فضل
نویسه گردانی:
FḌL
آنچه از بهترین ها که برای خشنود کردن به کسی بخشیده می شود بی اینکه حق او باشد و باعث آرامش درونی و شادی وی می گردد؛ برای اینکه از دیگران ممتاز و نزد آنان دوست داشتنی باشد و تاب آوردنش در برابر سختی ها را بیفزاید و گرفتار وسوسه های نادرست نگردد.*** همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سومن sumn (سنسکریت: sumna)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
فضل بن یحیی . [ ف َ ل ِ ن ِ ی َ یا ] (اِخ ) ... برمکی . وزیرهارون الرشید و برادر همشیر اوست . از بخشنده ترین مردم زمان خود بود. رشید او را به مدت...
فضل بن صالح . [ ف َ ل ِ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) از افسران و اعیان دولت فاطمی مصر بود و بامر الحالم بامراﷲ در سال 400 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلا...
فضل بن عباس . [ ف َ ل ِ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) ربنجنی بخارایی . رجوع به ربنجنی شود.
فضل بن عباس . [ ف َ ل ِ ن ِع َب ْ با ] (اِخ ) ابن ربیعبن حارث بن عبدالمطلب . یکی از زعمای مدینه در قیام علیه بنی امیه بود و در وقعه ٔحره به...
فضل بن عباس . [ ف َ ل ِ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب هاشمی قرشی . از دلیران صحابه ٔ رسول اکرم و سالمندترین اولاد عباس بود. او را «ردف...
فضل بن عباس . [ ف َ ل ِ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عتبةبن ابی لهب . شاعری است از قریش و از فصحای بنی هاشم بوده است . وی معاصر فرزدق و احوص ...
فضل بن محمد. [ ف َ ل ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) لوکری ،مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابوالعباس لوکری شود.
فضل بن محمد. [ ف َ ل ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) قضبانی بصری . رجوع به فضل بصری شود.
فضل بن دکین . [ ف َ ل ِ ن ِ دُ ک َ ] (اِخ ) مکنی به ابونعیم . حافظ و محدث واز اهل کوفه بود و از بزرگان شیوخ بخاری بود و امامی بود و طایفه ای...
فضل بن ربیع. [ ف َ ل ِ ن ِ رَ ] (اِخ ) فضل بن ربیعبن یونس . وزیری ادیب و دوراندیش بود. پدرش وزیر منصور عباسی بود و در زمان هارون الرشید به د...