این دو قسم خط که با حروف مقطع نوشته می شده و گویا مختص کتیبه ها بوده است. خط دیگری هم داشته اند که از برای تحریرات معمولی به کار برده می شد و این خط با حروف متصل نوشته شده از حیث شکل با خط دیگر تفاوت داشته است.
به موجب نقل ابن الندیم، در ایران چند قسم خط معمول بوده است، وی از قول ابن المقفع گوید :
«... ایرانیان هفت نوع خط داشته اند :
1. خط دینی بود که آن را «دین دفیریه» گویند و اوستا را بدان نویسند.
2. ویش دبیریه و آن سیصد و شصت و پنج حرف است که کتب فراست (قیافه شناسی) و زَجْر (تفأل وتطیّر - مُروا و مُرغوا) و خریِر- آب و طنین گوش و اشارات چشم و ایماء و اشاره و چشمک و آنچه بدین ماند بدان خط نویسند.
3. خط دیگری که آن را «کستج- ظ : گستک» گویند و آن بیست و هشت حرف است که بدان عهدها، میثاق ها و اقطاعات می نوشتند و نقش مُهرهای شاهنشاهان پارس و طراز جامه و فرش و سکه ی دینار و درهم بدین خط بود.
4. خط دیگر که آن را «نیم کستج - نیم گستک ظ» می گفتند و آن نیز بیست و هشت حرف است که نامه های پزشکی (طب) و فلسفه را بدان می نوشتند.
5. خط دیگری موسوم به «شاه دبیریه» بود که پادشاهان عجم میان خویش بدان سخن می گفتند ( کذا ؟) دور از مردم عامه، و سایر طبقه های کشور را هم از آموختن آن نهی می کردند زیرا پرهیز داشتند که دیگری جز پادشاهان و ملوک بدان واقف شده از آن راه بر اسرارشان وقوف یابد و ما آن خط را ندیده ایم.
6. کتاب رسایل و نامه ها؛ خطی بود که همه ی طبقات می نوشتند جز پادشاهان، و نام آن «نامه دبیریه» و «هام دبیریه» بود و همانطور که به زبان می گذشت نوشته می شد و نقطه نداشت و بعضی از کتابت های رسایل به لغت سریانی قدیم - یعنی لغات مردم بابل - نوشته شده به فارسی خوانده می شد و عدد حروف آن سی و سه حرف بود.
7. خط دیگر که نام آن «راز سهریه»(؟) بوده و پادشاهان رازها و اسرار خود را در روابط با ملل خارج بدان خط می نوشتند و عدد حروف و اصوات آن چهل بود و هر صوت یا حرفی را صورت و شکلی خاص بود و از لغات نبطی چیزی در آن خط نبود.
خط دیگری بود که آن را «راس سهریه»(؟) می گفتند و علم منطق و فلسفه را بدان می نوشتند و آن بیست و چهار حرف است و این خط دارای نقطه بوده و ما آن را ندیده ایم.
دیگر قسمتی از الفبا بود که آن را جدا از هم یا پیوسته می نوشتند و «زوارشن» می نامیدند این زوارشن ها قریب هزار کلمه بود و آن ها را برای جدا کردن لغت های متشابه از یکدیگر اختیار کرده بودند، مثلا کسی که می خواست بنویسد «گوشت» می نوشت «بُسْرا» و می خواند گوشت و اگر می خواست بنویسد «نان» می نوشت «لَحْما» و می خواند نان و هر چه می خواستند بدین طریق می نوشتند، مگر لغت هایی که محتاج به بدل کردن آن نبودند که آن را عینا به لفظ فارسی کتابت می نمودند.»
چنان که ملاحظه شد، در آغاز خط ها پهلوی را هفت دانسته و در شرح آن هشت آورده و اگر «زوارشن» را هم خطی جداگانه فرض کنیم عدد به نه بالا می رود و هرگاه نامه دبیری وهام دبیری را هم دو قسم خط فرض کنیم مثال ها به ده می رسد. ولی حق آن است که این دو را یکی دانسته و نیز زوارشن را با کتابت رسایل یکی بشماریم و کتسج و نیم کتسج را هم که عدد حروف آن دویست و هشت است یکی بدانیم. یا «راز سهریه» و «راس سهریه» را که نام هر دو به هم شبیه است یکی فرض کنیم. آنگاه هفت قلم درست می شود.
اما آن چه از خارج اطلاع داریم و از کتیبه ها و سکه ی پول ها و نقش مهرها و سایر خط هایی که در روی ظرف ها دیده شده به دست می آید خط ها ذیل است :
1. خط اشکانی قدیم که با خط ها قدیم آرامی پُر تفاوتی ندارد، مانند سکه ی بغ دات که متعلق به قرن سوم قبل از میلاد است و او چنانکه گذشت یکی از پادشاهان (پرته دار) فارس پسر بغ کرت پرته دار است.
2. خط اشکانی جدید، که همان خط است با تفاوت مختصری چنانکه در جدول بدان اشاره شده است.
3. خط کتیبه ای ساسانی است که در جدول دیده می شود و با خط کتیبه ی اشکانی تفاوت دارد.
4. خط تحریری ساسانی است که گویا کتاب ها و نامه ها را بدان خط می نوشته اند و بر ظروف و پاره های سفال و نیز در کتاب های ادبی و علمی پهلوی نمونه هایی از آن دیده می شود که گویا با همان خط رسایل و خط هزوارش منقول از ابن المقفع باشد.
5. محتمل است خط های مرموز دیگری هم برای اسرار پادشاهان یا یادداشت های ریاضیون و فلاسفه یا فال گیران و ستاره شناسان موجود بوده است که از بین رفته و چیزی به ما نرسیده است.
6. خط اوستا یا دین دپیوریه که بیاید.
7. خط ها غیر هُزوارش دار که به فارسی خالص می نوشتند وجود داشته است اما گویا از حیث حروف هجا با سایر خط ها تفاوت نداشته و در خراسان و ماوراءالنهر بدان طرز کتابت می کرده اند و از آوردن هزوارش خودداری داشته اند.
بالجمله خط کتیبه ی ساسانی به تدریج مانند پدر خود که خط کتیبه ی اشکانی باشد از بین رفت و خط پهلوی تحریری تا قرن چهاردهم میلادی یا هفتم هجری در ایران باقی ماند ولی عاقبت در مقابل رقیب پر زورتری که عبارت از خط معرب و منقوط نسخ و ثلث باشد از میان رفت. اما در هندوستان قرائت آن خط به طریق تدریس تا درجه ای دوام آورد. اما پیداست که این قرائت تا چه پایه ناقص و ناتمام بود، خاصه در خواندن هزوارش ها که هنوز هم موبدان و علمای مزدیسنان آن کلمات را غلط می خوانند و نمونه ی غلط خوانی مزبور در برهان قاطع و «دستور پهلوی» به خوبی هویداست، و اصلاح این اغلاط را باید حقاً مرهون خاورشناسان و پشت کار عدیم النظیر ایشان بود خاصه دکتر «اندریاس» آلمانی و بهترین دانش آموزان او آقای پروفسور «هرتسفلد» آلمانی که در چند سال اقامت خود در ایران منت استادی بر جمعی از طلاب ایرانی دارند.
ج) خط اوستایی یا دین دپیری
خط اوستایی یا «زند» که آن را «دین دپیری» نامند به اغلب احتمال ها در زمان ساسانیان اختراع شده است، چه تا آن عهد متن های اوستا سینه به سینه می رسیده است و یا با خط های مختلف هر عصری یادداشت می شده است، عاقبت به سبب تطوری که رفته رفته در زبان ایرانیان پیدا شده بود بیم آن بود که تجوید و قرائت کتاب بزرگ زردشت دستخوش گردش روزگار شود و اصل و حقیقت آن سخنان از میان برود، از این روی و بدین اندیشه بهتر دانستند که خط درست و کاملی اختراع کنند تا بتوانند همه ی اصوات و حروف زبان قدیم را چنانکه هست بر صفحه ثبت نمایند و از خط پهلوی ناقص یا خط سُریانی که یکی از خط های خوب آن زمان شمرده می شد لیکن از حروف و مقاطع صوت زبان قدیم اوستا بی بهره بود این هنر انتظار نمی رفت که تمام لغات و اصوات و قرائت صحیح اوستا را در کنف خود صیانت نماید.
این بود که خط اوستا (دین دپیری) از طرف موبدان و فضلای ایرانی در اواخر عهد ساسانیان اختراع شد، چنین که صورت یک دسته از حروف مصوته که شکل نداشت و حال زیر و زبر فعلی خط ما را داشت و چند حرف بی صدا که در اوستا بود و در خط پهلوی نبود مانند : «ث» ثاءِ مثلثه؛ «ذ» ذال معجمه؛ «ت» نوعی تاءِ مُثتاه فوقانی؛ «ن» نُون غُنّه؛ «خو» خا و واو معدوله؛ «ش» شین مخصوص؛ اختراع گردید و آن حروف را بر حروف موجود پهلوی (حروف تحریری ساسانی نه کتابتی) الحاق %
واژه های همانند
۲۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
خط برآوردن . [ خ َ ب َ وَدَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن حجت برای اثبات دعوی خود. || مخطط شدن جوان ساده رو. (آنندراج ). موی تازه بر عارض جوان ...
چوب خط زدن . [ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) علامت و بریدگی بر قطعه ای چوب پدید آوردن بنشانی یک دفعه خرید جنس . بر چوب علامت گذاشتن . بر چوب خط ز...
هفت خط جام . [ هََ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قدما جام را با هفت خط مجسم کرده اند که به ترتیب از بالا به پایین عبارت است از: خط جور، خط بغداد...
خط نستعلیق . [ خ َطْ طِن َ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که مشتق از خط نسخ است و آنرا نسخ تعلیق می گویند. (ناظم الاطباء).
خطکش متحرک یا Constrained Ball ابزاری است دوکاره .هم مداد یا خودکار است هم خطکش.
مداد یا خود کار خود را در شکافی که تعبیه شده قرار داده و به کمک چرخ ...
حروف یا خط. [ ح ُ خ َطط / خ َ ] (اِ مرکب ) در غلاطیان 6:11مینویسد: «ملاحظه کنید که با چه حروف جلی به شما نوشتم ». عبرانیان را اشعار مخصوص ال...
خط آتش خوان . [ خ َطْ طِ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )خان آرزو می فرماید: خطی بود که هنگامه گیران بر قطعات کاغذ سپید به آب پیاز ن...
خط زیر نگین . [ خ َطْ طِ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوشته زیر نگین انگشتری : شود در صفحه ٔ خاتم خط زیر نگین نامم میرابوالقاسم موس...
خط زبرجدرنگ . [ خ َطْطِ زَ ب َ ج َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی که تازه برخسار خوبان برآمده باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خط شمشیربند. [ خ َطْ طِ ش ِ / ش َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوشته ای که در آن خوف و خطر بسیار باشد. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آ...